عوامل بی واسطه در نبرد پیامبر(ص) با بنی قینقاع
کارزار پیامبر(ص) با قبیله بنی قینقاع برآمده از عوامل مستقیمی بوده است.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ پیامبر اسلام(صلیاللهعلیهوآله) تنها زمانی ناچار به مقابله مستقیم با قبایل یهودی شد که: اولاً دیگر شیوه های مسالمت آمیز، برهان، استدلال، پند و اندرز در آنان تأثیری نداشت. ثانیاً آنان همگام با منافقان، سد راه مسلمانان و پیشرفت آیین اسلام شدند و امنیت اجتماع مدینه را به چالش کشیدند. بنابراین پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)به دنبال این نبودند که با زور و شمشیر، ایمان و عقیده را در میان یهود نشر دهد.
در متون و منابع اسلامی، درباره علت وقوع «غزوه بنی قینقاع» که نخستین نبرد میان مسلمانان و یهودیان بوده است، به دو عامل اصلی و تأثیرگذار اشاره شده است:
1. اتحاد پنهانی بنی قینقاع با ابوسفیان و کفار مکه
پس از پیروزی مسلمانان در جنگ بدر، که برای یهودیان و منافقان مدینه باورکردنی نبود، قبیله یهودی بنی قینقاع که شجاع ترین یهودیان ساکن مدینه به شمار می رفتند، پیمان عدم تجاوز به مسلمانان را نقض کردند و از سویی، به کینه جویی و گستاخی خود نسبت به مسلمانان ادامه دادند. آنان با اتّحاد پنهانی خود با ابوسفیان، نخستین همکاری و هماهنگی نظامی خود با قریش را آغاز کردند.
در قرآن کریم در خصوص «پیمان شکنی یهود» آیاتی نازل شد و یهود را بدترین جنبندگان نامید: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللهِ الَّذِینَ کَفَرُوا فَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ * الَّذِینَ عَاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنْقُضُوُنَ عَهْدَهُمْ فِی کُلِّ مَرَّةٍ وَ هُمْ لَا یَتَّقُونَ(انفال: 55- 56)؛ بی تردید بدترین جنبندگان پیش خدا کسانی اند که کفر ورزیدند و ایمان نمی آورند؛ همانان که از ایشان پیمان گرفتی ولی هر بار پیمان خود را می شکستند و [از خدا] پروا نمی دارند.»
در این میان، منافقان نیز آنها را تشویق می کردند تا به مقاومت و جنگ علیه رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) ادامه دهند. منافقان حتی برای این منظور، به یهودیان قول مساعدت و همکاری داده بودند. از این روی، پیامبر اسلام(صلیاللهعلیهوآله) به یهودیان اخطار دادند ولی آنان اخطار پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) را جدی نگرفتند و حتی طرح هایی را نیز برای رویارویی و درگیری با پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) پیش بینی کرده و به اجرا گذاشتند.
2. اهانت بنی قینقاع به زنی مسلمان در بازار یهودیان
مورخان نوشته اند روزی زنی مسلمان از قبیله انصار، به قصد فروش شیر یا خرید زیورآلات به بازار یهودیان بنی قینُقاع رفت. در این بازار یک تاجر یهودی، گوشه ای از لباس این زن مسلمان را پنهانی به پشتش گره زد. هنگامی که زن به پا خاست، بدن[شرمگاه] وی آشکار گشت و سپس یهودیان او را مسخره کرده و بر او خندیدند. زن مسلمان، فریادی برکشید و کمک خواست. مرد مسلمانی که از آنجا می گذشت، تاجر یهودی را به قتل رساند. یهودیان نیز به تلافی آن، مرد مسلمان را به قتل رساندند و سپس به قلعه خود پناه برده، تحصن کردند و در مقابلِ مسلمانان موضع گرفتند. خویشان آن مرد مسلمان، هم کیشان خود را به یارى طلبیدند. مسلمانان به خشم آمدند. این خبر به پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) رسید و ایشان در پی این اقدام و خشم مسلمانان، زمینه پیکار را فراهم کردند.[1]
پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) جهت اتمام حجت با بنیقینقاع، پیکی فرستاد و آنها را در بازار جمع کرد و به آنها فرمود: «ای جماعت یهود! قبل از آنکه خدا با شما آن کاری را کند که با قریش انجام داد، مسلمان شوید که به خدا قسم! شما می دانید من فرستاده خدایم.» یهود بنی قینقاع با گستاخی و لحنی تمسخرآمیز گفتند: «ای محمد! اتفاقی که پیش آمد تو را فریب ندهد. تو به سبب نادانی قریش بر آنها پیروز شدی و به خدا قسم! ما اهل جنگیم و اگر با ما بجنگی خواهی فهمید که هرگز مثل ما نمیجنگی.»[2]
پی نوشت:
[1]. ر.ک: أحمد بلاذری، انساب الأشراف، بيروت: دار الفكر، طبع الأولى، 1417ق، ج 1، ص 308- 309؛ أبو جعفر الطبري، تاريخ الأمم و الملوك ، بيروت: دار التراث، طبعة الثانية، 1387ق، ج 2، ص 297- 298؛ علی ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت: دارصادر، ۱۳۸۵ق، ج ۲، ص ۱۳۸؛ غلامحسین زرگری نژاد، تاریخ تحلیلی اسلام، قم: بضعه الرسول، ١٣٨١، ص ٥٤
[2]. واقدی، المغازی، چاپ سوم، بیروت: عالم الکتب، ۱۴۰۴ق، ج ۱، ص ۱۷۶
افزودن نظر جدید