روشنفکران باستان‌گرا استبداد را مشروعیت بخشیدند

  • 1394/05/28 - 10:52
پیروزی مشروطیت و تدوین قانون اساسی و متمم آن، دولت نیک فرجامی برای روشنفکران پیروز آن نبود. تندروی‌های وکلای مجلس مشروطه، عدم تجربه‌ کافی آنها و مخالفت‌های غیرمنطقی با علما باعث به توپ بسته شدن مجلس و پیروزی مجدد استبداد شد. با توجه به این نکته بر خلاف آن چه انتظار می‌رفت، نظام مدرنی همانند نظام‌های اروپایی که...

پايگاه جامع فرق، اديان و مذاهب_ پیروزی مشروطیت و تدوین قانون اساسی و متمم آن، دولت نیک فرجامی برای روشنفکران پیروز آن نبود. تندروی‌های وکلای مجلس مشروطه، عدم تجربه‌ کافی آنها و مخالفت‌های غیرمنطقی با علما باعث به توپ بسته شدن مجلس و پیروزی مجدد استبداد شد. با توجه به این نکته بر خلاف آن چه انتظار می‌رفت، نظام مدرنی همانند نظام‌های اروپایی که بر قانون استوار باشد به وجود نیامد و اساس آن در بدو تحقق فرو پاشید. حرکت مردمی علیه استبداد صغیر اگر چه با فتاوای علمای نجف جان تازه‌ای گرفت، اما در نهایت کار، روشنفکران غرب گرا بر موج مخالف مردمی سوار شده و اشراف، اعیان و مستبدان گذشته فرصتی بیشتر باری صحنه گردانی و عرض اندام پیدا کردند و وکیل و وزیر مشروطه شدند. علاوه بر این، پیروزی روشنفکران با جدایی روحانیون که بعد از اعدام شیخ فضل‌الله نوری و ترور سید‌عبدالله بهبهانی محقق شد، هم زمان شد اشغال بخش‌هایی از کشور به دست متفقین در جنگ جهانی اول، تلاش آنها برای سلطه و نفوذ بیشتر بر ایران، تغییرات پی در پی کابینه‌ها و وزرا، بحران مالی و فعال شدن نیروهای گریز از مرکز در نقاط مختلف، کشور و جامعه را به سوی بی‌ثباتی سوق داد.
* خمیر‌مایه‌روشنفکران غرب‌گرا در هرج و مرج بعد از مشروطه شکل گرفت
فعال شدن نیروهای گریز از مرکز در نقاط مختلف، کشور و جامعه را به سوی بی‌ثباتی سوق داد. در چنین شرایطی خمیر مایه‌ روشنفکران غرب گرا و ترقی خواه عصر رضاخان در میان هرج و مرج بعد از مشروطه شکل گرفت.
ذکر این نکته لازم است که در بی‌نظمی و هرج و مرج بعد از مشروطه شکل گرفت. ذکر این نکته لازم است که در بی‌نظمی و هرج و مرج ایجاد شده نه تنها عوامل خارجی و اشغال بخش‌هایی از کشور و حتی نظام قومی، قبیله‌ای و نیروی گریز از مرکز جامعه تأثیر ‌گذار اصلی بود، بلکه در مرکز کشور و مجلس مشروطه آنچنان اختلاف و چند دستگی ایجاد شد که روشنفکران و متنفذین سیاسی راهی جز حکومت اقتدارگرای رضاخان برای غلبه بر بی‌ثباتی ایجاد شده نمی‌دیدند.
* فروغی و تقی‌زاده حلقه واسط تغییر گفتمان مشروطه‌خواهی به ناسیونالیسم بودند
تفکر حکومت مقتدر ترقی خواه توسط روشنفکران مشروطه خواه و آزادی طلب گذشته مطرح شد و مهره‌های معروف روشنفکر زمان همچون تقی‌زاده و فروغی با تغییر ماهیت، نقش حلقه‌های واسط تغییر گفتمان روشنفکری از مشروطه خواهی به ناسیونالیسم استبدادی رضاخانی را بازی کردند به گونه‌ای که گام‌های اصلی رضاخان به سوی اقتدارگرایی کامل از جمله گرفتن فرماندهی کل قوا و پیشنهاد ماده واحده‌ انقراض سلطنت قاجاریه با مشورت و همکاری همان روشنفکران برداشته شد.
* نسل دوم روشنفکران برای رسیدن پیشرفت استبداد را انتخاب کردند
روشنفکران عهد رضاخان، چه آنان که در داخل با وزارت و وکالت خویش پایه‌های حکومت رضاخان را تثبیت کردند و چه آنانی که برگرد حلقه‌های مطبوعاتی خارج کشور همانند مجله‌های کاوه و فرنگستان جمع شده بودند، خمیرمایه‌ روشنفکران غربگرای نسل اول یعنی کسب ترقی و تمدن غربی و بسط آن در جامعه‌ ایرانی را حفظ کردند، اما شیوه‌ رسیدن به آن را از روش‌های دموکراتیک و آزادی خواهی به یک دیکتاتوری مقتدر تغییر دادند. تقی‌زاده که مجله‌ کاوه را برای ترویج تمدن اروپایی در ایران و مبارزه با تعصب فرهنگی بنیان‌نهاد، در این باره می‌گوید: «قبول و ترویج تمدن اروپا بلاشرط و قید و تسلیم مطلق شدن به اروپا و اخذ آداب و عادات و رسوم و تربیت و علوم و صنایع و زندگی و کل اوضاع فرنگستان بدون هیچ استثناء (جز از زبان) راه کامیابی است.»
اصحاب مجله‌ فرنگستان هم در این خصوص پیشنهاد کردند که تمامی جنبه‌های آزادی‌خواهی و انسان دوستی به طور موقت کنار گذاشته شود. راه‌حل آنها یک دیکتاتوری قوی و حکومت مقتدر بود که بتواند حکومت اشرافی پوسیده را از بین ببرد و برنامه‌های خاصی مثل توسعه‌ آموزش، تجارت و تمدن را پیاده کند و رضاخان بدون داشتن اعتقاد به آزادی آنچه را که اصحاب فرنگستان و سایر ترقی خواهان داخلی مطرح کردند عملی کرد. او در واقع رهبری روشنفکران را با رهبری خود تعویض کرد و تلاش کرد آرمان‌های روشنفکران مثل اقتدار و حاکمیت ملی، تجدید هویت‌های باستانی، سکولاریسم فرهنگی و کنار زدن مؤثر روحانیت را که نطفه‌های آن توسط نسل اول روشنفکری بسته شده بود، عملی سازد.
* نسل دوم روشنفکران با تاکید بر باستان‌گرایی استبداد را مشروعیت بخشیدند
نسل دوم روشنفکران غربگرا در دوره‌ رضاخان با تأکید بر باستان‌گرایی و ناسیونالیسم و اخذ تمدن غربی با تمام پیچیدگی‌هایش در مشروعیت بخشی به استبداد تلاش کرد و در نهایت الگویی جدید از خودکامگی که در آن آزادی خواهی و دموکراسی هیچ اهمیتی نداشت و اصلی‌ترین ویژگی‌اش تمرکز بیش از حد قدرت در دست رضاخان بود، بر این مسلط شد.
* الگوی حکومتی رضاخان با همکاری روشنفکران بنا شد
در الگوی حکومتی رضاخان که خشت‌های اولیه‌ آن با یاری فکری روشنفکران چیده شد، نخبگان روشنفکر مرکب از روزنامه‌نگار، نویسنده و صاحب منصب، گرایش ناسیونالیسم تمدن‌ساز را به مدرن‌سازی و غربی‌سازی پیوند زدند و تنها افرادی توانستند فضایی مناسب برای فعالیت داشته باشند که متعهد به رژیم و تحکیم مبانی آن باشند. مجلس به سطح ابزاری بی‌قدرت در دست رضاخان تنزل یافت و اکثر نمایندگان به صورت فرمایشی و با اشاره‌ی دولت و نظامیان انتخاب شدند.
هم و غم روشنفکران به عنوان بازوهای فکری و عملی رضاخان در تعهد و وفاداری آنها به رژیم خلاصه شد و هر کس که راهی غیر از این برمی‌گزید از کار بر کنار، تبعید، زندانی یا کشته می‌شد.
* «ملی‌گرایی» ایدئولوژی حکومت پهلوی شد
بعد از محکم شدن پایه‌های قدرت رضاخان، نوعی ملی‌گرایی رسمی که بعدها در قالب پهلوی گرایی ترویج شد به صورت ایدئولوژی حاکم در آمد. در افراطی‌ترین شکل این ایدئولوژی، به اسلام به منزله‌ی دینی که به سرزمین کوروش و داریوش تحمیل شده بود، نگریسته می‌شد. توجه به زردشتی‌گری، کسروی‌گری و احیای اسطوره‌های ایرانی قبل از اسلام، تنها به منظور خارج کردن دین از حوزه‌ی اجتماع بود. روشنفکران در این مقطع ترجیح می‌دادند در سایه‌ استبدادی که خود به تحکیم پایه‌های آن کمک کرده بودند، به ایرانی بیندیشند که در گذشته‌های قبل از اسلام پرفروغ بوده است.
این شیوه‌ رفتار و حمایت از رضاخان بنا به گفته‌ برخی نویسندگان در نهایت باعث از دست رفتن پایگاه مردمی و توده‌ای روشنفکران، جدایی آنها از مردم و تردید غم‌انگیز و عمیق خود آنها شد. نگرش روشنفکران و قدرت حاکم بر دین، اگر چه کنار زدن آن از صحنه‌ اجتماع همانند دوران قبل از مشروطه به عنوان هدف اصلی مطرح بود، اما قبل از محکم شدن پایه‌های قدرت رضاخان از عنصر مذهب و نقش آن در جامعه استفاده شد. اقدامات به ظاهر مذهبی رضاخان از جمله تلاش برای برگرداندن علما از عراق، دستور برگزاری مراسم مذهبی، ملاقات با علما و زیارت قبول متبرکه برای نشان دادن چهره‌ای به ظاهر مذهبی بود. اقداماتی که با آنها بتواند اتحاد ملی و روح جامعه‌ی ایرانی را تقویت و در نهایت باعث سکوت علما و عدم مقابله‌ی دین‌داران با او شود. بعد از اقتدار کامل رضاخان این رویه برعکس شد و تلاش حاکمیت و روشنفکران بر تضعیف و منفعل کردن نقش دین در جامعه متمرکز شد.
منبع: فارس

بازنشر

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.