برخورد شدید خلفا با مخالفین

  • 1402/06/22 - 16:01
عبدالحمید می‌گوید حاکم باید مانند حکومت خلفا به رضایت مردم توجه کند؛ اما در تاریخ خلفا جریاناتی بر خلاف گفته وی وجود دارد؛ جریان سقیفه و بیعت گرفتن پس از آن با فشار قبیله بنی‌اسلم و هجوم به قبیله بنی یربوع، به علت بیعت نکردن با خلیفه و زکات ندادن، بر خلاف شرع و رضایت مسلمانان واقع شد و حکومت خلفا را مستقر کرد.
عبدالحمید

.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در نزدیکی سالگرد اغتشاشات سال 1401، عبدالحمید به مخالفتش با نظام اسلامی ادامه داد و بار دیگر به اتفاقات جمعه 8 مهر زاهدان پرداخته و با ادعای اینکه مردم هیچ تقصیری نداشتند، اتهام ظلم و عدم عدالت به حکومت ایران زده و گفت: «در اسلام و دموکراسی، «استبداد» هیچ جایگاهی ندارد... همانطور که حاکم با رأی اکثریت انتخاب می‌شود با همین رأی اکثریت هم می‌تواند به حکومت ادامه دهد... کسی نمی‌تواند بر خلاف شرع و ... عمل کند. ... هیچ حکومتی نمی‌تواند کشور را به طرف یک جریانی که بر خلاف منافع ملی و خواست و رضایت ملت باشد، سوق بدهد؛ حاکم باید به خواست مردم توجه کند ... اگر حکومت ... خلفای راشدین و ... می‌بود، چکار می‌کردند؟»[1]

برای پاسخ به این مطالب مخاطب‌ پسند، باید چند واقعه تاریخی را به عبدالحمید گوشزد کنیم تا متوجه شود در حکومت خلفای صدر اسلام، رأی اکثریت و رضایت مردم در کار نبود و اعتباری برای آن لحاظ نمی‌شد. ابتدا به سقیفه اشاره کنیم که شرکت‌ کنندگانش، فقط از انصار بودند و از مهاجرین، کسی در این جلسه حضور نداشت. آنان برای انتخاب خلیفه از بین انصار گرد آمدند، ولی با حضور سه تن از مهاجرین، ورق برگشت و خلافت به جای سعد بن عباده، به یکی از آنان رسید. سعد بن عباده، با فرد منتخب بیعت نکرد؛ شخصی فریاد برآورد که با این عمل خود (انتخاب دیگری)، سعد بن عباده را کشتید! خلیفه دوم گفت: خدا او را بکشد![2] پس از این ماجرا، سعد به شام تبعید شد و به طرز مرموزی کشته شد و قتلش را به جن نسبت دادند![3] این تنها صحابی بود که گفتند جن او را کشته است.

پس از سقیفه، درباره بیعت‌ گرفتن از مردم، در تاریخ وقایع وحشت‌ آوری نقل شده است. طبری نقل کرده قبیله اسلم پس از ورود به مدینه، چنان در کوچه‌ها تجمع کردند که کوچه‌ها گنجایش آنان را نداشت و عمر گفت، همین که قبیله اسلم را دیدم، به پیروزی یقین پیدا کردم.[4] ابن اثیر می‌نویسد: «قبیله بنی‌اسلم آمدند و بیعت کردند. پس ابوبکر قوی شد و آنگاه مردم با ابوبکر بیعت کردند».[5]

شیخ مفید نیز می‌نویسد: «گروهی از اعراب بادیه برای تهیه آذوقه به مدینه آمدند؛ اما مردم مدینه به علت رحلت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله به آنان اعتنایی نکردند. آنان با خلیفه جدید بیعت کردند و امر او گردن نهادند. آنگاه عمر آنان را طلبید و به ایشان گفت: در ازای بیعت با خلیفه رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله، آنچه نیاز دارید از خواربار و آذوقه -بلاعوض- برگیرید و به سوی مردم درآیید و آنان را گرد آورید و وادار به بیعت کنید و هرکس امتناع کرد، بر سر و پیشانی‌اش بکوبید! راوی می‌گوید، به خدا قسم دیدم که آن قبیله بدوی، بلافاصله کمربندها را محکم، دستارها بر گردن حمایل کرده و با چوب‌ دستی به مردم حمله کردند و با آن، محکم به مردم می‌زدند و آنان را به زور وادار به بیعت می‌کردند».[6]

پس از رحلت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله، مالک بن نُوَیره صحابی و نماینده رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله جهت اخذ صدقات در قبیله خویش، از بیعت با ابوبکر سر باز زد. ابوبکر، خالد را با سپاهی به سوی او فرستاد؛ به نزدیک قبیله بنی‌یربوع رسیدند، سپاه را مسلّح و آماده جنگ کرد. سربازان خالد، مالک و چند نفر را نزد وی بردند. ابوقتاده گواهی داد که آنها اذان گفته و نماز خوانده‌اند؛ اما خالد تصمیم قتل مالک را گرفت و بهانه‌اش عدم بیعت با ابوبکر بود؛ لذا به ضرار فرمان داد، او را گردن زند و بلافاصله زنش را به تصرف درآورد. ابوقتاده و ابن‌عمر اعتراض کردند، ولی اعتنایی نکرد. پس از بازگشت به مدینه، ابوقتاده جریان را به عرض خلیفه رساند، ... در راه، عمر او را دید و به وی گفت: مسلمانی را می‌کشی و سپس با همسرش هم‌بستر می‌شوی و خود را قهرمان اسلام می‌دانی؟! به خدا قسم سنگسارت می‌کنم. خالد نزد خلیفه رفت و داستان را به گونه‌ای به وی گزارش کرد که او را راضی کرد. عمر نزد ابوبکر رفت و اعتراض کرد. او جواب داد: خالد اجتهاد کرده و در اجتهادش اشتباه کرده؛ ما شمشیر اسلام را در غلاف نخواهیم کرد. سپس اسیران را آزاد کردند و دیه مالک را از بیت‌المال پرداخت.[7] عبدالحمید اگر این جریانات تاریخی حکومت خلفا را بداند، اعتراضاتش خلاف واقع است.

پی‌نوشت:
[1]. سخنان عبدالحمید در تاریخ 17 شهریور 1402.
[2]. صحیح بخاری، بخاری، ج8، ص168.
[3]. الجامع لاحکام القرآن، قرطبی، ج1، ص317.
[4]. تاریخ الأمم والملوک، طبری، ج3، ص222.
[5]. الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج2، ص331.
[6]. الجمل، شیخ مفید، ص119.
[7]. اسد الغابه، ابن اثیر، ج4، ص277.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.