اجازه نامههای شیخاحمد احسایی، افسانه یا حقیقت؟
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ پیروان شیخ احمد احسائی، مؤسس مذهب شیخیه معتقدند که شیخ احمد احسایی از علمای بزرگ شیعه اجازههای اجتهاد داشته و جناب شیخ مورد تأیید علمای شیعه بوده است، البته این ادعایی پوچ و بدون دلیل است و برای رَد این ادعای گزاف میتوان به قراین عقلی و نقلی که در این زمینه موجود است، رجوع کرد. نخست قرینه عقلی: از نظر عقلی، تصور این ادعا مشکل است که کسی مانند شیخ احمد احسائی از پیش عالم و مجتهدی تقاضا و طلب اجازه کند. چرا که طبق زندگینامهای که خود شیخ احمد نوشته، پیش هیچ یک از بزرگان علم، نه درس خوانده و نه نزد استادی زانوی شاگردی زده است. بلکه او همه علوم را از طریق خوابها فراگرفته که آن خوابها، از نوع الهامات بوده است. طبق گفتهی خود ایشان همهی علوم را از ائمه طاهرین (علیهمالسلام) در خواب فراگرفته یا مستقیماً امامان معصوم (علیهمالسلام) را فرا میخوانده و طلب علم میکرد؛ [1] همچنین ایشان مدعی است که از امام علینقی (علیهالسلام) اجازههای دوازدهگانه دریافت کرده بود. پس کسی که نزد هیچ عالمی زانوی شاگردی نزده باشد و همهی علوم او، برگرفته از وحی و الهام باشد و امام (علیهالسلام) او را برای هدایت مردم مأمور کرده باشد، آیا اصلاً برای چنین کسی امکان دارد که از کسی درخواست اجازه کند و حال آنکه اجازه دهنده او کاملاً مخالف نظر امام معصوم و نظر خود شخص اجازه گیرنده باشد! این مانند این است که کسی خودش ادعای امامت یا نبوت کند و بعد، از یکی از پیروان خود اجازه بخواهد.
دوم: قرینه نقلی: البته شیخ احمد در حالات زندگی خود نوشته که امامان دوازدهگانه به ایشان را اجازه دادهاند[2] و به گفتهی ایشان: وقتی از برخورد مردم، پیش آنان (امامان معصوم (علیهمالسلام)) شکایت کردم به من فرمودند: «ترک کن ایشان را و به حال خویش مشغول باش». [3] لذا ایشان احتیاجی نداشته که از مراجع تقلید یا مجتهدی اجازه بگیرد و درخواست اجازه کند، بعلاوه از این کلام ایشان متوجه میشویم که شیخ در میان شیعیان مخالفین بسیاری نیز داشته است. جناب شیخ در آخر روزهای زندگی خویش کتابی دربارهی حالات خود نگاشته و در آن دوباره اجازههای امامان را ذکر کرده، اما اجازههای مراجع را ذکر نکرده، لذا اگر هم از مجتهدی اجازه دریافت کرده بود حتماً در آن ذکر میکرد؛ بنابراین از اینکه ایشان مدعی هیچ اجازهای از علماء و مراجع نشده، معلوم میشود که از هیچ عالمی اجازه اجتهاد نداشته است. بعد از درگذشت شیخ احمد، فرزند او شیخ عبدالله نخستین کسی است که دربارهی حالات زندگی پدر، کتابی نوشته و شیخعبدالله نیز بعد از فوت پدر بیش از یک سال زنده نمانده است. این کتاب در زمینه حالات زندگی شیخ، در سال 1242 هـ نوشته شده، در این کتاب شیخ عبدالله در حالات زندگی پدرش، یک سفر افسانهای عتبات عالیات را در سال 1186 هـ، که جناب شیخ بیستسال بیشتر نداشت را ادعا میکند و در آن سفر، اجازه (آقا محمدمهدی بحرالعلوم) را به شیخاحمد ذکر میکند؛ البته ادعای اجازه شیخ از علامه بحرالعلوم و بقیه علماء به سادگی قابل رَد است زیرا شیخعبدالله، تاریخ این اجازه را در سال 1186 هـ مینویسد، حال آنکه در کتاب اجازات شیخ، ضمن نقل اجازه آقا محمدمهدی بحرالعلوم، تاریخ این اجازه را روز جمعه 22 ذی سال 1209 هـ نوشته است. [4] با توجه به اینکه مسافرتهای شیخ را فرزند او شیخعبدالله، قدم به قدم نوشته است و بعد از او هرکسی که مسافرتهای شیخ احمد را ذکر نمود از کتاب شیخعبدالله نقل کرده است؛ حال سؤال اینجاست که چرا شیخ عبدالله تاریخ صحیح این اجازهنامه را، سال 1209 ذکر نکرده است؟! اینگونه جواب میدهیم که شیخ احمد احسائی در سال 1209 هـ در بحرین اقامت داشت و تا سال 1212 هـ هیچ سفری به عراق نداشته است؛ لذا شیخ احمد نه از آقا محمدمهدی بحرالعلوم اجازه داشته و نه ایشان به شیخ اجازه داده است. اما اصرار شیخعبدالله بر اجازهنامههای پدرش، از این روست که بعد از فتوی کفر شیخاحمد احسائی توسط علّامه محمدتقی برغانی (معروف به شهید ثالث)، شیخعبدالله در دفاع از پدر، افسانه سفر انجام نشده سال 1186 هـ را بیان کرده، چون در کربلای معلی فتوی کفر شیخاحمد شهرت پیدا کرد، در دفاع از شیخاحمد اجازهنامههایی برای وی جعل کرده است؛ علاوه بر آن شیخعبدالله و سیدکاظم رشتی، نقل کننده این اجازهها، مراجعی که از آنان اجازه برای شیخ احمد را ذکر کردهاند را هرگز ندیده و هیچ گواه و مدرکی برای صحت اجازهنامههای خود نداشتند.
پینوشت:
[1]. سیره شیخاحمد احسائی، ص 15-14.
[2]. شرح احوال شیخاحمد احسائی، نوشته فرزندش عبدالله، ص 16-15.
[3]. همان، 15.
[4]. فهرست کتب مشایخ عظام، ص 163
افزودن نظر جدید