تأیید عصر جدید ؟
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ عصر نوین در دایرة المعارفهای ادیان تعاریف خاصی دارد که حکایت از دورهای با باورهای مختلف و در ظاهر جدا از هم میباشد که افراد و گروههایی در فرایند شکلگیری این شبکه فعالیت میکنند. هینلز در فرهنگ ادیان، جهان عصر جدید را چنین تعریف میکند: «عصر جدید یک اصطلاح چتری است که بر شبکه گستردهای از افراد و گروههای همپوش با معتقدات و جهتگیری بسیار متفاوت اطلاق میشود که ممکن است آمیزهای از طلب مکمل، جنبش استعداد بشری نئوپیگنیسم، فکر نو، رازوری، شمنیسم و یا ویکا یا جادوگری باشد که هیچ اتفاق نظری وجود ندارد.»[1]
پیتر کلارک در دایرة المعارف جنبشهای معنوی نوظهور در تعریف عصر نوین میگوید: «عصر نوین واژهای است چتری که به صورت وسیع در مورد مجموعه گروهها، جوامع و شبکههایی به کار میرود که در فرآیند انتقال هشیاری به سر میبرند و در آرزوی رسیدن به عصر آکواریوس هستند. آکواریوس دورهای از تاریخ است که خورشید در بهاری معتدل در برج دلو قرار دارد.»[2]
در دایرة المعارف اینکارتا در ذیل جنبش عصر نوین آمده است: «جنبش عصر نوین آمیزه وسیعی از فاکتورهای روحی، سیاسی و اجتماعی است که در صدد رهنمونسازی فرد و جامعه از طریق آگاهی روحی است. عصر نوین تصویر آرمانی است که دوره پیشرفت و همزیستی مسالمتآمیز را نوید میدهد.»[3]
این تعریفها اگرچه تصویر واضحی از باور تفکر نوین ارائه نمیدهد، وقتی آموزههای ارائه شده از سوی رهبران این جنبش را مورد بررسی قرار دهیم و در کنار هم بگذاریم، تفکر نوین را در یک منظومه به هم پیوسته مشاهده خواهیم کرد که در راستای احیای ارزشهای مادی غرب، رویکردی متفاوت به خود گرفتهاند تا بشر ملول از تمدن مادهگرایی را وارد تمدن جدیدی بکنند. تعارضهای ارزشهای غربی با ارزشهای دینی، عقلی و فطری باعث شده تا نیاز معنوی انسان در خیالپردازیها و خرافات پاسخ داده شود. مبتنی بر این باورها، دانشهای تجربی که روزی جایگزین استدلالهای عقلی بر جوامع علمی سیطره داشت، امروزه جای خود را به دانشهای وهمگرا میدهد؛ دانشهایی که هیچ اصل ثابتی را در میان پدیدههای هستی نمیپذیرد و تنها ذهن وهمجو بر همه پدیدهها تفوق و برتری دارد. بر این اساس معنویت ذهنگرا نیز با دانشهای جدید توجیه خواهد شد؛ از اینرو جنبش تفکر نوین، شبکهای به هم پیوسته را تعریف میکند که تجربیات ادعا شده از سوی والش با تئوریهای جدید هماهنگ باشد به همین دلیل مرز علوم در این شبکه از بین میرود و هر کسی به خود جرئت داده نسبت به علوم دیگر نظریهپردازی میکند. روانشناسان در مورد فیزیک صحبت میکنند و فیزیکدانان در مورد عرفان. این نوع استراتژی از سوی رهبران تفکر نوین، نظریات علمی را از آکادمیهای علمی به سخنرانیهای انگیزشی مدعیان معنویت کشانده، فرصت هرگونه نقد و نظر را در مورد راستیآزمایی علوم میگیرد. دونالد والش با اینکه تحصیلات عالی دانشگاهی ندارد، همچون نظریهپردازان فیزیک به تحلیل پدیدهها میپردازد و این گزارهها با پشتوانه تجربه عرفانی پذیرفته میشود. این در حالی است که روزگاری نه چندان دور در غرب، با حاکمیت نگاه پوزیتویستی حتی اثبات امور متافیزیکی را به آزمایشگاهها میسپردند. «یک حقیقت وجود ندارد؛ همه حقایق عینی هستند. حقیقت کشف نشده است، خلق شده است؛ مشاهده نشده است، ایجاد شده است. فیزیک کوانتم به ما میگوید هر چیزی که مشاهده میشود، از مشاهده کننده تأثیر میپذیرد. این جمله از لحاظ علمی دارای نگرشی عظیم و نیرومند است. این یعنی اینکه حقیقت از نظر افراد متفاوت است؛ چون هرکسی آنچه را میبیند، به شکل حقیقت خود خلق میکند.»[4]
والش در این میان، موهومگرایی میشود که هستی را خیال بیش نمیداند: «باید بفهمید واقعیت آن نیست که به نظر میرسد. باید برایتان روشن باشد که در سرزمین عجایب آلیس زندگی میکنیم؛ قلمرویی که همه ما توافق کردهایم در آن، آنچه واقعاً حقیقت دارد، واقعی به نظر نمیرسد و آنچه واقعاً حقیقت ندارد، واقعی به نظر میرسد، و باید این نکته را درک کنید که همچون «سرزمین عجایب»، همهکس، همهچیز را در خیال میسازد.»[5]
عصر جدید مفاهیمی چون حقیقت و عقلانیت را بر نمیتابد. به همین دلیل انسان عصر جدید سؤالهای بنیادین زندگی را به ورطه خیال میسپارد و سرخوش از معنویت موهوم، زندگی مرگگونه را تجربه میکند. «ناپایداری، یگانه حقیقت موجود است. روی این عبارت دقیق شو و تعمق کن. آنوقت است که خداوند را درک میکنی. این دارما است و این بوداست. این قانون بودا است. این علم و معلم است. وهم و خیال را ببین و از آن لذت ببر. از وهم بودن مرگ استفاده کن، آنرا بکار ببر.»[6]
در عصر نوین تصویری آرمانی از پیشرفت و تکامل بشری ارائه میشود. عصری که در آن انسان، گونه جدیدی از ماهیت خود را تجربه میکند و با باورهایی جدید و نگرشی متفاوت به هستی، تمدن مدرنیته را پشتسر میگذارد. عصر جدید در توصیفهای رهبران تفکر نوین، آرمان شهرهایی است که در آن ارزشهای مادهگرایی بدون هیچنظر مخالفی از سوی نهادهای دینی با تمام وجود خودنمایی میکند. در عصر جدید رهبران معنوی سرخوش از اینکه توانستهاند چالشهای مدرنیته را با معنویتهای ساختگی خود حل کنند، خیل عظیمی از مذاهب و فرهنگهای مختلف را با ارزشهای خود همسو کردهاند. برای ورود به چنین عصری نیاز به تغییرات بنیادین در باورها و سیستمهای اجتماعی و سیاسی است. کتاب «وقتی همه چیز تغییر میکند خود را تغییر دهید» از سوی والش و کتابهای دیگر از سوی رهبران تفکر نوین و همچنین برگزاری سمینارهای تغییر و تحول در کل دنیا نشان از این رویکرد دارد. جنبش تفکر نوین برای توجیه تغییر بنیادین در باورها، ارزشها، سبک زندگی و شیوه حکومتداری به پشتوانهای سست از یک تئوری پوسیده زیستشناختی به نام تئوری تکامل گونهها متوسل شده است. [7]
پینوشت:
[1]. فرهنگ ادیان جهان، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، هینلز، قم، ۱۳۸۵ ش، ص 448.
[2]..Ensyclopedia of new religious Movement, p.clark p.442
[3]..Encarta/2009
[4]. لحظات لطف، فرود، کلک آزادگان، تهران، 1388، ص 203.
[5]. همان، ص 184
[6]. گفتوگو با خدا، والش، تهران، انتشارات دایره، ۱۳۸۵ ش، ج 3، ص 158.
[7]. نگاهی متفاوت به افکار نیل دونالد والش، رسول حسنزاده، مؤسسه علمی-فرهنگی بهداشت معنوی، قم، ص 189.
افزودن نظر جدید