قطبیت در تصوف، امام زمان یا ولی فقیه؟!
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از مسائل حل نشدندی در تصوف، بحث قطبیت و نقش و جایگاه قطب در اعتقادات و تشکیلات فرقه است. آیا واقعاً فرقه ی صوفیه، اقطاب را امام زمان دانسته اند و نقش قطب در بین ایشان، همان مقام رفیع و بلند امامت در اعتقادات شیعه است؟
فرقه ی گنابادیه اصرار بر تشیع خود دارند ولی اگر دعاوی مطابق با واقع نباشد، این مطلب به صرف ادعا باقی خواهد بود و طبعاً بی پایه و اساس خواهد ماند. برخلاف ادعای کلی ایشان، عده ای از افراد فرقه تصوف، برای قطب جایگاه و منزلت امامت تعریف می کنند و این معنا به وضوح در آثار ایشان نمایان و هویداست. برای مثال بیان می کنند که: اعتقاد به وجود امام به عنوان قطب عالم امکان با مفهوم قطب در تصوف یکسان است! ویا می نگارند: قطب و امام هر دو مظهر یک حقیقت و دارای یک معنا و اشاره به یک شخص است.[1] با این حساب تعداد امامان در هر عصر و زمانی اضافه می گردد! همانگونه که خود به این مطلب اعتراف نموده اند:
پس به هر دوری ولیی قائم است
تا قیامت آزمایش دائم است
پس امام حی ناطق آن ولی است
خواه از نسل عمر خواه از علی است[2]
این اعتقاد مخالف عقاید شیعه و روایات معتبر آن است که تعداد ائمه علیهم السلام را دوازده نفر می داند. براي نمونه، به روایت زیر اشاره مي كنيم:
ابن عباس از رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ پرسيد: امامان پس از شما چند نفرند؟، پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود: به عدد حواريون عيسي و اسباط موسي و برگزيدگان (نقباي) بني اسرائيل... ، امامان پس از من دوازده نفرند، نخستين آنان علي بن ابي طالب است و پس از او دو سبط من حسن و حسين ـ عليهما السلام ـ پس از وفات حسين ـ عليه السلام ـ فرزندش علي ـ عليه السلام ـ و پس از وفات علي ـ عليه السلام ـ فرزندش محمد ـ عليه السلام ـ و پس از او فرزندش جعفر ـ عليه السلام ـ و پس از او فرزندش موسي ـ عليه السلام ـ و پس از او فرزندش محمد ـ عليه السلام ـ و پس از او فرزندش علي ـ عليه السلام ـ و پس از او فرزندش حسن ـ عليه السلام ـ و پس از او فرزندش حجت ـ عليه السلام ـ .[3]
حتی در منابع اهل سنت نیز بر این موضوع و این تعداد وصی، برای پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله صریح شده است. تنها در اخبار مسند احمد حنبل به سى و چند طريق از نبی اكرم صلى الله عليه و آله وسلم روايت شده كه تعداد ائمه عليهم السلام دوازده نفر است و در کتاب صحيح مسلم اين جریان از هشت طريق نقل شده است و نیز در ساير جوامع و صحاح و سنن و كتاب هاى ديگر اهل سنت مکرر به اين موضوع اشاره شده و نشان می دهد این موضوع مورد اتفاق و قبول فریقین است. فرقه ی صوفیه این پارادوکس را چگونه حل می کند؟!
سلطان محمد بیچاره قطب فرقه ی گنابادی با بازسازی جریان غدیرخم، برای خود نقش نبوت، و فرزندش را مولی و امیر معرفی می کند و در حکم قطبیت وی می نویسد: پوشیده نماند که هر یک از اولیای عظام را در زمان حیات و بعد از ممات، خلفا و نوّاب لازم است که رشته دعوت، منقطع نشود که در بقاء ارض و در جمله زمان حکم « یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک » جاری باشد. لذا این ضعیف، سلطان محمد، نور چشم خود ملا علی را خلیفه خود قرار دادم و چون اشاره غیبیه شده بود، تأخیر را روا نداشتم.[4] به وضوح مشخص است که وی خود را ملهم به الهامات غیبیه دانسته و گویی که برای وراثتی کردن قطبیت که خلاف سیره ی اقطاب و قوانین صوفیه بوده به وی وحی شده است![5]
اساساً نگاه صوفیه به اقطاب با نگاه تشیع به نواب عام ولی خدا متفاوت است. شیعیان بنا بر فرمان و دستور ولی عصر ارواحنا فداه مرخص هستند که به فقیه عادل رجوع کنند و هر کدام از ایشان را اعلم و با تقوا یافتند از وی در مسائل دینی تقلید نمایند. اما صوفیان، اگر قطب را امام زمان می دانند که از دایره ی تشیع و حتی اسلام خارجند و اگر وی را ولی فقیه می شمارند، که بسیاری از اقطاب ایشان یک روز هم دروس دینی را مطالعه نکرده اند!
منابع:
1- فصلنامه عرفان ایران ش7 ص33- 34
2- مولوی
3- بحارالانوار،ج36، ص286، ح 107 / كليني، ج1، ص 286 تا 329
4- صالحیه، نورعلیشاه ثانی، ص 221
5- عنکبوت های دنیادار ص 95- 98
افزودن نظر جدید