بدشت یا قیامت

  • 1392/01/27 - 03:36
قرة العین برای اینکه خود را از قیودات اسلام برهاند، اسلام را منسوخ اعلام کرده و پرده حجاب را حذف کرد. قرة العین گفت: آئین اسلام و احکام و مقررات آن دین منسوخ شد، و قوانین و احکام جدیدی هم در دست ما نیست
badasht

در کواکب (ص130) نوشته شده: پس از مصاحبه و گفتگوهای اصحاب بدشت (در میان شاهرود و خراسان و مازندران و نزدیکی هزار جریب) قرار بر این شد که قرة العین منسوخ شدن احکام اسلام و شروع در تصرفات و تغییرات قوانین گذشته را گوشزد اصحاب کند، و او پرده برداشته و حقیقت مقصود را گوشزد اصحاب نمود، همهمه در میان اصحاب و اختلاف پدیدار گشت، و حتی بعضی از آن سرزمین رخت بربستند و رفتند، و بالاخره امر از اقدام بهاءالله آرامشی حاصل شد، زیرا ایشان قرآن مجید را طلبیده سوره ی اذا وقعت را (که راجع به معاد است) گشوده و طوری تفسیر نمودند که قلوب اکثری بیارمید.
آری بطوری که از کتب تواریخ و از نوشته های خود بهائیان استفاده می شود: قرة العین در دشت بدشت حجاب از چهره برداشته، و در مقابل جمعیت زیاد شروع به خطابه نموده، و گفت: آئین اسلام و احکام و مقررات آن دین منسوخ شد، و قوانین و احکام جدیدی هم در دست ما نیست (زیرا در آن موقع هنوز بیان تدوین نشده بود) و روی این قاعده، فعلا تکلیفی برای ما متوجه نبوده، و ما بجز فداکاری و کوشش کردن و فعالیت در ترویج مرام جدید، تکلیفی نداریم.
و به طوری که در جلد سوم اظهار الحق (ص325) می گوید: مکررا به حاجی محمد علی قدوس خطاب می کرد که: ایام او را دو سجاده سپری شد و این بساط را در هم پیچ و برای فداکاری مهیا باش.
و از این معنی اشخاصی که روی اشتباه و به خیال حقیقت پرستی و قرب به خدا جزو این دسته شده بودند، به خود آمده و راه ادبار برقرار اختیار کرده و بر پشت سر خویش نگاه نکردند. ولی کسانی که در پی هوی پرستی و رفع تکلیف و شهوت رانی بودند. بی نهایت مسرور و خرم و خندان گشته، و از راه های مختلف و به زبان و رفتار و گفتار و رنگ های گوناگون از گفته ی قرة العین تایید نمودند.
اینست که جناب بهاء نیز به این حیله ی عجیب و مغالطه ی واضح متوسل شده و برای برافروختن شعله ی این آتش دامن زده، و برای گمراهی و سر در گم شدن یک مشت مردم نادان قدم برداشت.
و ما چند آیه از همان سوره اذا وقعت را در اینجا نقل و ترجمه می کنیم تا خوانندگان محترم خود قضاوت کرده و در حق میرزا بهاء هر چه می خواهند اظهار عقیده کنند.
اذا وقعت الواقعة لیس لوقعتها کاذبة خافضة رافعة اذا رجت الارض رجا و بست الجبال بسا و کانت هباء امنبثا و کنتم ازواجا ثلثة فاصحاب المیمنة ما اصحاب المیمنة و اصحاب المشأمة ما اصحاب المشأمة و السابقون السابقون اولئک المقربون فی جناب النعیم، ثلة من الاولین و قلیل من الاخرین علی سرر موضونة متکئین علیها متقابلین یطوف علیهم ولدان مخلدون باکواب و اباریق و کاس من معین لایصدعون عنها و لاینزفون و فاکهة مما یتخیرون و لحم طیرما یشتهون و حور عین کامثال اللولو المکنون....الخ.
زمانی که آن حادثه حتمی و آن واقعه ی معلوم که جزو اصول و از ارکان عقائد همه ملل و ادیان آمانی (معاد) است واقع می شود؛ در آن روز کسی نتواند آنرا تکذیب کند و مخالفی نخواهد داشت، در این واقعه مراتب معنوی و مقامات اشخاص روشن و ظاهر خواهد شد، در آن روز زمین سخت تکان خواهد خورد، و کوه ها از جای خود کنده می شود، سنگ های بزرگ و کوه های محکم چون ذرات غبار در فضاء منتشر و پراکنده گردد، مردم همه محشور و از قبرها برانگیخته شده و بر سه دسته منشعب می شوند، اصحاب یمین و اصحاب شمال و سابقین، سابقین از همه نزدیک تر و به پیشگاه پروردگار مقرب تر خواهند بود، این ها در بهشت هائی که سراسر نعمت و خوشی است زندگانی خواهند کرد سابقین از ملل و اقوام گذشته بر اسلام و از متاخرین اتنخاب خواهند شد، سابقین در روی تخت ها و جایگاه های زیبا برقرار می شوند، و برای همیشه خدمت کاران جوان که در دست پیاله و کاسه دارند (مملو از آب و مشروبات لذیذ) در اطراف آنها منتظر خدمت هستند، کوچکترین سر درد و خستگی و افسردگی عارض آنان نخواهد شد، هر گونه میوه های لذیذ و مطابق دلخواه ایشان حاضر است، گوشت های لذیذ طیور مهیا است، حورالعین مانند جواهر براق و درخشنده آماده خدمت آنان خواهند بود...الخ.
علاماتی که در این آیات شریفه ذکر شده است، کوچکترین تناسب و کمترین تطابقی با ظهور سید باب ندارد. آری ممکن است بگوئیم: چون در دشت بدشت خود قرة العین (که از جهت جمال در نهایت زیبائی و خوش روئی بود) رفع تکلیف و نسخ حدود و قیود کرد، و جناب بهاء هم آن روز از سران آن جمعیت محسوب و در سن سی سالگی بوده و منسوخ بودن احکام و قوانین دینی را می پسندید، قهرا (ولو در همین دشت) ولدان و حورالعین را حاضر و مهیا به خدمت دیده و از بر آوردن مشتهیات نفسانی به هر نحوی که دل مبارکش می خواست مانع و رادعی در میان ندیده، و خود را از سابقین پیروان باب و از مقربین درگاه او دانسته و دشت بدشت را بهشت برین می دید.
و ممکن است روی همین نظر بود که چون خودش قیامت را ثانیا بر پا کرد، فرمود: انا نستحیی ان نذکر حکن الغلمان، و همچنین از زنها نیز تنها امهات آباء را ( آن هم ممکن است برای خودش باشد در مقابل فرزندانش) تحریم نمود.
و برادران بهائی من تصور نکند که:  نظر توهین و یا سوء ادبی دارد، بلکه بایست متوجه باشند که مقتضای اعتقاد جناب بهاء همین بوده است، زیرا وقتی که ایشان در دشت بدشت قیامت را بر پا کرده و خود را از سابقین دانسته و به آیات شریفه ی اذا وقعت استدلال و تمسک نمودند، قهرا می باید تا هست با غلمان باشد و برای همیشه همدم حورالعین و در بهشت برین قرار گیرد و این معنی با تحریم حورالعین و غلمان هیچگونه سازگار نخواهد بود. (1)

1- محاکمه و بررسی باب و بهاء صفحه ی 119 تا 122
 

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.