زمینه های شکل گیری تصوف در اسلام
تصوف، به عنوان یکی از انحرافات جدی در امت اسلام، دوران پر فراز ونشیبی را طی نموده است. اهل بیت (علیهم السلام) به عنوان رهبران الهی از همان ابتدای تشکیل این جریان، به مخالفت با آن پرداختند.این انحراف، از بین اهل سنت آغاز گردید و تقریباً تا دوران صفویه در بین شیعیان جایگاهی نداشت. اکثر قریب به اتفاق بزرگان صوفیه از اهل سنت بودند.
این جریان انحرافی با زهد ورزیهای دروغین حسن بصری وسفیان ثوری در عصر بنی امیّه آغاز گردید تا اینکه در دوران امام صادق(علیه السلام) رسماً به عنوان یک مسلک و مذهب توسط ابوهاشم کوفی اعلام موجودیت کرد.
بدیهی است که بررسی این جریان با قدمتی حدود 1200 سال، نیازمند نوشتههای بیشتری است و در این جزوه، سعی شده است که به صورت مختصر این جریان انحرافی بررسی شود. متأسفانه افراط و تفریط در بررسی این جریان، همیشه مشکل ساز بوده است. عده ای آن را به عنوان یک جریان عرفانی به صورت مطلق با تمام عقاید آن پذیرفتهاند وسعی در توجیه انحرافات آن نمودهاند و عده ای دیگر نیز با هدف مقابله و مبارزه با عرفا و عرفان حقیقی نیز اعلام جنگ نمودهاند؛ در حالی که عرفان مورد نظر تشیع، همان عرفان فقاهتی است که بزرگانی همچون: مرحوم سید علی قاضی، علامه طباطبایی و حضرت امام خمینی(ره) در دوران اخیر، مدافع آن بودهاند.
تصوف، به عنوان یکی از انحرافات جدی در امت اسلام، دوران پر فراز ونشیبی را طی نموده است. اهل بیت (علیهم السلام) به عنوان رهبران الهی از همان ابتدای تشکیل این جریان، به مخالفت با آن پرداختند. این انحراف، از بین اهل سنت آغاز گردید و تقریباً تا دوران صفویه در بین شیعیان جایگاهی نداشت. اکثر قریب به اتفاق بزرگان صوفیه از اهل سنت بودند.
این جریان انحرافی با زهدورزیهای دروغین حسن بصری وسفیان ثوری در عصر بنی امیّه آغاز گردید تا اینکه در دوران امام صادق(علیه السلام) رسماً به عنوان یک مسلک و مذهب توسط ابوهاشم کوفی اعلام موجودیت کرد.
جزوه حاضر نگاهی است به این جریان و فرقه های به وجود آمده از آن تا به امروز. بدیهی است که بررسی این جریان با قدمتی حدود 1200 سال، نیازمند نوشته های بیشتری است و در این جزوه، سعی شده است که به صورت مختصر این جریان انحرافی بررسی شود.
متأسفانه افراط و تفریط در بررسی این جریان، همیشه مشکل ساز بوده است. عدهای آن را به عنوان یک جریان عرفانی به صورت مطلق با تمام عقاید آن پذیرفته اند وسعی در توجیه انحرافات آن نموده اند و عده ای دیگر نیز با هدف مقابله و مبارزه با عرفا و عرفان حقیقی نیز اعلام جنگ نموده اند؛ در حالی که عرفان مورد نظر تشیع، همان عرفان فقاهتی است که بزرگانی همچون: مرحوم سید علی قاضی، علامه طباطبایی و حضرت امام خمینی(ره) در دوران اخیر، مدافع آن بوده اند.
مفهوم شناسی تصوف
برای کلمه «صوفی» 1001 معنا در نظر گرفتهاند که در اینجا به بیان سه قول مشهور میپردازیم.
قول اوّل: قول ابوریحان بیرونی وتابعین است. آنها قائلاند کلمه صوفی از soph که کلمه یونانی است، گرفته شده و به معنای حکمت و دانش است. کلمه «فیلسوف» Fila به معنای علاقمند و Sophia به معنای دانش اخذ شده است. پس فیلسوف یعنی علاقمند دانش. این نظر مردود است؛ به جهت اینکه علمای علم حروف، سین یونانی (سیکما) را همه جا به معنای سین ترجمه کردهاند و علی القاعده باید سوفی ترجمه میشد نه صوفی.[1]
قول دوم: قول متصوفه است که گفتهاند کلمه «صوفی» مشتق از صُفّّه است. این عده سعی دارند آن را به اصحاب صفه که یاران پیامبر بودند و به جهت فقر و نداری روی سکو زندگی میکردند، برسانند.
این قول نیز مردود است، چرا که این جریان، یک واقعیت تلخ اقتصادی است که پیامبر اکرم(ص) آنها را یک به یک بیرون آورد و متحول کرد. در عین حال، صوفیه برای اثبات این نظر هیچ سندی ارائه ندادهاند. در ضمن، اگر از صُفّه مشتق شده بود، باید صفیّ میشد نه صوفی.
قول سوم: از اهمیت ویژهای برخوردار است؛ زیرا روایات ائمه (علیهم السلام) مؤید آن است.
براساس این نظریه، واژه «صوفی» از «صوف» به معنای پشم گرفته شده است. چون صوفیان اوّلیه لباسهای پشمینه میپوشیدند.
دکتر اسدالله خاوری از پیروان فرقه صوفیه ذهبیه نیز در کتاب خود این نظریه را تأیید میکند. دکتر عبد الحسین زرین کوب، از مدافعان تصوف، مینویسد: در میان ریشه شناسی هایی که برای کلمه صوفی پیشنهاد شده است، محتمل ترینشان بیشک آن است که صوفی را از صوف به معنای پشم مشتق میداند. صوفیان به عنوان نشانهای از فقر دینی خود، جامه های پشمی خشنی به تن میکردند.[2]
پیشینه تصوف
معمولاً بسیاری از صوفیان و مدافعان آنها سعی میکنند زمینه پیدایش تصوف را زهد اسلامی و نیاز امت معرفی کنند. در همین زمینه، به دو نظر اشاره میشود:
اوّل: قول مرحوم جلال الدین همایی: عامل پیدایش تصوف همان زهد و پرهیزگاری است.[3]
دوم: قول دکتر کاظم یوسفپور:در جهان اسلام، خاستگاه اصلی تصوف را باید در اعتراض گروهی از مؤمنان دلسوخته جستجو کرد که پس از دوران طلایی اسلام شاهد گرایش مسلمین به مادیگری و دنیاطلبی بودند.[4]
طبق این دو نظر، خاستگاه اصلی تصوف، اعتراض گروهی مؤمن دلسوخته در برابر گرایش به مادیگری مسلمانان بوده است.
طرح سؤال
الف - اگر بروز این تفکر به سبب اعتراض مسلمانان دلسوخته بود، چرا اهل بیت (علیهم السلام) آن را همراهی نکردند؟ و چرا سردمداران این جریان را طرد نمودند؟
ب- این مؤمنان دلسوخته چه کسانی بودند؟ حسن بصری، سفیان ثوری یا ابوهاشم کوفی؟ بدیهی است که اینان در زمان خود اهل بیت(علیهم السلام) زندگی میکردند و اهل بیت(علیهم السلام) با اینها بهشدت مخالف بودند.
حسن بصری که حرفهای بنی امیه را اسلامیزه میکرد، کارش به جایی رسید که فقیه حجاج بن یوسف شد.
حسن بصری امام علی (علیه السلام) و امام حسن(علیه السلام) را میشناخت و آن بزرگواران نیز حسن بصری را میشناختند. حال اگر دلسوختگی کسانی چون حسن بصری باعث پدید آمدن تصوف شد، آیا میتوان پذیرفت که او مشربی درست کرده که امام علی(علیه السلام) آن را تأیید نکند؟ اگر قرار بود از این جریان، زهد اسلامی شکل گیرد، چرا از کمیل و عمار خبری نیست؟ همچنین تاریخ شهادت میدهد که امثال ابوهاشم کوفی از سرمایهداران زمان خود بوده اند.
قول صحیح در باره زمینه پیدایش تصوف
این جریان را میتوان سقیفه بنی ساعده دوم نامید؛ چرا که با تشکیل سقیفه بنی ساعده توانستند ولایت و زعامت را از امام(علیه السلام) بگیرند؛ ولی در مقابل معنویت امام(علیه السلام) ماندند و نتوانستند کاری کنند. از این رو، بهترین کار، ساخت جریان و شخصیتهایی بود که بتوان آنها را جایگزین ائمه(علیهم السلام) کرد و ولایتی را تعریف کرد که در عین تبعیت مردم از آن، با حکومتهای وقت کاری نداشته باشد؛ یعنی اسلام منهای سیاست.
البته به دلیل آشنایی اسلام با سایر ادیان و فرقههای وقت به دلیل گسترش قلمرو حکومت اسلامی، نقش سایر آیینها را در تأسیس این مسلک نمیتوان نادیده گرفت.
«آسین پالاسیوس» از شرقشناسان و عرفانشناسان یونانی، منشأ تصوف را زهد و عرفان مسیحی و فلسفه نو افلاطونی اسکندریه میداند.[5]
اوّلین صوفی
عثمان بن شریک کوفی، مشهور به ابوهاشم کوفی است که بعدها ابوهاشم صوفی هم لقب گرفت. وی در قرن دوم میزیست . امام صادق(علیه السلام) در مورد او فرمودند:« ِاّنه کانَ فاسدُ العقیدةِ جداً و هُوَ الذّی ِابتَدَعَ َمذهَباً یُقال َلهُ التَّصَوُفُ وجَعَلَهُ مَفَرّاً لِعَقیدتِهِ الخَبِیثَۀِ؛[6]همانا او(ابوهاشم، انسانی است که جداً عقیده فاسدی دارد و اوست که از روی بدعت مذهبی را بنا نهاد که تصوف نامیده شد وآن را محل فراری برای عقیده فاسد خود قرار داد».
کیوان قزوینی که 32 سال نزد مؤسس فرقه گنابادیه (ملا سلطان محمد گنابادی) خدمت کرد تا به منصور علیشاه یا منصور علی ملقب شد و بعدها هم توبه کرد، میگوید: اوّلین کسی که زیر بار این ننگ و بدعت رفت، ابوهاشم کوفی بود که رنجها به خود داد تا ارّاده صوفی به راه افتاد.[7]
منشأ آداب و رسوم تصوف*
تصوف در حقیقت، مخلوطی از تفکرات فرقهها و ادیان مختلف اعم از بودایی، میترایی، زردشتی، مانوی، تائو، مسیحی، برهمایی، یهود و اسلام است.
مسایلی همچون: فقر، خرقهپوشی، ریاضتهای طولانی، از آداب هندوهاست.[8]
تشرف را از آیین میترا گرفتند. آیین میترا همان مهرپرستی ایران باستان است. میترا، یعنی خورشید.[9]
غسل اسلام گنابادیها، از غسل تعمید مسیحیها اخذ شده است.
پرسه و گدایی صوفی مبتدی، از آیین برهمایی گرفته شده است.[10]
عین قول و عقیده صوفیها در مورد ذکر، در آیین زردشت آمده که باید پیکر پیر را بدل گیرند و چنان داند که حاضر و ناظر است و از فکر پیر غایب نگردد.[11]
چنانکه ملا علی گنابادی، فرزند ملا سلطان مشهور به نور علی شاه ثانی میگوید: مقلد ناچار است که در وقت عبادت مرشد را در نظر آورد.[12]
صاحب استوارنامه میگوید: صحت اعمال و عبادات و معارف موقوف است به اجازه قطب، والا باطل است و قبول خدا نیست، هر چند با خلوص نیت باشد؛ زیرا معنای خالص بودن نیت خلوص للقطب است و کسی راهی به خلوص لله ندارد، مگر از راه قطب. ولایت، یعنی بیعت با ولیّ امر که بهواسطه آن، صورت قطب وارد قلب میشود.[13]
عُشرِیِّه نیز که در فرقه نعمت اللهی گنابادی جریان دارد و جانشین خمس وزکات است، از آیین مسیح و یهود اخذ شده است.[14]
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت:
[1]. ر.ک: تحقیق ماللهند، ص 16.
[2] . تصوف ایرانی در منظر تاریخی آن، ص 38.
[3] . تصوف در اسلام، ص 60.
[4] . نقد صوفی، ص 28.
[5] . عقل و وحی در اسلام، ص 111.
[6] حدیقة الشیعه، ص 564؛ اثنی عشریه، ص 33.
[7] . استوار نامه، ص22.
[8] . ماللهند، ج1، ص25.
[9] . آیین میترا، ص 27.
[10] . ماللهند، ج 2، ص 453.
[11] . ریاض السیاحة، ص 181.
[12] . صالحیه، ص 334.
[13] استوارنامه، ص 132.
[14] . انجیل متی، باب 23، ش 23.
افزودن نظر جدید