تصویر جنسیت انگارانه از خداوند در عرفان قبالا
.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ قبالا که نام جریان عرفانی در آیین یهود است، در باب خداوند و صفات او تصویر جنسیت انگارانه دارد. جنسیّت، به معنای حالت و کیفیت جنس، و به عبارت روشنتر، مرد بودن یا زن بودن افراد را گویند.[1]
کتاب زوهر اثر موسی دلئون است که در سال 1300 میلادی در موضوع عرفان قبالا تدوین شد و به نوعی جامع عرفان عملی و نظری یهودیان است. در این کتاب درباره ذات خدا، تجلی او در جهان، ماهیت خیر و شر، تورات مکتوب و شفاهی، ماشیح و موعود منجی بحث میشود و به نوعی، تفسیری از کتاب مقدس است. در این کتاب، تفسیر عرفانی به تفسیر لفظی، تمثیلی و رمزی برتری دارد.
بر اساس زوهر، خداوند برای اینکه ادراکپذیر شود، از ذات خود ده مجرای نور صادر کرده تا واسطهای برای تجلیات او در جهان متناهی شوند. این ده مجرای پیدرپی نور، سفیروت یا مراتب نامیده میشوند و صفات خداوند و ابزارهای فعل او هستند. این مفهوم پیش از این در تلمود با عنوان «ده ابزار یا واسطه» بود که بدون ماده و تهی دانسته شدهاند و خداوند از طریق آنها جهان را آفرید.
این ده صفت عبارتاند از: حکمت، فهم، معرفت، نیرو، قدرت، تغییرناپذیری، تقوا، عدالت، عشق و رحمت»؛ البته در زوهر، این نامها قدری متفاوتاند. سفیروتها سه دستهاند که هر کدام مجموعهای سهگانه هستند. در زوهر سفیراها به مذکر و مونث تقسیم میشوند. هر کدام از سفیراها یکی از عناوین پدر، مادر، زن، شوهر، پسر و دختر را به خود گرفته است. به عنوان مثال، «حکمت»، پدر و اصل فعال در جهان است و «فهم»، مادر و اصل منفعل و افتراق است و از اتحاد این دو اصل نرینه و مادینه، معرفت(دَئَت) پدید میآید.
این ده مجرای نور خدا یا سفیروتها تا خلقت جهان ادامه دارند و سرانجام به صورت آدام قدمون(انسان نخستین) ظهور میيابد. آنان میان خدا و تجلی او در جهان هماهنگی قائل هستند. این مباحث تا ظهور بنیآدم و قوم اسرائیل _ و حتی شریعت بنیاسرائیل و ظهور ماشیَح برای نجات جهان _ ادامه مییابد.[2]
یکی از بحثهایی که درباره این بخش از عرفان قبالا مطرح است، وجود تصویر جنسیت انگارانه از خدا میباشد. به طور کلی اندیشه و عرفان یهودی، رنگ و بوی تشبیه در آن پررنگ است. برخی از عرفانها نظیر عرفان اسلامی بیشتر رنگ تنزیه دارند و خدا را از ویژگیهای مادی و جسمی منزه میدانند. برای مثال در این عرفان اگر هم بحث اجتماع و تناکح اسماء و صفات مطرح است، مراد آن است که میان دو اسم یا صفت متقابل، اسم یا صفتی وجود دارد که از ترکیب آن دو پدید آمده و برزخ میان آن دو است.[3]
این در حالی است که عرفان یهودی قبالا چون خدا و اوصافش را شبیه مخلوق و انسان مطرح میکند، از این رو مشکل تشبیه و جنسیت انگاری برای خداوند در این عرفان وجود دارد و این جنبه پررنگ تر از تنزیه است.
نکته دیگر اینکه در همین عرفان قبالا به غیر مادی بودن سفیروتها یا اوصاف و مراتب خداوند تصریح شده است. در این صورت وجود تصویر جنسیت انگارانه از خداوند به صورت مذکر(نرینه) و مونث(مادینه) که البته این از آثار و نتایج پررنگ بودن تشبیه در عرفان یهود میباشد، نادرست است؛ زیرا ذکورت و انوثت امری بدنی است و به ماده و جسم - که این ویژگی در انسان، حیوان و گیاه مشترک است- باز میگردد. از این رو اشیاء مجرد نظیر خداوند و ارواح انسان ها نه مذکر هستند و نه مونث. همچنین اوصافی ارزشی و اخلاقی نظیر ایمان و کفر، عزت و ذلت، سعادت و شقاوت، فضیلت و رذیلت، علم و جهل، تقوا و فجور، اطاعت و عصیان نه مذکر هستند و نه مونث؛ زیرا موصوف این اوصاف هرگز بدن نیست.[4]
بنابراین تشبیه خداوند به مخلوقات و انسان و تصویر جنسیت انگارانه از خداوند از مواردی است که در عرفان قبالا وجود دارد. اساساً امور مجرد، جنسیّت به معنای مرد بودن یا زن بودن ندارند.
پینوشت:
[1]. علی اکبر دهخدا، لغتنامه، تهران: مجلس شورای ملّی، بیچا، 1335، ج 16. ، 1335، ج 16، ص 123
[2]. ر.ک: ر.ک: ايزیدور اپستاين، يهوديت: بررسى تاريخى، ترجمه بهزاد سالكى، تهران: مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، 1385ش، ص 269- 303؛ آلن آنترمن، آیینها و باورهای یهودی، ترجمه رضا فرزین، قم: مطالعات ادیان و مذاهب، 1392، ص 149- 152 و 157- 162
[3]. محمد داود قیصری رومی، شرح فصوص الحکم، به کوشش سید جلالالدین آشتیانی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1375، ص 46
[4]. ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تسنیم، قم: اسراء، چاپ هشتم، 1388، ج 11، ص 266؛ همو، زن در آینه جلال و جمال، قم: اسراء، چاپ نوزدهم، 1388، ص 76- 79
افزودن نظر جدید