تاثیر باورهای هندی در تصوف
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ تصوفي که امروزه از آن ياد مي شود به گمان عده اي، ترکيبي از آيين هاي مختلف است و اين فرقه به مرور زمان از آيين هاي مختلف رنگ گرفته است.
در نتيجه باید گفت که تصوف اسلامی شناخته نمی شود مگر آنکه تصوف هندی شناخته شود. زیرا همه مسائلی که به فکر بشر رسیده است، از قبیل شوق به معرفت و اتصال به حق، پیشاپیش در اندیشه های باطنی هندیان شناخته شده بود.
مسلمانان در سده های نخستین و پیش از آن نیز با رهبانان بودایی و کسانی که بدان روش می زیستند، آشنایی داشتند. زیرا در عصر بنی امیه و بنی عباس در سوریه (شام) و عراق، گروه بی شماری از این مردم در میان مسلمانان رفت و آمد می کردند، چنانکه جاحظ می گوید: «طریقت این رهبانان بودایی بر چهار اصل استوار بود: قداست، طهارت، صداقت، مسکنت(فقر).»
دکتر طه حسین در کتاب ذکری ابی العلاء می نویسد:«تصوف، یک مذهب اسلامی خالص نیست، بلکه مذهبی است هندی که نزد رواقیان و حکمای اسکندرانی رنگ یونانی یافته و در عصر و دوره بنی عباس رنگ اسلامی گرفته است.[1] عناصری را که از رهبانیت و زهد و تصوف هندی در تصوف اسلامی داخل شده و صوفیان آن را از اصول مکتب خود قراد داده اند، به صورت زیر می توان اشاره کرد.
الف- فنا در وجود کلی:
این حالت را صوفیه، فنا، محو، استهلاک گویند که شباهت بسیار با «نیروانای» هندی دارد. اندیشه فنای روح فردی در وجود کلی، از اندیشه های اساسی بایزید بسطامی است که در تصوف وارد شده است. اگر چه خانواده بایزید زرتشتی بودند، شاید خود او پس از سیر و سلوک با راهبان بودایی در شرق ایران مانوس بود که این اندیشه را از آنان گرفته است. «فنا و نیروانا» هر دو به معنی فانی شدن صفات و ویژگیها و رفتارهای ضد آن مسیر است و نیز هر دو واژه به معنی فنای شخصیت و از بین رفتن شعور و آگاهی به وجود خویش است، اما فنای صوفی به حیات جاوید و ابدی و همیشگی و ماندنی در خدا و آگاهی و شعور به اینکه ذات صوفی و ذات حق در واقع ذات واحدی هستند، یعنی به بقای در حق منجر می شود و این حالت نه به آن معنی است که ذات خداوند در ذات صوفی قرار دارد بلکه این صوفی است که جلوه ای از آن ذات بی پایان را در خود بروز می دهد. چنانکه حلاج گفت:
مزجت روحک فی روحی کما، «روح تو با روح من آميخته شد»
تمزج الخمر بالماء الزلال، «چون شراب ناب با آب زلال»
فاذا مسک شیء مسنی، «پس تو را هر گاه چيزي رسد»
فاذا انت انا فی کل حال، « هم رسيده است آن مرا بي قيل و قال»[2]
اما نیروانای هندی، فنای مطلق است در نفس کلی(ذات حق) و سکون مطلق در حالتی که با عدم اختلافی ندارد. صوفیان هند نیز همچون صوفیان اسلام به طی مراحلی معتقد هستند که باید سالک راه حق آن را طی کند تا به عالیترین درجات فنا نایل شود. گلدزیهر می گوید:« هر چند صوفیان با بوداییان در مواردی از سلوک اختلاف دارند، اما هر دو از یک منبع سرچشمه گرفته اند، چنانکه هر دو به «تامل» - که صوفیان آن را «مراقبت» نامند – به عنوان یک مرحله از آمادگی برای سیر به سوی مراتب کمال اهمیت بسیار می دهند، تا جایی که «تامل و موضوع تامل» يک شيء واحد مي شود- چنانکه ابراهيم ادهم گويد:«تامل، حج عقل است.»[3]
ب- اتحاد با وجود کلي:
اين مرحله همان موردي است که پس از تامل و تفکر و مراقبت مداوم حاصل مي شود تا مرحله اي که «تامل و موضوع تامل» هر دو يکي مي شوند، تا جايي که اگر صوفي گويد من خدا را مي شناسم، شرک و کفر به حساب مي آيد. زيرا شناخت و شناسايي زاييده دو چيز است: يکي شناسنده و ديگر شناخته شده و اين تفکر به دوگانگي منجر مي شود.[4]
پ-برهماييان مي گويند:
معرفت انسان به «برهما» انديشه اي باطل است، زيرا هر معرفتي به دوگانگي منجر مي شود؛ ذاتي که مي شناسد و ذاتي که شناخته مي شود و اين شرک است.
در قرآن نيز بر اين موضوع اشاره هايي شده است: «ليس کمثله شيء»[5]
و از امام باقر عليه السلام روايت شده است که : « کُلَّمَا مَيَّزْتُمُوهُ بِأَوْهَامِکُمْ فِي أَدَقِّ الْمَعَانِي فَهُوَ مَخْلُوقٌ مَصْنُوعٌ مِثْلُکُمْ مَرْدُودٌ إِلَيْکُمْ »[6] هر معنايي را که ذهن شما با دقت و لطافت فراوان تصور کند (که هيچ شائبه نقص و اشتباه هم نداشته، تنها مفهومي باشد که بر خدا صدق کند) نهايتا اين مفهوم مخلوق و مصنوعي مانند شما (و ساخته ذهن شما) ميباشد.
ت: خرقه:
لباسي که مريد به هنگام وارد شدن در جماعت و حلقه صوفيان مي پوشد و اين رمزي است از فقر و اعراض از تعلقات دنيوي که از رسمهاي برهماييان و بوداييان است. اما در تصوف اسلامي خرقه به هنگام کمال به مريد اعطا مي شود که خود انواعي دارد.
ث: سبحه و ذکر:
تسبيح و ورود و ذکر که آن نيز از آداب و رسوم هنديان است و در اسلام شيوع دارد. چنانکه فن کرمر شرق شناس معروف بر اين عقيده است که صوفيان مسلمان، روش رياضت به وسيله ذکر را فرا گرفتند همچنان که «روش تنفس» و «پاس انفاس» را که موجب وصول به انجذاب روحي مي شود، نيز از هندويان آموختند.[7]
با مطالبي که بيان شد، دانسته مي شود که آيين صوفيه که ادعاي وصول سالک را به خداي متعال مي نمايد، رنگ گرفته از آيين هاي مختلف غير اسلامي است و در وصول سالک به حضرت حق با اين شيوه، جاي سوال و شگفتي است.
منابع:
1- ذکری ابی العلاء ؛ الکامل في تاريخ، ابن اثير
2-نشريه فلسفه و کلام، کيهان انديشه، مهر و آبان 1377، ص 41
3-تاريخ فلسفه جهان اسلامي، ص 250
4-مولوي بدين حالت اشاره مي کند که:
خود ثنا گفتن ز من ترک ثناست- کاين دليل هستي و هستي خطاست.
5-سوره شوري، آيه 11 و ...
6- بحارالانوار، ج66 ص293
7-کارنامه تصوف، ص 91
افزودن نظر جدید