بدعت صوفی کش!
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ بدعت سماع در تصوف بنابر نقل خودشان که در کتابهایشان آوردهاند، از ایشان تلفات بسیاری گرفته و این مَثَل را برای انسان تداعی میکند که: ناگهان بانگی برآمد، خواجه مُرد! منقولات ایشان در این زمینه مشابهت بسیار به افسانه دارد؛ زیرا منبع و مدرک محکمه پسندی بر آن نیست و هرچه هست، از صدرالدراویش! سینه به سینه به گوش نویسنده رسیده و او هم در احوالات صوفیان قلم رانده است. اما مسیر سیر و سلوک حق، غیر از این راهی است که متصوفه مدعی راهداری آنند. زیرا با کنکاش و جستجو در متون قدیمی صوفیانه میبینیم، آنچنان که از رقص و سماع و حالات معنوی حاصل از آن بحث میشود، خبری از کلام الهی و حالتهای عرفانی نیست و همین نکته زنگ خطر برای کسانی است که میخواهند راه تکامل انسانیت را از طریق درست معنوی طی کنند.
مقصود مشایخ، اعلام، بزرگان و حتی دراویش دونپایهی صوفی از برگزاری مراسم سماع هر چه بوده، نمیتوان وسائل این هدف را توجیه کرد. یکی از محرمات غنا و گوش دادن به آن است. در حدیثی، اختراع موسیقی و غنا هر دو به شیطان نسبت داده شده و آن روایتی است از امام صادق علیه السلام که فرمود: من کودک خردسالی بودم روزی دیدم عدهای بر طبل میزنند و بازی میکنند خواستم بایستم و تماشا کنم؛ پدرم فرمود: همهی این لهویات و آوازخوانیهایی که میبینی شیطان برای شماتت آدم علیه السلام به هنگام اخراج وی از بهشت ساخته است.[1] مراسم سماع، از مصادیق لهو و لعب است که صوفیان حرمت آن را با حضور خوانندگان زن تکمیل کردهاند. خواجه عبدالله انصاری از قول بوبکر حرمی مینویسد: به مکه مهمان کسی بودیم، آن میزبان کنیزکی داشت که چیزی بردانست خواند و گفت: لامتی فیک معشر فاقلّوا و اکثروا. قومی از بهر تو مرا ملامت بسیار کردند... درویشی برپای خواست، بانگی چند بکرد و گفت که ملامت نکرد مرا در مهر تو، مگر هم تو. این حرف بگفت و بیفتاد و برفت از دنیا![2]
یا در جریانی دیگر این معصیت تکرار میشود و خواجه عبدالله بیآنکه اعتراضی به این روش داشته باشد آن را نقل میکند که: صوفی در شهر آبله[3] میرفت؛ به نزدیک کوشکی رسید سخت نیکو و بر آن مهتری بود، پیش وی کنیزکی مغنی سماع میکرد. آن درویش آواز سماع بشنید که کنیزک میکرد و این بیت را میگفت: کل یوم تتلون غیر هذا بک احسن، کل یوم تتحول غیر هذا بک اجمل. آن درویش را خوش آمد و آن برو و به برگ وی بود، در رقص ایستاد و میگفت: یا جاریه بالله و بحیوه مولاک لاعدتِ علی هذا البیت. کنیزک تکرار میکرد. خواجه با کنیزک گفت: پرا بنگدری، تکرار میکنی؟ گفت: در زیر کوشک درویشی است خوش گشته است، از بهر وی میگویم. آن مرد سر فرو کرد و آن غریب را دید، خوش گشته و پای میکوفت. به آخر سخنی بگفت و بانگی بزد و بیفتاد و جان بداد.[4]
گرچه اغراقگویی از آداب صوفیانه و جزء لاینفک ادبیات ایشان است و این معنا با سیر کتب ایشان از جمله نوشتههای عطار نیشابوری کاملاً مشخص است، اما طبقات الصوفیه برخی بزرگان تصوف را کشتهی راه سماع معرفی میکند و مینویسد: ذوالنون مصری، شبلی، خراز، نوری و دراج همه در سماع برفتهاند![5] وی از حال ایوب نجار گوژپشت مینویسد که: پیش او چیزی بر خواندند به پارسی، او برخواست و رقص کرد با پشت راست! آنگاه گفت: نفیر از تو و بیفتاد و بیهوش شد، سه روز چنان میبود و برفت.[6]
به هر حال مشاهده میشود که ایشان به دنبال مباحث عرفانی و سلوک در سماع نبودهاند و اگر اینگونه بوده، سخت به اشتباه و خطا رفتهاند.
1- دعائم الاسلام، ج 2، ص 209
2- طبقات الصوفیه، تصحیح مولایی ص 504
3- شهریست میان بصره و کوفه
4- طبقات الصوفیه، تصحیح مولایی ص 506
5- همان ص 510
6- طبقات الصوفیه خواجه عبدالله انصاری، تصحیح مولایی ص 505
دیدگاهها
a l i
1393/02/06 - 00:56
لینک ثابت
همین فقط، هر کسی راه حق رو
majid
1393/02/16 - 21:17
لینک ثابت
علی آقا سلام
افزودن نظر جدید