شقیق بلخی، دستاویز فرقهگرایان صوفی
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از افراد شاخص صوفی مسلک که برخی ادعای تشیع در مورد ایشان دارند، میتوان به شقیق بلخی اشاره کرد. شقیق بن ابراهیم بن علی ازدی بلخی، مکنی به ابوعلی (متوفای 153 یا 174 یا 194 ه،ق) از صاحبنامان و بزرگان تصوف در خطهی خراسان به شمار میآید. برخی صوفیان بر این باورند که وی خرقهی تصوف را از امام کاظم علیه السلام گرفته است. شاید دلیل این اعتقاد، جریان ملاقات او با حضرت در راه سفر حج بوده که معصوم علیشاه، صاحب طرائق آن را اینگونه نقل میکند:
«در کتاب مطالب السئول محمد بن طلحه و تذکره الخواص الامة شیخ یوسف، معروف به سبط ابن جوزی به اسناد خود و نیز در کتاب کشف الغمه، از کمال الدین، نقل شده که هشام ابن حاتم اصم از پدر خود ابی حاتم روایت کرده، که گفت: شیخ ابو علی شقیق ابن ابراهیم مرا گفت؛ در سال 149 از هجرت که یک سال بعد از رحلت امام صادق علیه السلام بود، به قصد زیارت مکه به قادسیه منزل داشتم و نظر به حُجاج و بسیاری از آنها میکردم. جوانی را دیدم بسیار خوش رو و گندمگون و لاغر اندام در گوشهای تنها نشسته؛ با خود گفتم این جوان از اهل تصوف است و میخواهد در این راه کَلّ بر مردم شود. میروم او را ملامت میکنم و بگویم که بیزاد و راحله چرا به سفر آمدهای؟ وقتی نزدیک او شدم، گفت: یا شقیق، «اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم[سوره حجرات/ 12] ای کسانی که ايمان آورده ايد ، از گمان فراوان بپرهيزيد زيرا پاره ، ای از گمانها در حد گناه است» و رفت! من با خود گفتم عجیب است که مرا میشناسد و نام مرا میبرد و نیت مرا میفهمد. این جوان مومن صالحی است. بروم و از او بخاطر این نیت حلالیت بخواهم.
جوان به میان جمع رفته، از نظرم غایب شد. وقتی به واقصه رسیدم، دیدم که آن جوان نماز میخواند و میلرزد و میگرید. صبر کردم تا از نماز فارغ شد. به طرفش رفتم. وقتی مرا دید که به سوی او میروم، گفت یا شقیق بخوان «و انی لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثم اهتدی[سوره طه/ 82] و بی گمان من آمرزنده کسی هستم که توبه کند و ایمان بیاورد و کار شایسته انجام دهد، سپس در راه راست بماند» و باز مرا گذاشت و رفت!
با خود گفتم این مرد از ابدال است. تا حالا دو بار از باطن من خبر داده. چون به منزل زباله رسیدم، دیدم آن جوان بر سر چاهی ایستاده میخواهد آب بکشد. دلو از دست او افتاد سر خود را به آسمان بلند کرد و گفت: «انت ربی اذا ظمئت الی الماء و قوتی اذا اردت الطعام اللهم سیدی ما لی غیرها فلا تعدمینها». یعنی تویی سیرابی من، هرگاه تشنه شوم و تویی سیری طعام، آنگاه که گرسنه شوم بار الها غیر از این ندارم، چنان مکن که گم شود...
قسم به خدا دیدم آب بلند شد تا لب چاه و دست کرد و دلو خود را گرفت و وضو کرد و چهار رکعت نماز گزارد. آنگاه رفت بر سر تل ریگ و مشتی ریگ در آن دلو کرد و آن را حرکت داد و آشامید. پیش رفتم سلام کردم، جواب داد. گفتم از زیادتی نعمت خدا به من هم بده. گفت ای شقیق؛ همیشه نعمتهای ظاهر و باطن الهی ما را فرا گرفته است. گمان خود را بهتر از این کن پس آن دلو را به من داد تا خوردم. دیدم سویق[1] و سکر است... بعد از آن او را ندیدم تا وارد مکه شد. تا شبی از شبها دیدم که در نصف شب آن جوان ایستاده و به خضوع و خشوع گریه و نماز میکرد تا شب تمام شد و صبح در مصلی نشسته تسبیح میگفت و بعد از آن نماز صبح گزارد و بیرون آمد.
دیدم مرید و متابعان بسیار دارد و مردم از او مسئله میپرسند. حیران شدم و از بعضی نام او پرسیدم که آن جوان کیست؟ گفتند؛ موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین علیه السلام است. دانستم که این عجایب که دیدم از چنین بزرگی هیچ بُعد و دوری ندارد».[2]
این داستان دستاویزی برخی از فرصتطلبان صوفی شده تا بزرگان این مسلک را به اهل بیت علیهم السلام ربط دهند و تعجب اینجاست که برخی از صاحب نظران شیعه نیز بدون هیچ منبع و مدرکی این داستان را در کتاب خود نقل کردهاند. با اینکه صرف این ملاقات، دلیل بر ارادت شقیق نسبت به اهل بیت علیهم السلام نیست و تاییدی از سوی امام معصوم علیه السلام دربارهی شقیق به چشم نمیخورد. به علاوه هیچکدام از کتب رجالی شیعه نیز نامی از شقیق بلخی در زمرهی اصحاب امام هفتم علیه السلام نیاوردهاند.
نویسندگان و صاحب قلمان سنی مذهب نیز ارادت را در حق شقیق بلخی تمام کردهاند. سلمی در طبقات صوفیه، ذهبی در کتابش به نام میزان الاعتدال، قشیری در الرساله، ابن عماد حنبلی در شذرات، همه در مناقب شقیق و شرححال او سنگ تمام گذاشتهاند. جامی هم از قافلهی مادحان شقیق عقب نمانده و در نفحات الانس مینویسد: «وی در اول صاحب رای بود، (ولی بعد) صاحب حدیث گشت و سنی پاکیزه (ای گردید)».[3] نیت کسانی که در تصوف فرقهای سعی دارند بزرگان صوفیه را به خاندان رسالت منسوب کنند، عدم ذکر این صاحبنامان صوفیه در کتب رجالی شیعه و به خصوص تعاریف و مدح نویسندگان اهل سنت از ایشان، همه باعث میشود تا داستان بیمدرک منقول نیز راه به جایی نبرد و همچنان تصوف جدای از تشیع قرار گیرد.
منابع:
[1]. در روایات، سویق، غذاى پیامبران معرفى و براى آن، خواص و فواید زیادى ذکر شده است، از جمله: محکم شدن استخوان و روییدن گوشت؛ پاکسازى معده و پیشگیرى از هفتاد نوع درد.( وسائل الشیعة ج۲۵، ص۱۴-۱۷)
[2]. معصوم علیشاه گنابادی، طرائق الحقایق، ج 2، ص 171- 172
[3]. جامی، نفحات الانس ص 46
افزودن نظر جدید