مغالطه ی رها نکردن پیش فرض برای خدا کردن بنده!
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_
مقدمه: مسیحیت پولسی برای ماندن و تبیین الهیات خود چارهای جز خدا دانستن عیسی مسیح ندارد و گرنه چگونه میخواهد آموزههای اساسی و اصلیش چون فداء، تثلیث، عشاء ربانی و ... را توجیه کند؟ حال سؤالی که هویدا میگردد آن است که خوب چرا موضوع به این مهمی (خدایی عیسی) در کتاب مقدس به صراحت و وضوح ذکر نگردیده است؟ درست در پاسخ به این مهم است که متفکران، الهی دانان و نویسندگان مسیحی به تلاش وافری دست زدهاند هرچند که کمتر ثمری داشته است و در مقابل، ره آورد کار برخیشان –همه را من ندیده و نخواندهام- مغالطاتی بوده است. مغالطاتی مثل: «رها نکردن پیش فرض».
در توضیح این مغالطه بایستی گفت: معرفت (شناخت) یک پروسه و فرآیند است که در طی آن و به مدد کشف وقایع و حقایق خارجی، پیشفرضها و پیشداوریهای ذهنی اصلاح میشود. ما اگر به حقیقتی برخوردیم که با پیشفرضها و علایق ما تغایر داشت بایستی به نفع حقیقت، پیشفرض و علاقه را اصلاح کنیم؛ اما اگر با وجود قرائن و شواهد خلاف، همچنان بر پیشفرض و علاقهی ذهنی اصرار کردیم دچار مغالطهای گشتهایم که آنرا مغالطهی «رها نکردن پیشفرض» (apriorism) میگویند[1].
آقای استوارت اولیوت نویسندهی کتاب «راز تثلیث» به گمانم تحت تأثیر علایق و پیشفرضهایش –حتی با کشف حقیقتی مغایر- هست. اولیوت در این اثر یکی از اصلیترین تلاشهایش تبیین الوهیت حضرت عیسی مسیح است. او که -در ظاهر- به شدّت علاقمند به خدا خوانی عیسی است در کار خداسازیش! هر چند به حقایق روشن تر از آفتاب رسیده باشد تردید نمیکند؛ لذا مغالطه کارانه ادامه میدهد. فصل 4 کتاب «راز تثلیث» در باب الوهیت عیسی! مسیح است. وی در این فصل و تحت عنوان «نام ها و عناوین» مینویسد: «عیسی قبل از آنکه ماموریت علنی خود را شروع کند، در موعظه یحیی تعمید دهنده اعلام شده بود. یحیی اعلام نمود که او برای تحقق نبوت اشعیای نبی 3:40 آمده است: "صدای ندا کننده ای در بیابان، راه خداوند را مهیا سازید و طریقی برای خدای ما در صحرا راست نمائید."»[2].
وی در شرح و توضیح این آیه میگوید: «در مشرق زمین، پیش قراولان و منادیان غالبا پیشاپیش مردان مهمّ وبرجسته مثل پادشاهان و فرمانروایان حرکت میکردند و وظیفه داشتند که راه را برای کسی که میآید هموار کنند تا مبادا آن والا مقامی که از عقب میآمد با ناراحتی و ناهمواری مواجه شود.»[3]، تا این جا اولیوت در توضیح و شرح کلام حضرت یحیی علیهالسلام سخن رانده و تفسیری تاریخی به دست داده است که در فرض خطا هم، شاید آسیب چندانی نرساند؛ هر چند به قواعد تفسیر تاریخی آن طور که ظاهر است وفادار نمانده است.
امّا آنچه جای تأمل دارد، ادامهی توضیح و تفسیر وی میباشد: «یحیی تعمید دهنده به روشنی بیان نمود که آن که بعد از او میآید خود یهوه، خداست (یوحنا 23:1) .»[4]! اولیوت برای آن که جای هیچ تردیدی نماند میگوید: «یحیی با گفتن "آن که بعد از من می آید پیش از من شده است، زیرا که بر من مقدم بود" (یوحنا 15:1) این موضوع را به صراحت بیان کرده است.»[5].
حال سؤالاتی که اینجا رخ مینماید این است که:
یک)- بر اساس چه منطقی نویسنده و تبیینکنندهی!! رازِ تثلیث از این گزارهها به «روشنی»! خدایی حضرت عیسی (علیهالسلام) را اثبات میکند؟ آیا این بخش از کلام جناب یحیی (علیهالسلام) که «راه خداوند را مهیا سازید» را مستمسک خویش ساخته است؟ آیا او از صرفِ واژهی «خداوند» به چنین برداشتی رسیده است؟ اگر این گونه است که به صراحت دچار تناقض گردیده است. به این سخنان بنگرید! «درست است که در کتاب مقدس گاهی کلمه "خدا"برای فرشتگان به کار رفته (مزمور 7:97) و این بدان جهت است که آنها مخلوقات روحانی هستند...عنوان خدا هم چنین برای داوران و حاکمان نیز به دلیل اقتدار آنان بر دیگران به کار رفته ...شیطان یا ابلیس نیز "خدای این جهان" نامیده شده ...»[6].
همانگونه که میبینید آقای اولیوت خود با استناد به کتاب مقدس کاربردهای گوناگونی برای واژه خدا در این کتاب یافته است که به تعبیر او «کاربردهای مجازی کلمه "خدا" هستند»[7]. خوب حال سؤال این است که آقای اولیوت که خود به چندین مورد کاربرد واژه خدا در کتاب مقدس اشاره کرده و همه را در معنایی –کاملاً صحیح- غیر از خدای واحد تفسیر میکند چه شده است که در کلام حضرت یحیی و در مورد حضرت عیسی (علی هما السلام) ناگاه همه چیز را فراموش کرده –شاید هم خود را به تغافل زده- و این واژه را به خدای حقیقی! تفسیر میکند؟ آیا علایق و پیشفرضهای اولیوت راه را بر قبول حقیقت با همهی وضوحش بسته است؟
دو)- آیا این تعبیر حضرت یحیی (علیهالسلام) که: «آن که بعد از من می آید پیش از من شده است، زیرا که بر من مقدم بود» مستند نویسندهی کتاب است؟ آیا اولیوت از تعبیر «پیش از من شده است» میخواهد وجودی ازلی برای حضرت عیسی بسازد؟ چرا؟ به چه تبیینی؟ واقعیت آن است که با مراجعه به متن کتاب مقدس و توجه به سیاق آیات به انضمام تمام قرائن عقلی و نیز نقلی مستفاد از همین کتاب مقدس موجود، در مییابیم که حضرت یحیی (علیهالسلام) به هیچ روی در صدد بیان وجود ازلی حضرت عیسی (علیهالسلام) نبوده است. به اینها با تأمل بنگرید:
«و فرستادگان از فریسیان بودند. پس از او سوال کرده، گفتند: "اگر تو مسیح و الیاس و آن نبی نیستی، پس برای چه تعمید می دهی؟"... و در فردای آن روز یحیی عیسی را دید ... پس گفت: "... مردی بعد از من ..." »[8]. همانگونه که از سؤال و جواب متن و سیاق مشخص است، سؤالی که از جناب یحیی پرسیده شده در مورد وجودهایی انسانی (مسیح،الیاس و آن نبی) بوده است و طبیعتاً او هم در مورد یک انسان پاسخ داده است، شاهد آن هم این که خود او در ادامه میگوید که «مردی بعد از من می آید که ...» و این به خوبی نشان میدهد که مقصودِحضرت یحیی (علیهالسلام) را از «پیش از من شده است» هم باید در این فضا فهم کرد. او می خواسته مقام و منزلت حضرت عیسی و برتری او را بر خود برساند؛ لذا میتواند مراد از این تعبیر: «پیش از من شده است» این باشد که حضرت عیسی پیش از من (یحیی) به دلیل تقدم رتبه و مقام به پیامبری آن هم اولوالعزم (صاحب کتاب و شریعت) برگزیده شده است.
این حقیقت آن طور که من میفهمم برای هر اندیشه کنندهی بدون پیشفرض و علاقهای قابلفهم است. حد اقل این که خدا بودن عیسی را به هیچ عنوان نمی رساند. تعلیل: «زیرا بر من مقدم بود» از زبان حضرت یحیی (علیه السلام) هم که در ادامه ی آن آمده شاهد دیگری بر قوت این قرائت است؛ زیرا هیچ تناسبی با ازلیت حضرت عیسی ندارد و تقدم رتبی حضرت عیسی را بیان می کند. اگر «پیش از من شده» را به مفهوم وجود ازلی تفسیر کنیم این قید تقدم حضرت عیسی بر حضرت یحیی بی معنا و در نتیجه لغو خواهد بود زیرا معنای این آیه چنیین خواهد شد که حضرت یحیی فرموده: عیسی پیش از من وجود داشته –وجودی ازلی دارد و در نتیجه خداست- زیرا مقدم بر من بوده است! اگر این تقدم، تقدم وجودیست که در ابتداء ذکر شده و در نتیجه لغو است و اگر نه، این تقدم به چه معناست و ضرورتا چه ارتباطی بین وجود ازلی حضرت عیسی و تقدم داشتنشان برشخص حضرت یحیی می تواند باشد؟
نتیجه آن که آقای اولیوت تحت تاثیرعلایق و پیشفرضهایش احتمالاً به گونهای مغالطهای (مغالطهی رها نکردن پیشفرض) سخنان جناب یحیی (علیهالسلام) را با تمام وضوحش در انسان دانستن حضرت عیسی (علیهالسلام) به وجودی خدایی تفسیر کرده است.
[1]- خندان، سید علیاصغر، تهران؛ قم، سمت؛ موسسه فرهنگی طه، ۱۳۷۹، ص 235.
[2]- اولیوت، استوارت، راز تثلیث (نسخه ی پی دی اف)، ص 33.
[3]- همان.
[4]- همان.
[5]- همان، ص 34.
[6]- همان، ص 16-17.
[7]- همان، ص 17.
[8]- یوحنا 19:1-34.
دیدگاهها
zahra yousefi
1395/11/29 - 23:21
لینک ثابت
Eftezahe matalebetun
uzgun
1395/11/30 - 18:21
لینک ثابت
سلام خانم یوسفی
افزودن نظر جدید