سيره رفتاری پیامبر در برخورد با يهودیان
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ خدای تعالی، رسول گرامی اسلام را رحمتی فراگیر و عام معرفی کرد، که رحمت او شامل همه انسانها؛ اعم از مسلمان و غیر مسلمان میشود «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ.[انبیاء/۱۰۷] ما تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم». پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مقابل بدرفتاری یهودیان صبور بود و از نفاقشان چشم میپوشید و آنها را با مسلمانان برابر میگرفت و به آداب و رسوم دینی آنان احترام میگذاشت. بر پیمانهایی که با یهودیان بسته بود، استوار بود و اگر یکی از یهودیان بر خلاف پیمان رفتار میکرد تنها به مجازات او اکتفا میکرد و دیگران را به گناه او نمیگرفت، چنانکه درباره «کعب ابن اشرف» و «سلام بن ابی حقیق» که به مسلمانان خیانت کرده بودند، همین روش را به کار بست و متعرض یهودیان دیگر نشد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) با یهودیان مدارا میکرد و وقتی پیمان خود را میشکستند و بر آنها دست مییافت، در مجازاتشان حد اعتدال را نگه میداشت و یا به حکم کسی که یهودیان او را به داوری انتخاب کرده بودند، رضایت میداد، در واقع رفتار پیامبر (صلی الله علیه و آله) با یهودیان خیلی ملایمتر از رفتاری بود که با مردم قریش و دیگر قبائل عرب بود.[۱]
نمونههای از رفتار مسالمتآمیز پیامبر (صلی الله علیه و آله) با یهودیان:
گروهی، زن یکی از اشراف یهود، به نام «زینب» را فریب دادند که پیامبر را از طریق غذا مسموم سازد. زینب گوسفندی را بریان کرد و همه آن را مسموم ساخت و بهعنوان هدیه خدمت پیامبر فرستاد. پیامبر وقتی نخستین لقمه را به دهان گذاشت احساس کرد که مسموم است، بیدرنگ آن را از دهان درآورد. همغذایش «بشر بن براء بن معرور» که از روی غفلت چند لقمهای از آن خورده بود، پس از مدتی بر اثر سم درگذشت. پیامبر دستور داد زینب را احضار کردند. از وی پرسید چرا چنین جفایی را بر من روا داشتی؟! وی در پاسخ به عذر کودکانهای متمسّک شد و گفت: «تو اوضاع قبیله ما را به هم زدی، من با خود فکر کردم که اگر فرمانروا باشی، با خوردن این سم از بین خواهی رفت و اگر پیامبر خدا باشی قطعاً از آن اطلاع یافته و از خوردنش خودداری خواهی کرد.» پیامبر از سر تقصیر او گذشت و گروهی را که آن زن را به این کار وادار کرده بودند، تعقیب ننمود. اگر چنین حادثهای برای غیر پیامبر از فرمانروایان دیگر رخ داده بود، روی زمین را با ریختن خون آنان رنگین میساخت و دستهای را به حبسهای طولانی محکوم مینمود. معروف این است که پیامبر در کسالت وفات خود میفرمود: «این بیماری از آثار غذای مسمومی است که آن زن یهودی پس از فتح برای من آورد».[۲]
در یکی از سالها عبدالله بن سهل از سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله) مأموریت یافت که محصول خیبر را به مدینه انتقال دهد. او هنگامی که انجام وظیفه میکرد، مورد حمله دسته ناشناسی از یهود قرار گرفت و جان سپرد. پیامبر دستور داد نامهای به سران یهود نوشته شود که جسد کشته مسلمانی در سرزمین شما پیدا شده است، باید دیه آن را بپردازید، آنان در پاسخ نامه پیامبر، سوگند یاد کردند که هرگز دست ما به خون وی آلوده نیست و از قاتل وی آگاهی نداریم. پیامبر برای اینکه خونریزی مجدد راه نیفتد، خودش شخصاً دیه مقتول را پرداخت.[۳] بدینوسیله به ملّت یهود اعلام نمود که او یک مرد ماجراجو و جنگجو نیست بلکه پیامبر رحمت و مظهر لطف خدا است.
روزی در اثنای جنگ، چوپانی از یهود به اردوگاه مسلمانان ملحق میشود و گلّه گوسفندی را با خود به همراه میآورد. ولی از آنجا که این کار خیانت به صاحبان گوسفندان محسوب میشد، پیامبر (صلی الله علیه و آله) چوپان تازه مسلمان را وادار کرد که گوسفندان را به صاحبش برگرداند و به وی متذکر شد که گوسفندان نزد وی امانت بوده و در اسلام خیانت به امانت، اگر چه درباره دشمنان، جایز نیست.[۴]
روزی یکی از یهودیان مدینه متاعی میفروخت و یکی از انصار از وی تقاضای خرید کرد. یهودی که حاضر نبود کالای خود را مقابل قیمتی که مرد انصاری تقاضا نموده بود بفروشد، گفت: «سوگند به آن کسی که موسی را برگزیده، به این قیمت نمیفروشم». مرد انصاری به گمان اینکه وی با این جمله قصد تعریض به پیامبر اسلام را دارد، تحریک شده و سیلی محکمی بر صورت یهودی نواخت و فریاد زد: «تو چنین میگویی در حالتی که هنوز محمد در میان ما است؟» یهودی نزد پیامبر آمد و از رفتار انصاری شکایت کرد و گفت که وی از اهل پیمان است. پیامبر (صلی الله علیه و آله) هنگامی که از جریان آگاهی یافت، آنچنان خشمگین شد که آثار خشم بر صورتش ظاهر گردید و فریاد زد: «در میان پیامبران خدا، امتیازی قائل نشوید». آنگاه موسی کلیم الله را به خیر یاد نمود و آن حضرت را با آنچه که شایسته مقامش بود، مدح و ستایش کرد.[۵]
عایشه، همسر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نزد آن حضرت نشسته بود که مردی یهودی وارد شد. هنگام ورود به جای «سلام علیکم» گفت: «السام علیکم»؛ یعنی «مرگ بر شما». طولی نکشید که یهودی دیگری وارد شد، او هم به جای «سلام» گفت: «السام علیکم» معلوم بود که این ماجرا بر حسب تصادف نیست، بلکه نقشهای است که با زبان، پیامبر را آزار دهند. عایشه سخت خشمگین شد و فریاد برآورد: «مرگ بر خود شما» پیامبر فرمود: «عایشه! ناسزا مگو، ناسزا اگر مجسم گردد بدترین و زشتترین صورتها را دارد. نرمی و ملایمت و بردباری روی هر چه گذاشته شود، آن را زیبا میکند و زینت میدهد و از روی هر چیزی برداشته شود از زیبایی آن میکاهد؛ چرا عصبی و خشمگین شدی؟» عایشه گفت: «ای فرستاده خدا، مگر نمیبینی که اینها با کمال وقاحت و بیشرمی بهجای سلام چه میگویند؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «چرا، من هم گفتم علیکم(بر خود شما)، همینقدر کافی بود».[۶] گرچه یهودیان سعی فراوان داشتند تا با رفتار و کردار نادرست خود پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) را آزردهخاطر کنند و پیامبرخدا (صلی الله علیه و آله) هم با صبر و حوصله و بردباری تحمل میکردند ولی تا زمانی که یهود دست به عملیات مسلحانه نزدند، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آنها را تحمل کردند ولی وقتی که آنها دست به قیام مسلحانه زدند و اصل و اساس اسلام را نشانه گرفتند، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مجبور شدند که با آنها از در جنگ درآیند و از خود و مسلمانان و اسلام دفاع نمایند.
پینوشتها:
[۱]. دکتر حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: نشر جاویدان، ۱۳۶۲، ص ۱۴۸
[۲]. علامه مجلسی، بحارالانوار، ترجمه موسوی همدانی، جلد ۲ ص ۳۸۷، ، تهران، نشر کتابخانه مسجد ولیعصر
[۳]. شیخ جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، قم: بوستان کتاب قم، ۱۳۸۹. ج ۲، ص ۶۶۵
[۴]. عباسعلی عمید زنجانی، اسلام و همزیستی مسالمتآمیز، تهران: دارالکتاب الاسلامیه، ۱۳۴۴، ص ۱۰۴.
[۵]. همان، ص ۱۰۶
[۶]. شهید مطهری، مرتضی، داستان راستان، تهران: انتشارات صدرا، ۱۳۶۶، ج ۱، ص ۱۴۱
افزودن نظر جدید