رویارویی پیامبر اسلام (ص) با طایفه بنی قینقاع

  • 1401/01/05 - 22:27
پیامبر اکرم (ص) برای جلوگیری از ادامه دشمنی و تعرض یهودیان بنی قینقاع ناچار به مقابله مستقیم با آنان شده است. البته این مقابله به پیکار نظامی و کشتار منتهی نشد و پیامبر به تنبیه حداقلی یهودیان، نظیر تبعید اکتفا کرد.
 بنی قینقاع

پیامبرخدا (ص) در نبرد با طایفه یهودی بنی قینقاع به تنبیه حداقلی آنان اکتفا کرد.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ تمام تلاش و کوشش پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) در نخستین حکومت اسلامی بر این بود تا از رویارویی با یهودیان خودداری ورزیده و با برقراری آرامش و صلح در منطقه حکمرانی خویش، مشکلات داخلی را حل کند.

پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) بسیار علاقه داشت تا به تمام موارد توافق شده در «عهد نامه مدینه» با یهود عمل شود ولی یهودیان با مشاهده پیشرفت اسلام، دشمنی ها را به نهایت رساندند. پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) در این عهدنامه که میان مهاجران، انصار و یهود به تصویب رسید، به یهود اجازه داد در مدینه بمانند به شرط آنکه کسی را علیه مسلمانان و پیامبرشان یاری نکنند، فتنه ‌انگیزی نکنند، پیمان ‌شکنی نکنند، به راستی و نیک ‌خواهی با مسلمانان رفتار کنند.[1]

طایفه بنی قینقاع در جنوب ‌غربی مدینه می ‌زیستند و دژ و بازاری معروف داشتند. آنان برخلاف دیگر یهودیان در مدینه، زمین کشاورزی و نخلستان نداشتند و زرگری و صنعتگرى از پیشه ‌های مهم آنان بود.[2] این طایفه یهودی، پس از پیروزی مسلمانان در نبرد بدر، سخت برافروخته شده بودند و ضمن تخطئه پیروزی لشکر اسلام، به آزار و اذیت مسلمانان پرداختند.[3]

این قبیله، اولین گروه یهودی بودند که نقض پیمان کردند.[4] آنان از یک سو با ابوسفیان و کفار مکه اتحاد پنهانی برقرار کردند و از سوی دیگر به زنی مسلمان در بازار یهودیان اهانت شدید کردند. زمانی که سرکشی و عصیان بنی قینقاع افزایش یافت، پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) آنان را گرد هم آورده و به وحدت و همبستگی و قرب اعتقادی با مسلمانان فرا خواند.[5] رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) معاهده مدینه را به یهود یادآور شد و آنها را به اجرای کامل پیمان ‏نامه فراخواند تا آنها را از تحقق هدف پلیدشان باز دارد.[6]

رفتار قبیله بنی قینقاع در برابر اندرز نبوی، گردن کشی و لجاجت بود.[7] آنها گستاخانه رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) را تهدید به جنگ کردند.[8] سرانجام پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) برای جلوگیری از تعرض آنان ناچار به جبهه گیری در مقابلشان شد.[9] پرچم رسول ‌خدا(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) در این غزوه به دست حضرت حمزه(علیه‌السلام) بود.[10]

پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) پناهگاه های بنی قینقاع را مورد محاصره قرار داد. این محاصره 15 روز طول کشید. یهودیان وقتی دیدند در برابر محاصره مسلمانان تاب مقاومت ندارند، تسلیم شدند. با میانجی گری و اصرار زیاد عبدالله بن اُبیّ(منافق معروف)[11] که هنوز در مدینه نفوذ داشت و با یهود بنی قینقاع هم ‏پیمان بود، پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) از پیکار نظامی با آنها صرف نظر کرده، در تنبیه یهودیان به حداقل اکتفا کرد و دستور داد با تحویل سلاح، از مدینه خارج شوند. رسول‌ خدا(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) «عبادة بن صامت انصاری» از طایفه بنی‌عوف را مسئول اخراج بنی ‌قینقاع از مدینه کرد.[12]

زنان و فرزندان بنی قینقاع به آنان بخشیده شدند ولی تمام اموال و دارایی آنها ضبط شد و به دست مسلمانان افتاد. پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) خمس مجموع اموال را برداشت و مابقی را میان سپاه اسلام تقسیم نمود. آنان در شوال سال دوم هجرت به سرزمین «اَذْرِعات» شام نقل مکان نمودند.[13]

پی نوشت:
[1]. محمد باقر مجلسى، بحار الأنوار، چاپ دوم،‏ بیروت:‏ دار إحیاء التراث العربی، ‏1403 ق‏، ج 19، ص 110- 111؛ ابن اسحاق، سیرت رسول اللّه، ترجمة رفیع الدین اسحاق محمد بن همدانی، تهران: چاپ اصغر مهدوی، ۱۳۶۱ش، ج ۲، ص ۵۶۱
[2]. محمد بلعمی، تاریخنامه طبری، تهران: چاپ محمد روشن، ۱۳۶۶ش، ج ۱، ص ۱۵۱.
[3]. سمیع عاطف الزین، خاتم النبیین، بیروت: دارالکتاب اللبنانی، ١٤٠٦ه، ج ٢، ص ١٣٧.
[4]. عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ‌، بیروت: دارصادر، ١٣٩٩م،  ج ٢‌، ص ١٣٧.
[5]. ابی الحسن بلاذری، کتاب جمل من‌ انساب‌ الاشراف‌، بیروت: دارالفکر، ١٩٩٦م، ص ٣٧١.
[6]. ابن کثیر دمشقی‌، البدایه و النهایه، بیروت: دارالکتب العلمیه، ١٩٨٨م، ج ٣، ص ١٢٧.
[7]. عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ‌، ص ١٣٨.
[8]. ابی الحسن بلاذری، کتاب جمل من‌ انساب‌ الاشراف‌، ص ٣٧١.
 [9]. انفال: ٥٨‌
[10]. علی ابن‌ اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 138
[11]. آیه 52 سوره مائده در باره عبدالله بن ابیّ نازل شده است.
[12]. شمس ‌الدین ذهبی، تاریخ‌الاسلام، بیروت: دارالکتاب العربی، ۱۴۰۷ق، ج ۲، ص ۱۴۸
[13]. ر.ک: أحمد بلاذری، انساب الأشراف، بيروت: دار الفكر، طبع الأولى، 1417ق، ج 1، ص 308- 309؛ أبو جعفر الطبري، تاريخ الأمم و الملوك، بيروت: دار التراث، طبعة الثانية، 1387ق، ج 2، ص 297- 298؛ محمد واقدی، المغازی، بیروت‌: موسسه‌ الاعلمی للمطبوعات، ١٩٨٩م، ج ١، ص 176- 179

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.