نسخه ای که غرب برای ما پیچید !

  • 1394/01/21 - 12:59
اگر اسلام برای ايرانی بيگانه باشد، مسيحيت نيز برای اروپايی و آمريكايی بيگانه است. علت روشن است، آن‌ها احساس كرده اند كه در سرزمين‌های شرقی و اسلامی‏ فقط اسلام است كه به صورت يك فلسفه مستقل زندگی، به مردم آنجا روح‏ استقلال و مقاومت می‌‏دهد، اگر اسلام نباشد چيز ديگرش كه بتواند با انديشه‏‌های استعماری سياه و سرخ مبارزه كند وجود ندارد. برای همین، غرب می‌کوشد...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ شریعت اسلام، نه تننها منحصر و محصور در نژاد خاصی نیست، بلکه منطق آن، یک منطق جهان‌وطنی است. دکتر علی شریعتی می‌نویسد: «اسلام در ذات خویش یک زادۀ قومی و نژادی نبود. چه دلیلی روشن‌تر از این که از خراسان تا اندلس، کانون فکری و علمی و فرهنگی و اعتقادی اسلامی گسترش یافت. اما زادگاه نخستین آن یعنی مکه و مدینه و تمامی شبه جزیره پس از آنکه از تب و تاب‌های سیاسی اولیه افتاد، به خاموشی نخستینش باز گشت و صحرا باقی ماند و اساسی‌ترین اسناد دست اول مذهبی را دانشمندان خراسان و ماوراء النهر نوشتند. اسلام از همان آغاز کوشید تا پوستۀ عربیت را از خود به دور افکند.

جالب توجه است که قرآن نه تنها بر عرب تکیه نمی‌کند و پیامبر و مهاجران نخستین که سران و بنیانگذاران نهضت اسلامی اند، نه تنها از قریش که قبیلۀ آن‌ها است و افتخارآمیزترین قبیلۀ عرب، ستایش نمی‌کنند که برعکس، قرآن با لحن شدید و اتهام‌آمیز از اعراب سخن گفته است و آنان را از نظر روانشناسی اجتماعی، در نفاق و حق‌کشی از همه سخت‌تر و شدیدتر خوانده است: «الاَعرابُ اَشَدُّ کُفراً وَ نِفاقاً. (اعراب بدترین کافران و منافقانند)»... این نگرش از جانب اسلام که در میان عرب سر زد، نشانۀ آن است که اسلام پایگاه نژادی ندارد و عرب را یکی از مخاطبان خود می‌شمارد نه خویشاوند خود. و پیداست که عربیت به عنوان ملیت نژادی تکیه گاه سیاست اموی‌ها بود که برای مسخ و محو نهضت فکری اسلامی و اِعمال سیاست نژادی و امپریالیستی خود بر آن تکیه کردند. مبارزه ی اسلام با تبعیضات نژادی و برتری‌جویی‌های قومی که انعکاس روح قبیله ای است و اسلام آن را جاهلیت می شمارد، از طریق حذف خدایان اقوام و نژادها که مظاهر اختلاف درجات و سلسله مراتب و تضاد و بیگانگی میان اقوام و نژادها و طبقات بودند و اعلام توحید الهی (الله) و نیز توحید بشری (آدم) و نیز توحید رسالت (از آغاز آدم تا خاتم) و نیز اعلام تقوا به عنوان پایۀ ارزش و ملاک برتری -که یک دستاورد انسانی است- به جای وراثت و نژاد که یک خصیصۀ طبیعی و جبری است... مسأله ای است که نیاز به اثبات ندارد.»[1]

اسلام هیچگاه خود را در بند و زنجیر، اسیر نکرد و همواره فراتر از مرزهای نژادی و ملیتی اندیشید. در همین راستا شهید مطهری به نسخه‌نویسی غیرمنصفانه غرب علیه ملت‌های مسلمان اشاره می‌کند: «همه اديان بزرگ جهان، بلكه مسلك‌های بزرگ جهان، آن اندازه كه در سرزمين‌های ديگر مورد استقبال قرار گرفته ‏اند، در سرزمين اصلی كه از آنجا ظهور كرده اند مورد استقبال قرار نگرفته‏ اند. مثلا حضرت مسيح در فلسطين منطقه ای از مشرق زمين به دنيا آمد و اكنون در مغرب زمين بيش از مشرق، مسيحی وجود دارد. اكثريت عظيم مردم اروپا و آمريكا مسيحی هستند، آنها حتی از لحاظ قاره و منطقه نيز با حضرت مسيح جدا هستند، برعكس خود مردم فلسطين يا مسلمانند يا يهودی، اگر مسيحی وجود داشته باشد بسيار كم است. آيا مردم‏ اروپا و آمريكا نسبت به دين مسيح احساس بيگانگی می‏‌كنند؟ من نمی‌دانم چرا خود اروپائيان كه القا كننده اين افكار تفرقه انداز هستند هرگز درباره خودشان اينجور فكر نمی‌كنند و فقط به ابزارهای‏ استعماريشان اين افكار را تلقين می‏‌كنند؟ اگر اسلام برای ايرانی بيگانه است، مسيحيت نيز برای اروپايی و آمريكايی بيگانه است. علت روشن است، آن‌ها احساس كرده اند كه در سرزمين‌های شرقی و اسلامی‏ فقط اسلام است كه به صورت يك فلسفه مستقل زندگی، به مردم آنجا روح‏ استقلال و مقاومت می‌‏دهد، اگر اسلام نباشد چيز ديگرش كه بتواند با انديشه‏‌های استعماری سياه و سرخ مبارزه كند وجود ندارد».[2]

پی‌نوشت:

[1]. علی شریعتی، بازشناسی هویت ایرانی-اسلامی، تهران: انتشارات الهام، ۱۳۷۴، ص ۱۴۶-۱۴۷
[2]. مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، تهران: انتشارات صدرا، 1362. ص 70-71.
همچنین بنگرید به «خشم باستانگرایان افراطی از سخنان هِنری کیسینجر».

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.