فتنه بهاییت و شعار صلح عمومی
يكي از اصول دوازده گانه فرقه بهائيت،صلح عمومي و محكمه كبراي بين المللي است . اين تعليم در حالي از سوي عبدالبها به عنوان يک انديشه مترقي مطرح ميگردد که آن را تنها مي توان يک کلي گوئي فاقد عمق و ارزش دانست چرا که اهميت و ارزش صلح در طول تاريخ همواره مد نظر انديشمندان و افراد مختلف بشر بوده است و حتي برخي از جنگها که در گذشته هاي دور و نزديک به وقوع پيوسته است انگيزه آن ايجاد صلح بوده است نظير آنچه امروز در عراق و افغانستان و ... اتفاق مي افتد آنچه در اين ميان مهم است ارائه راهکاري مناسب براي جلو گيري از کشتار انسانهاي بيگناه و توسعه صلح است تا آنجا که از نتيجه تحقيقات محققين مختلف در متون بهائي آگاهيم اين فرقه از ارائه راهکاري مناسب و حائز اهميت ناتوان بوده است
بهاءالله در لوح شيخ نجفي معروف به لوح ابن ذئب آورده است :
سلاطين آفاق وفّقهم اللّه بايد باتّفاق باين امر که سبب اعظم است از براي حفظ عالم تمسّک فرمايند * اميد آنکه قيام نمايند بر آنچه سبب آسايش عباد است * بايد مجلس بزرگي ترتيب دهند و حضرات ملوک و يا وزراء در آن مجلس حاضر شوند و حکم اتّحاد و اتّفاق را جاري فرمايند و از سلاح باصلاح توجّه کنند و اگر سلطاني بر سلطاني برخيزد سلاطين ديگر بر منع او قيام نمايند در اين صورت عساکر و آلات و ادوات حرب لازم نه (لازم نه يعني لازم نيست ) الّا علي قدر مقدور لحفظ بلادهم و اگر باين خير اعظم فائز شوند اهل مملکت کلّ براحت و مسرّت بامور خود مشغول گردند و نوحه و ندبه اکثري از عباد ساکن شود[1]
در راهکار ارائه شده توسط بهاءالله دو نکته خود نمائي ميکند :
نکته اول انکه رهبر و باني بهائيت ظاهراً مردم را واجد هيچ صلاحيتي نمي داند چرا که در اين حکم و احکام مشابه تنها سلاطين را منشاء اثرو قدرت در اجتماع دانسته و براي توده هاي مردم هيچ ارزش و اهميتي قائل نشده است
نکته بعدي عدم قابليت اجرائي آن است زيرا قبل از تشکيل اين مجلس بزرگ آرماني بايد يک توافق و تفاهم حد اقلي ميان رهبران و رؤساي کشورها ايجاد کرد که ثمره آن چيزي شبيه سازمان ملل متحد امروز خواهد شد که عليرغم توافقات مهم بين المللي و پيمان نامه هاي مختلف سياسي و نظامي گام قابل توجهي در جهت صلح برداشته نشده است
در این زمینه عبدالبهاء میگوید:« از جمله تعاليم اعلان صلح عمومي بود كساني كه پيروي كردند از هر ملت و از هر دين و مذهب در نهايت محبت اجتماع نمودند.»[2] بهائیها معتقدند که باید محکمه کبرایی در جهان بوجود بیاید و از طرف حکومتها و دولتها تقویت و پشتیبانی شود و همه آنچه که مورد اختلاف دولتها و ملتها قرار میگیرد در آن محکمه حل و فصل شود تا جنگ و جدالی به وجود نیاید و جهان به ماتم نوجوانان خود دچار نشود. نمايندگان دولتها و ملتهایی هم كه در اين محكمه جمع ميشوند بايد قطع نظر از مليت،خود را نماينده حقيقي نوع بشر بدانند.[3]
بنا به باور آنها، در اين حالت صلح عمومي تحقق میيابد.[4] سران بهائی صلح عمومی را برای جهان لازم و ضروری میدانند؛ عباس افندي در اين راستا ميگويد:«تا صلح عمومي بلند نگردد و محكمه كبراي عالم انساني تشكيل نشود و جميع امور ما به الاختلاف دول و ملل در آن محكمه قطع و فصل نگردد عالم آفرينش آسايش نيايد.»[5] اين فرقه همچنين مدعي است كه علاوه بر تشكيل حكومتهاي محلي و ملي يك حكومت جهاني به منظور تحقق وحدت عالم انساني ضروري است.[6]
حسينعلي نوري در این رابطه ميگويد:«ليس الفخر لمن يحب الوطن بل لمن يحب العالم»[7]؛براي كسي كه وطنش را دوست دارد فخری نیست؛ بلكه فخر براي كسي است كه عالم را دوست دارد.
عبدالبهاء نیز در مكاتيب مینویسد:«مسئله صلح عمومي ؛بهاءالله میگوید كه بايد هيئت محكمه كبري تشكيل شود زيرا جمعيت امم هر چند تشكيل شد ولي از عهده صلح عمومي بر نيايد... و آن اين است كه مجالس مليه هر دولت يعني پارلمانت اشخاصي از نخبه آن ملت كه در جميع قوانين حقوق بين دولي و بين مللي مطلع، دو شخص يا سه انتخاب نمايند... به حسب کثرت و قلت آن ملت، این اشخاص که از طرف مجلس ملی یعنی پارلمانت انتخاب شدهاند، مجلس اعیان نیز تصدیق نمایند.
و همچنین مجلس شیوخ و همچنین هیئت وزراء و همچنین رئیس جمهور یا امپراطور تا این اشخاص منتخب عموم آن ملت و دولت باشند از اين اشخاص محكمه كبري تشكيل ميشود و جميع عالم بشر در آن مشترك است...[8]و از اين نمايندگان محفلي در نهايت روح و ريحان تشكيل گردد و محكمه كبري تأسيس يابد و جميع مسائل مهمه و مشاكل عظيمه بين الملل و الدول در آن محكمه كبري حل شود تا بنيان جنگ برافتد و عالم انساني از اين عار و ننگ رهايي يابد.[9] و هر گاه دولتي از دول يا ملتي از ملل در اجراي تنفيذ حكم مبرم محكمه كبري تعلل و تراخي نمايد ،عالم انساني بر او قيام كند.»[10]
بهائیان معتقدند که بهاءالله پنجاه سال پیش صلح عمومی را مطرح کرده و آن هنگامی بوده که خود در قلعه عکا زندانی بوده است.او دستور این امر عظیم یعنی صلح عمومی را زمانی که افق شرق بسیار تاریک بود، و ملتها در نهایت بغض و عداوت با یکدیگر زندگی میکردند و ادیان تشنه خون یکدیگر بودند و ظلمت اندر ظلمت بود، به همه ممالک فرستاد و در شرق نیز در بین دوستان خود آن را تأسیس کرد.[11]
نقد اصل صلح عمومي
در رابطه با این افکار و نظریات باید گفت که آرزوی صلح و زندگی مسالمت آمیز میان ملتها و تشکیل یک مجمع و شورایی برای حل اختلافات میان افراد یک جامعه و نیز میان مردم جهان، تنها مربوط به بهائی ها نیست؛ بلکه این خواست همه ادیان، از جمله مسیحیت و اسلام میباشد. خداوند در قرآن یکی از ویژگیهای اجابت کنندگان دعوت پروردگارشان را مشورت در کارها اعلام میکند و می فرماید: « و امرهم شوری بینهم »[12]؛ و کارهایشان به صورت مشورت در میان آنهاست.
واضح است که اگر همه مردم در امور اختلافی مربوط به هم بدون هیچ اغراض منفیای با یکدیگر تبادل نظر کنند تمام مشکلات و سوءظنها در همان جا حل میشود و بهانه ای برای جنگ و درگیری پیش نمیآید؛اما همیشه عدهای از حکام ظالم و زورگو هستند که زیر بار حرف حق نمیروند و هیچ راهی جز برخورد با قوه قهری نیست؛با این حال خداوند مردم را به ایجاد یک حکومت جهانی در پرتو صلح عمومی نوید داده است، آنجا که میفرماید: « و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض، نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين»؛[13]
ما میخواهیم بر مستضعفان زمین منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم! این وعده الهی است که نوید دهنده تشکیل یک حکومت جهانی همراه با صلح و آرامش میدهد که متولی آن مستضعفین جهانند. بنابراین ادعای بهائیان در ارائه نظریه صلح عمومی و تشکیل محکمه کبرای بین المللی مخصوص آنها نیست؛ بلکه در اسلام نیز بر ایجاد سیستمی مبتنی بر تصمیم گیری به شیوه عقلا تأکید شده است.
علاوه بر این باید گفت: ایشان تصور كرده است كه به تشكيل محكمه كبري و اجتماع هزار نفر از منتخبين ملل، اختلافات رفع شده و همه نظر واحد و رأي واحد و عقيده واحد پيدا كرده، و از امتيازات و منافع ملي و ديني و قومي و مذهبي صرف نظر كرده، و تنها وحدت و برابري را منظور مي دارند. از باب مثال: اگر در آن مجمع عمومي مذاكره از وحدت زبان، وحدت حكومت، وحدت دين، وحدت معابد، وحدت مرجع ديني، وحدت پيامبر آسماني، وحدت كتاب آسماني، وحدت مسلك و رژيم سياسي، و امثال اينها: پيش آمده، و بخواهند در اين موضوعات همه يكرنگ و متحد بوده و در تحت قانون واحد زندگي كنند، آيا ممكن است يا نه؟
آري فقط در يك صورت ممكن است اين وحدت صورت بگيرد، و آن در صورتي است كه همه از علاقه هاي ديني و مذهبي و وطني و سياسي و اقتصادي و قومي دست كشيده و به قول حسینعلی بهاء از جميع قيود رهايي يابند. و به تعبير واضحتر، اين نقشه هنگامي عملي مي شود كه: همه بي دين و بي وطن و بي مرام و بي مسلك باشند، البته در اين صورت منظور ميرزا ،عملي خواهد شد.[14]
در مورد نامه بهاء الله به شیخ محمد تقی مجتهد اصفهانی نیز باید گفت: در راهکار بهاءالله، دو نکته خودنمایی می کند:
نکته اول آنکه رهبر و بانی بهائیت، ظاهرا مردم را واجد هیچ صلاحیتی نمی داند؛ چرا که در این حکم و احکام مشابه، تنها سلاطین را منشأ اثر و قدرت در اجتماع می داند و برای توده های مردم هیچ ارزش و اهمیتی قائل نشده است.
نکته بعدی، عدم قابلیت اجرایی آن است؛ زیرا پیش از تشکیل این مجلس بزرگ آرمانی، باید یک توافق و تفاهم حداقلی میان رهبران و رؤسای کشورها ایجاد کرد. در این صورت، ثمره آن چیزی شبیه سازمان ملل متحد امروز خواهد شد که با وجود توافقات مهم بین المللی و پیمان نامه های مختلف سیاسی و نظامی، گام قابل توجهی در جهت صلح برداشته نشده است.[15]
تناقضات بهائیان در شعار و عمل
بهائی ها با اینکه در ادعا در پی ایجاد صلح عمومی در عالم هستند اما برخورد خود آنها و به خصوص رهبرانشان با مطرودین و انسانهای غیر بهائی برخوردی قهری و خشن است که به نمونه هایی از آنها اشاره می کنیم:
روش برخورد با غير بهائيان
سران بهائی با تمام ظاهرنمایی آنان در رابطه با صلح عمومی در عرصه عمل با غیر بهائیان برخورد ناپسندی دارند؛ بهاءالله می گوید: " هر مالک بستانی شجره یابسه را در بستان باقی نگذارد و البته او را قطع نموده به نار افکند چه که حطب یابسه در خور و لایق نار است پس ای اهل رضوان من خود را از سموم انفس خبیثه و اریاح عقیمه که معاشرت با مشرکین و غافلین است حفظ نمایید."[16]
او همچنین میگوید: "لا تعاشروا مع الذین هم کفروا بالله و آیاته ثم اجتنبوا عن مثل هؤلاء"[17]؛ با کسانی که به خدا و آیاتش کافر شدند معاشرت نکنید و از اینگونه افراد اجتناب ورزید.
بنابر نصوص بهائي هركس غير بهائيان را انسان بنامد يا براي آنها رتبه اي قائل شود، از همه فيوضات خداوندي محروم میشود!
بهاءالله در این خصوص میگوید:«اليوم هر نفسي بر احدي از معرضين من اعلاهم او من ادناهم ذكر انسانيت نمايد، از جميع فيوضات رحماني محروم است تا چه رسد كه بخواهد از براي آن نفوس اثبات رتبه و مقام نمايد[18]!! او همچنین در کتاب مائده میگوید: "ایاک ان لا تنس ذکری و لا تستأنس باعدائی لان الشیطان یذهب عن قلب الانسان نفحات الرحمن "؛ ذکرم را فراموش نکنید و با دشمنانم انس نگیرید؛ زیرا درغیر اینصورت شیطان، فیوضات رحمانی را از قلب انسان میبرد. و بر هر نفسی لازم است که از انفس خبیثه مشرکه اجتناب نماید. [19]
بهاء الله همچنین با خبیث شمردن غیر بهائیان میگوید: بايد از معرضين در كل شئون اعراض نماييم و در آني مؤانست و مجالست را جايز ندانيم كه قسم به خدا كه انفس خبيثه ،انفس طيبه را مي گدازد چنان كه نار حطب يابسه را و حر ثلج بارده را»[20] و نیز میگوید: با نفوس معرض كه اعراضشان ظاهر شده معاشرت و تكلم و ملاقات جايز نه، هذا حكم قد نزل من سماء ارادة آمر قديم.»[21]
میرزا حسینعلی بهاء در جایي ديگر غير بهائيان را سنگريزه هاي بي ارزش مي شمرد و میگوید: "احبائي هم لئالي الامر و من دونهم حصاة الارض"[22]؛ دوستان من در و جواهر و غیر آنها سنگ ريزه هاي زمیناند.
روش برخورد با مطرودين
آنها با مطرودین روحانی نیز برخورد خشنی دارند! شوقی در پاسخ به سؤالی میگوید: راجع به احبائي كه به واسطه غفلت و ناداني از تشكيلات اداري منفصل شوند سوال نموده بوديد كه آيا به محافل عمومي دعوت شوند يا خير؟ فرمودند: دعوت آنان جايز نه و نسبت به كساني كه از جامعه امر منفصل شدهاند آيا سلام و كلام با آنها جايز است يا نه؟ فرمودند اگر چنانچه انفصال روحاني است تكلم به هيچ وجه جائز نه.[23]
حال از سران بهائیان باید پرسید با این احکام و برخورد خشن و غیرانسانی با دیگر انسان های غیر بهائی، می توان انتظار ایجاد یک صلح عمومی داشت؟ آیا با خبیث و سنگریزه دانستن دیگران، می توان بین آدمیان صلح ایجاد کرد؟
میتوان از یک طرف به یاران خود دستور عدم مجالست و معاشرت با غیر بهائیان داد و هرگونه تکلم و صحبتی با دیگران را منع کرد و از طرفی دیگر بین آنها صلح برقرار کرد؟! اگر قرار باشد صلحی هم بین ملت ها برقرار شود یاران بهائی خود اولین نقض کنندگان آن خواهند بود.
همه این تناقضات نشان از دورویی و فریبکاری های رهبران بهائی دارد و بيانگر اين مطلب است كه جامعه بهائيت به اصول و تعاليم دين خود پايبند نيست و تنها آنها را در حد يك شعار بيان ميکند و رفتاري متضاد با آنها دارد. آنها شعار زیبای صلح سر میدهند تا بین ملت ها محبوب شوند و بلکه بتوانند جوانان را در دام بهائیت بیندازند؛ اما در عمل مخالف آنرا انجام میدهند. اینها همه نشان از باطل بودن این مسلک مینماید که دارای ظاهری حق نما و باطنی پوچ و باطل است.[24]
مقاله مرتبط :
بهائیان قاتل در ایران چه کردند ؟ + تصاویر
پی نوشت :
[1] حسينعلي نوري لوح شيخ محمّد تقي اصفهاني معروف به نجفي،مؤسّسهء معارف بهائي ، کانادا ۱۵۷ بديع ،۲۰۰۱ ميلادي صفحه 23و24
[2] عبدالبهاء، مکاتیب، ج3، ص102.
[3] اشرف فرامرز. مجموعه اي از مطالب ديانت بهائي به اختصار. موسسه ملي مطبوعات امري 131 بديع، ص 34.
[4] همان.
[5] همان.
[6] همان.
[7] همان.
[8] عبدالبهاء، مکاتیب، ج3، ص112.
[9] همان، ص284.
[10] همان، ص112
[11] همان ، ص102.
[12] شوری: 38.
[13] قصص: 5
[14] حسن مصطفوي، محاکمه محاكمه و بررسي در تاريخ و عقائد و احكام باب و بهاء، قم، مركز نشر آثار علامه مصطفوي، 1386 شمسي، چاپ چهارم، ج 3، ص203.
[15] علیرضا روزبهانی بروجردی، در جستجوی حقیقت، قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، 1388ش، چاپ اول، ص 173.
[16] عبدالحمید اشراق خاوری، مائده آسمانی، مؤسسه ملی مطبوعات امری 129 بدیع، ج8، ص39.
[17] همان.
[18] بهاءالله، بديع، ص 140.
[19] همان.
[20] مائده آسمانی، ج8، ص39.
[21] همان.
[22] مائده آسماني، ج 4، ص 353 .
[23] توقيعات مبارکه، سنه 102-109 بديع، مؤسسه ملي مطبوعات امري، 125بديع، ص 94.
[24] http://www.pajoohe.com/25513/index.php?Page=definition&UID=45526#_ftnref4
افزودن نظر جدید