علی (ع) و رابطه او با خلفا
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که ادعا کردهاند امام علي (علیه السلام) در سایه دوستی و همکاری با خلفا رضایت خود را از قتل عام ایرانیان نشان داد و خود با گزینش کارگزارانی نالایق و ستمگر بر ایرانیان، این عناد را دنبال نمود. در نوشتار پیش رو بی اساس بودن چنین اظهارنظرهای برخاسته از عناد و کینه توزی با اسلام شیعی را آشکار خواهیم نمود.
مقدمه:
این نویسندگان در ادامه ادعای خود قائل شدهاند امام علی (علیه السلام) به علت مشورت دادن به خلفا، در واقع در فتح ایران و قتل عام ایرانیان شرکت داشته است. این گروه به همکاری و روابط خوب حضرت با خلفا اشاره کرده و معتقدند حمایتهای امام (علیه السلام) از عثمان، ازدواج عمر با ام کلثوم دختر علی (علیه السلام) و اینکه علی (علیه السلام) نام فرزند خویش را از نام خلفا اقتباس نمود، نشان دهنده این روابط خوب است. به باور آنها حضرت، از کارگزارانی ناشایست در ایران استفاده کرد و این گونه ضدیت خود با ایرانیان را به تصویر کشید. در این بخش موضوع همکاری و دوستی امام علی با خلفا را بررسی خواهیم نمود.
همکاری امام علی (علیه السلام) با خلفا:
حضرت علي هر جا حضور خویش را به نفع اسلام و مسلمین میدیده از یاری رساندن به دین خودداری نمیکرده است. آن حضرت به عنوان یکی از بزرگترین حامیان اسلام و یکی از پایبندترین انسانها به آموزههای اسلامی، تنها هدف خویش را حفظ و گسترش اسلام معرفی کرده است و در این راه از هیچ کوششی دریغ نورزیده است. گرچه ایشان به خلفا مشورت داده اما همکاری وی با خلفا تنها در جهت حفظ و تقویت اسلام بوده است. در عین حال، همکاری ایشان با خلفا به گونهای نبوده که گمان شود آن حضرت کاملاً از همه تصمیمات و اقدامات خفا راضی بوده است. آن حضرت در موارد لازم از حق و حقوق غصب شده خویش سخن گفته است. حضرت علی (علیه السلام) در نامه 62 نهج البلاغه، پس از اشاره به حق غصب شده خویش و کناره گیریاش از امور حکومتی میفرماید: «من دست [از حکومت] باز کشیدم، تا آنجا که دیدم گروهی از اسلام بازگشته، میخواهند دین محمد (صلی الله علیه و آله) را نابود سازند، پس ترسیدم که اگر اسلام و طرفدارانش را یاری نکنم، رخنهای در آن بینم یا شاهد نابودی آن باشم، که مصیبت آن بر من سخت تر از رها کردن حکومت بر شماست».[1] اما از طرفی باید توجه داشت که حضرت علی (علیه السلام) به عنوان بزرگترین سردار اسلام، که در بسیاری از جنگهای دوره رسول خدا (ص) شرکت داشته است، یک باره پس از رحلت پیامبر و غصب خلافت، خانهنشین شد و در هیچ جنگی در دوره خلفای سه گانه شرکت نکرد و تنها به مشورت دادن به خلفا اکتفا کرد. این واقعیت از یک طرف، یک نوع نارضایتی آن حضرت را از غصب شدن حقش نشان میدهد و از طرف دیگر، مؤید این امر است که علی (علیه السلام) چون میبیند پای اسلام در میان است، در مشورت دادن به خلفا کوتاهی نمیکند.
نویسندگان مقالات ضد دین تنها به روابط خوب حضرت، با خلفا اشاره دارند؛ در حالی که آن حضرت اعتراضات بسیار شدیدی نیز به هر یک از خلفا داشته است. خطبه سوم نهج البلاغه که به خطبه «شقشقیه» معروف است، گوشه ای از اعتراضات آن حضرت به خلفا محسوب میشود. باید توجه داشت که امام علی (علیه السلام) از عثمان، به خاطر سیاستهای نادرستش بارها اظهار گله، ناراحتی و شکایت کرده است؛[2] اما در عین حال هم نمیخواهد عثمان کشته شود، چرا که کشته شدن عثمان (که در منصب خلیفه مسلمین است) از منظر حضرت علی (علیه السلام)، یعنی باز شدن باب فتنه، همان فتنهای که با کشته شدن عثمان، دستمایه افراد سودجویی همچون معاویه قرار گرفت. حضرت علی (علیه السلام) در هر زمان ممکن به عثمان نصیحت میکرد.[3]
یکی از نویسندگان برای اینکه دلیلی بر همکاری امام علی (علیه السلام) با عثمان ارائه کند به خطبه 240 نهج البلاغه اشاره کرده است؛ در حالی که در این خطبه حضرت در اعتراض به این که عثمان او را چند بار به «ینبع»[4] فرستاده و باز هم میخواهد این عمل را تکرار کند، سخن گفته است. در زمان شورش مردم علیه عثمان، حضرت علی (علیه السلام) به ابن عباس میگوید: «ابن عباس! عثمان میخواهد مرا مانند شتر آبکش قرار دهد، گاهی بروم و زمانی برگردم، یک بار پیغام فرستاد از مدینه خارج شوم و دوباره خبر داد که بازگردم، هم اکنون [تو را] فرستاده تا از شهر خارج شوم».[5] نویسنده که نتوانسته در اینجا مقصود علی (علیه السلام) را دریابد، گمان کرده که علی (علیه السلام) مانند مشاور و زیر دستی، در خدمت عثمان بوده است و عثمان او را با رضایت خودش میفرستاده؛ در حالی که این سخن، همان گونه که بیان شد، اعتراض به عثمان است نه تأیید مشاور بودن امام علی (علیه السلام) برای عثمان.
ازدواج عمر با امّ کلثوم:
ازدواج "عمر" با "امّ کلثوم" دختر امام علی (علیه السلام) نیز از طرف برخی از بزرگان شیعی رد شده است و کسانی که آن را پذیرفتهاند، معتقدند این کار با اختیار و خواست آن حضرت نبوده است؛ بلکه علیرغم نارضایتی وی و به اجبار صورت گرفت. برخی از دانشمندان شیعه از جمله شیخ مفید، این تزویج را انکار نموده و بر این باورند که چنین ازدواجی اساساً رخ نداده است.[6] علامه شیخ محمد جواد بلاغی در رساله ای به زبان عربی، تحت عنوان «تزویج امّ کلثوم بنت امیرالمؤمنین (ع) و انکار وقوعه» به رد این ازدواج پرداخته است.[7] دیدگاه دیگر این است که اُمّ کلثوم دختر واقعی علی (ع) نیست؛ بلکه ربیبه ـدختر خواندهـ علی (علیه السلام) بوده است. بر اساس این دیدگاه، امّ کلثوم دختر واقعی ابوبکر بوده، مادرش أسماء بنت عمیس است. پس از مرگ ابوبکر، أسماء به همسری علی (علیه السلام) در آمد و امّ کلثوم همراه مادرش به خانه امام آمد.[8] دیدگاه دیگر این است که این ازدواج صورت گرفت؛ ولی از روی تهدید و اکراه و اجبار.[9] در منابع حدیثی شیعه روایاتی وجود دارد که نشانگر وقوع این ازدواج از روی تهدید و ارعاب است. محمد بن ابی عمیر از هشام بن سالم از امام صادق (علیه السلام) نقل میکند که فرمود: «هنگامی که عمر از اُم کلثوم نزد علی (علیه السلام) خواستگاری نمود، حضرت در پاسخ او فرمودند: او کم سنّ و سال است. عمر با عباس ـعموی علی (علیه السلام)ـ ملاقات کرد و گفت: آیا در من عیبی هست؟ عباس گفت: چه شده؟ عمر گفت: به خواستگاری دختر برادرزادهات رفتم؛ ولی او پاسخ منفی به من داد و من را ردّ نمود. به خداوند سوگند! چاه زمزم را پُر میکنم و هیچ نشانه بزرگی و کرامت برای شما نیست، مگر آنکه آن را از بین خواهم برد و هر آینه دو شاهد علیه او اقامه کرده، به اتّهام سرقت، دست راست او را قطع خواهم نمود. پس عباس نزد علی (علیه السلام) آمد و او را [از تهدیدهای عمر] آگاه ساخت و از ایشان درخواست نمود تا امر این ازدواج را به او واگذار نماید. علی (علیه السلام) نیز مسئله ازدواج امّ کلثوم را به عموی خود، عباس سپرد».[10] در روایت دیگری از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که ایشان درباره امّکلثوم فرمودند: «ناموسی از نوامیس ما را غصب کردند».[11] بنابراین ازدواجی که آغازش با انکار و مخالفت علی (علیه السلام) بود و منجر به تهدیدهای شدید از سوی خلیفه دوم گردید، چگونه میتواند نشانگر دوستی و روابط حسنه میان علی (علیه السلام) و خلیفه دوم باشد؟
نام گذاری فرزند:
اما اینکه آن حضرت نام یکی از فرزندان خویش را عمر یا عثمان گذاشته است، باید به این نکته توجه داشت که حساسیتی که امروزه روی این اسامی در میان شیعیان وجود دارد، به هیچ عنوان در آن زمان وجود نداشته است. در آن زمان نام بسیاری از افراد، همنام یکی از خلفا خصوصاً عمر و عثمان بوده است. "ابن حجر" در کتاب «الاصابة فی تمییز الصحابه» در بابِ «ذکر من اسمه عمر»، بیست و یک نفر از صحابه را نام میبرد که اسمشان «عمر» بوده است.[12] همچنین تعداد زیادی از صحابه را ذکر میکند که نامشان عثمان بوده است.[13] به عنوان نمونه یکی از دوستان حضرت علی (علیه السلام) شخصی است به نام «عثمان بن مظعون.» حضرت علی (علیه السلام) پس از درگذشت عثمان بن مظعون با توجه به علاقهای که به این فرد داشت نام فرزند خویش را عثمان گذاشت. ابوالفرج اصفهانی در معرفی عثمان بن علی مینویسد: «عثمان بن علی کسی است که از علی (علیه السلام) روایت شده که فرمود: نام او را به نام برادرم عثمان بن مظعون نهادم».[14]
کارگزاران امام علی (علیه السلام):
نویسندگان ضد دین به علی (علیه السلام) اعتراض کردهاند که چرا افرادی چون "زیاد بن ابیه"، "اشعث بن قیس"، "قرظة بن کعب انصاری" و امثال اینها را به عنوان کارگزاران خویش انتخاب نمود در حالی که از سابقه خوبی در برخورد با ایرانیان برخودار نبودهاند؟
در پاسخ به این سؤال باید گفت؛ اولاً حضرت علی (علیه السلام) کارگزاران زیادی داشته است که بسیاری از آنها شخصیتهای بسیار شایسته و لایقی بودهاند. نویسندگان ضد دین هیچ اشارهای به آنها نمیکنند بلکه تنها، انگشت روی کسانی میگذارند که در دوره امام علی (علیه السلام) مرتکب اشتباهاتی شدهاند که البته توسط حضرت کنار گذاشته شدهاند. علاوه بر این، کارگزار ناشایست در هر دولت و هر حکومتی ممکن است وجود داشته باشد. حتی در دوره رسول خدا (ص) هم بعضی از افراد اعزامی آن حضرت مرتکب گناه و حتی قتل میشدند که حضرت از آنها برائت میجست. ثانیاً افرادی چون "زیاد بن ابیه" و "اشعث بن قیس" از سوء سابقهای برخوردار نبودهاند. این افراد تا زمانی که صلاحیت داشتهاند، حضرت علی (علیه السلام) از آنها به عنوان والی و کارگزار استفاده کرده است. در خصوص "زیاد بن ابیه" باید توجه داشت که وی تا زمان حیات امام علی (علیه السلام) با معاویه کاملاً دشمن بود. بعد از شهادت حضرت علی بود که معاویه او را فریب داد. در «اخبار الطوال» آمده است: «حضرت علی (علیه السلام) "زیاد" را به عنوان والی فارس انتخاب کرد. در زمان جنگ صفین وقتی "زیاد" به سوی صفین میآمد، معاویه در نامهای قصد فریب او و جلب او به طرف خویش را داشت. "زیاد" در بین مردم ایستاد و گفت: پسر هند جگرخوار و سرآمد نفاق و دورویی، برای من نامه نوشته و مرا بیم داده است و حال آن که میان من و او پسر عموی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با نود هزار مرد کامل سلاح قرار دارد که همه از شیعیان اویند. به خدا سوگند اگر معاویه آهنگ من کند، مرا مردی بسیار شمشیر زننده خواهد یافت. وقتی علی (علیه السلام) شهید شد و کارها برای معاویه روبراه شد "زیاد" در دژ شهر «اصطخر» متحصن شد. معاویه برای او امان نامه نوشت تا پیش او بیاید و اگر از آنچه معاویه به او خواهد داد راضی شد با او همکاری کند و گرنه او را به پناهگاهش در همان دژ برخواهد گرداند. "زیاد" پیش معاویه آمد و کارش بالا گرفت».[15] "اشعث بن قیس" نیز که ابتدا از طرف عثمان والی آذربایجان شده بود در ابتدای دوره امام علی (علیه السلام) مطیع آن حضرت بود. طبری مینویسد: «اشعث بن قیس نیز عامل آذربیجان بود و عثمان وی را به آنجا گماشته بود و چون علی از بصره به کوفه بازگشت به آنها نامه نوشت و دستور داد از مردم قلمرو خویش برای او بیعت بگیرند و پیش وی آیند. آنها نیز چنین کردند و پیش علی آمدند».[16] در جنگ صفین هم وقتی لشکر معاویه آب را بر یاران علی (علیه السلام) بست همین اشعث بود که با کمک یارانش موفق شد معاویه را شکست داده و راه آب را باز کند.[17] سرانجام در همین جنگ بود که او از علی (علیه السلام) جدا شده و با دیگر همراهانش خوارج را تشکیل دادند. اما "قرظه بن کعب انصاری" تا به آخر جزو یاران امام علی (علیه السلام) بود به گونهای که آن حضرت پس از رحلت او بر او نماز خوانده است. ابن سعد مینویسد: «قرظة به روزگار خلافت علی بن ابیطالب که خدایش از او خشنود باد در کوفه درگذشت و علی بر پیکرش نماز گزارد».[18]
نتیجه گیری:
همکاری امام علی (علیه السلام) با خلفا در حقیقت به منظور حفظ و تقویت اسلام بوده است و با وجود اینکه در دوران رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در همه جبههها پیش قدم بود، در دوره خلفا، تنها به مشورت دادن به آنها اکتفا نمود و به این طریق، نارضایتی خویش را از حق غصب شدهاش اعلام داشت. ادعای ازدواج عمر با امّ کلثوم دختر حضرت علی (علیه السلام) در هالهای از ابهام قرار دارد و نمیتوان آن را دلیل بر دوستی حضرت با خلفا و تأیید اقدامات ایشان دانست. همین گونه است نام گذاری بعضی از فرزندان خود به اسامی خلفا. ادعای اینکه کارگزاران امام علی (علیه السلام) ناشایست و خونریز بودهاند، نیز سخنی از سر عناد و دشمنی است؛ چرا که امام علی (علیه السلام) کارگزاران حکومتی زیادی داشت و بسیاری از آنها شایستگیهای خویش را نشان داده بودند و با گروه خطاکار نیز طبق نظر علی (علیه السلام) برخورد لازم انجام گرفت.
کتابنامه:
1) ابن سعد؛ الطبقات الکبری، ترجمه: محمود مهدوی دامغانی، تهران، فرهنگ و اندیشه، 1374.
2) اصفهانی، ابو الفرج؛ مقاتل الطالبیین، بیروت، دار المعرفه، بی تا.
3) آقا بزرگ تهرانی، محمدمحسن؛ الذریعة الی تصانیف الشیعة، بیروت، دار الاضواء، بیتا.
4) حموی، یاقوت؛ معجم البلدان، بیروت، دار صادر، چاپ دوم، 1995.
5) دینوری، ابو حنیفه؛ اخبار الطوال، قم، رضی، 1368.
6) سید مرتضی؛ رسائل المرتضی، قم، دار القرآن، 1405.
7) شیخ مفید؛ المسائل السرویه، بی جا، المؤتمر العالمی لالفیه الشیخ المفید، بی تا.
8) طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الطبری، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387.
9) عسقلانی، أحمد بن علی بن حجر؛ الإصابة فی تمییز الصحابة، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1415.
10) کلینی، محمد بن یعقوب؛ الکافی، قم، دار الحدیث، چاپ اول، 1429.
11) مطهری، مرتضی؛ سیری در نهج البلاغه، تهران، صدرا، چاپ سی و چهارم، 1385.
12) النقدی، شیخ جعفر؛ الانوار العلویه، نجف، الحیدریه، 1381.
پی نوشت:
[1]. نهج البلاغه، نامه 62
[2]. به عنوان نمونه به خطبه 30 و 164 نهج البلاغه مراجعه شود.
[3]. نهج البلاغه، خطبه 163
[4]. مزرعه ای متعلق به آن حضرت در بیرون مدینه که وی آن را وقف کرده بود. معجم البلدان، ج 5، ص 450
[5]. نهج البلاغه، خطبه 240 «عثمان مایل بود علی در مدینه نباشد تا چشم انقلابیون کمتر به او بیفتد. ولی از طرف دیگر بالعیان میدید خیرخواهانه میان او و انقلابیون وساطت میکند و وجودش مایه آرامش است. از این رو از علی خواست از مدینه خارج شود و موقتاً به مزرعه خود در «ینبع» که در حدود ده فرسنگ یا بیشتر با مدینه فاصله داشت برود. اما طولی نکشید که از خلأ ناشی از نبود علی احساس ناراحتی کرد و پیغام داد که به مدینه برگردد.» سیری در نهج البلاغه، ص 174
[6]. المسائل السرویه، ص 88
[7]. الذریعة الی تصانیف الشیعة، ج 4، ص 172
[8]. الانوار العلویه، ص 436
[9]. رسائل المرتضی، ج 3، صص 148
[10]. الکافی، ج 10، ص 629
[11]. همان، ج 10، ص 628
[12]. الإصابة فی تمییز الصحابة، ج 4، ص 483-491.
[13]. همان، ج 5، ص 48-49 و ص 200و 201
[14]. مقاتل الطالبیین، ص 89
[15]. اخبار الطوال، ص 219
[16]. تاریخ طبری، ج6، ص 2500
[17]. همان، ص 2508
[18]. الطبقات الکبری، ج 6، ص 464
منبع: پژوهشکده باقرالعلوم
افزودن نظر جدید