سر سپاری در برابر پیر طریقت
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ نظریه پردازان صوفی بر ضرورت بهره گیری از رهنما و پیر طریقت تاکید بسیاری میورزند.[1] به گفته برخی از آنان «شیطان شیخ کسی است که شیخی ندارد.»[2] و بر همین اساس میتوان گفت:«لا دین لمن لا شیخ له»[3] در نظر این گروه، اهمیت مثال شیخ چنان است که مرید را شاید که برای بردن نام او دهان خود را با گلاب بشوید[4] و نیز سی سال خلای او با دست خود پاک کند و بر آن فخر بفروشد[5]. همچنین رهرو طریقت باید شیخ خود را از همه مشایخ برتر بداند و این خود یکی از مراتب توحید است؛ توحید مطلب در شریعت آن است که پیغبر خود را از همه پیغمبران فاضلتر و کاملتر دانی و بینی و در طریقت، توحید مطلب آن است که شیخ خود را – که از او ذکر گرفته ای – از همه مشایخ روی زمین بهتر و فاضلتر دانی.[6]
بر این اساس، یاد کردن از مشایخ پیشین[7] و نهادن دست ارادت در کف مرشدی دیگر [8] برای مریدان روا نیست و چه بسا اولیایی که در پی آگاهی از این راز که مرید را به نزد شیخ اصلی اش باز گرداندهاند.[9] از دیگر وظایف مرید آن است که بی چون و چرا دل به فرمان پیر خود بسپارد و خوشتن را چونان مردهای در برابر غسال شمارد.[10]
مرید حقیقی این نکته را نیک میداند که اعمال پیر را نمیتوان ترازوی علم و عقل سنجید.[11] و باید از ارزیابی آنها با ادله شرعی و عقلی خودداری ورزید.[12] شیخ قبلهگاه حقیقی است و نماز و روزه مرید تنها اگر به فرمان او انجام گیرد، پذیرفتنی است.[13] اطاعت بی چون و چرا از فرمان پیشوای طریقت حد و مرز نمیشناسد و در چار چوب شریعت نمی گردد.[14] از این رو هنگامی که شمس تبریزی از مرید خود، مولوی «شاهدی» طلب میکند، او فورا دست همسر خود را گرفته، نزد استاد حاضر میکند و این پاسخ را میشنود:«او خواهر جانی من است». دیگر بار، شمس نارنین پسری میخواهد و مولوی فرزند خود، سلطان ولد را پیشکش میکند و این بار شمس با بیان این که «وی فرزند من است» دست به کاری نمیبرد. شمس در بار سوم خود را خواهان شراب مینمایاند و هنگامی که مرید دلباخته خود را با سبویی در دست آماده خدمتگزاری میبیند، میگوید:«من قوت مطاوعت و سعت مشرب مولانا با امتحان می کردم و از هر چه گویند زیادت است.[15] بر همین اساس، عین القضات همدانی میگوید:«مریدی آن بود که خود را در پیر بازد. اول دین در بازد، پس خود را در بازد. دین باختن دانی چون بود؟ آن بود که اگر پیر خلاف دین او کاری فرماید، آن را باشد؛ زیرا که اگر در موافقت پیر راه مخالفت دین خود نرود، پس او هنوز مرید دین خود است، نه مرید پیر. ... اگر راه پیر رود، مرید بود. پس اگر راه خود میرود او خود پرست بود، مریدی پیر پرستی بود».[16]
نویسندگان صوفی نادیده گرفتن فرمان شیخ را با پیامدهای ناگواری همراه میبینند و در این باره به نقل حکایاتی گوناگون میپردازند، چنان که به گفته علاء الدوله سمنانی کار یکی از کسانی که به شیخ خود اعتراض کرده بود، ابتدا به بیدینی و سپس به دیوانگی کشید و سرانجام به خوردن نجاست خویش مبتلا گردید.[17]
در این باره حکایت زیر از زبان عطار نیز خواندنی است: «نقل است شیخ شقیق بلخی و ابوتراب نخشبی پیش شیخ [بایزید] آمدند. شیخ طعام خواست و یکی از مریدان شیخ به خدمت ایستاده بود. ابوتراب گفت:«موافقت کن». گفت:«روزه دارم». گفت:«بخور و ثواب یک ماهه بستان». گفت:«روزه نتوان گشاد». شقیق گفت:«روزه بگشای و مزد یک ساله بستان». گفت:«نتوان گشاد». بایزید گفت:«بگذارکه او رانده حضرت حق است؛ پس مدتی برنیامد که او را به دزدی بگرفتند و هر دو دستش جدا کردند».[18]
با دانستن مطالبی که عرضه شد، میتوان به جایگاهی که صوفیه برای سرسپردگی به قطب و شیخ در نظر گرفته است پیبرد و همین طور بدانیم که منشا گرفتاریهای فرقهای این نوع تبعیت بی چون و چرا از کسانی است که به امور غیر شرعی امر کرده و در اجرای آن پا فشاری میکنند و حال آنکه اموری که برخی از اموری که به آن امر میکنند کاملا مخالف شریعت بوده است.
منابع:
1-افزون بر منابعی که خواهد آمد، ر.ک: طبقات الصوفیه، سلمی، صص 318 و 365 و 405؛ مرصاد العباد، ص 226 و 235؛ عرفان اسلام، صص 67 و 189 و 394
2- «من لا شیخ له، فشیخه الشیطان»لواقح الانوار القدسیه فی بیان العهود المحمدیه، ص 874
3- نامه های عین القضات همدانی، ج 1، ص 75 و 475؛ ج 3، ص 382؛ مناقب العارفین، ج 1، ص 517
4- «بسیار کس از مریدان بوده اند که هرگز نام پیران نبردندی تا دهن به گلاب نشستندی» نامه های عین القضات همدانی، ج 1، ص 105
5-ابوعمر زجاجی ... پیوسته گفتی من سی سال خلای جنید را به دست خود پاک کرده ام؛ و به آن فخر می کرده»، نفحات الانس، ص 222
6-العروه لاهل الخلوه و الجلوه، ص 334؛ سکینه الاولیاء، ص 178
7- «هر ولی ای سلیمان وقت است و دیو و پری محکوم او ... بدبخت کسی که از او محروم باشد و در خدمت او یاد از گذشتگان کند»، معارف سلطان ولد، ص 198
8-ابن عربی در این باره می گوید:«همچنان که یک عالم میان دو خدا، یک مکلف میان دو پیامبر صاحب شریعت و یک زن میان دو شوهر مشترک نتواند بود، دو شیخ نیز نمی توانند یک مرید را در تربیت خود گیرند».الفتوحات المکیه، طبع بولاق، ج 2، ص 483، باب 181
9-«ابوحفص حداد – رحمت الله – مریدی را سالها پرورده بود؛ معلومش شد که اقتدا به کسی دیگر کرده بوده است. ابوحفص دست مرید گرفت و او را بر آن پیر برد که ما تا این غایت نمی دانستیم؛ اکنون معلوم شد که ما راهزنی بوده ایم.»اوراد الاحباب، ج 2، ص 74
10-«کالمیت بین یدی الغسال» اوراد الاحباب، ج 2، ص 74
11-نامه های عین القضات همدانی، ج 2، ص 407
12-اوراد الاحباب، ج 2، ص 68. در مقیاسی وسیع تر همه کسانی که صوفیان را دوست می دارند، باید از چون و چرا در اعمال آنها بپرهیزند چنان که در کتاب قابوس نامه می خوانیم(شرط محب آن بود که بر طامات صوفیان منکر نباشد و تفسیر طامات نپرسد و عیب ایشان را هنر داند و به مثل کفر ایشان را ایمان شناسد... و در میان صوفیان، وکیل خدای نباشد؛ چنان که گوید: وقت نماز است یا گوید تا نماز کنیم باعث طاعت نباشد؛ که ایشان مستغنی اند از طاعت فرمودن کسی، که ایشان خود مترصدند مر اوقات طاعات را).
13-«اگر به فرمان صاحب دلی بود این حرکات و سکنات مختلف، چون مریدان به فرمان پیران، همه راست است و اگر به خود کنند، همه غلط است و بد است و خطا و معصیت و اگر همه نماز فریضه است و روزه رمضان.» نامه های عین القاضات همدانی، ج 1، ص 441
14-به گفته ابن عربی و برخی از پیروانش، رفتار مشایخ اگر خارج از چارچوب شریعت باشد قابل پیروی نیست؛ با این حال نباید حرمت آنان را از دل مرید بزداید. الفتوحات المکیه، طبع بولاق، ج 2، ص 483؛ اوراد الاحباب، ج 2، ص 77
15-نفحات الانس، ص 466
16-نامه های عین القضات همدانی، ج 1، ص 270؛ تمهیدات، ص 31؛ اوراد الاحباب، ج 2، ص 89
17-چهل مجلس، ص 116
18-تذکره الاولیاء، ص 180؛ الرساله القشیریه، ص 151
افزودن نظر جدید