استغاثه به غیر خداوند، در آیات و روایات
یکی از مخاطبین بزرگوار صفحه طریقتنامه، در کامنتی ابراز میدارد که کمک خواستن از ائمه معصومین، (یعنی همان استغاثه)، منجر به شرک خواهد شد؛ چرا که به آن امامی که از آن طلب کمک شده است، صفات فرابشری داده میشود؛ توضیح اینکه استغاثه کننده به غیر خدا، علم غیب یا قدرت بر کارهای فوق بشری را به غیر خدا نسبت میدهد.
بحث علم غیب:
در پاسخ باید گفت که نسبت علم غیب به غیر خداوند، از صفات مختص به خداوند نیست که اگر کسی آن را به دیگری داد، او را در صفات مخصوص به خداوند شریک دانسته باشد؛ قرآن کریم بر این امر تصریح دارد:
«وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشَاءُ.[آلعمران/179] و نیز چنین نیست که خدا شما را از اسرار غیب آگاه کند؛ ولی خدا از میان رسولان، هر کس را بخواهد، برمیگزیند (و قسمتی از اسرار نهان را در اختیار او میگذارد).»
«عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَی غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَی مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا.[جن/26 و27] دانای غیب، اوست و هیچکس را بر اسرار غیبش آگاه نمیسازد؛ مگر رسولانی که آنان را برگزیده و مراقبینی از پیش و پس بر ایشان قرار داده است.»
بنا بر نصوص بالا، هیچ شکی در علم غیب انبیاء وجود ندارد و این یعنی علم غیب، صفت خاص خدا نیست؛ اگر گفته شود که این آیات، علم غیب را برای انبیاء ثابت کرده است، در پاسخ گفته میشود که آگاهی از غیب، از صفات خاصه الهی نیست، همین مقدار کافی است. افزون بر این، علم غیب در قرآن برای غیر انبیاء نیز ثابت شده است؛ آیه «أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَن يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ.[نمل/40] سلیمان گفت: ای بزرگان! کدامیک از شما تخت او را برای من میآورد، پیش از آنکه به حال تسلیم نزد من آیند؟» این آیه بر این مطلب دلالت دارد که هنگامیکه حضرت سلیمان از اطرافیانش میخواهد تا تخت را برایش حاضر کنند، بدين معناست که برای آنها اشراف و احاطه علمی در نظر گرفته است؛ زیرا بدون چنین اشراف علمی، این کار ممکن نیست.
علاوه بر این آیات، روایات نیز به مساله علم غیب و اثبات آن برای دیگران اشاره کرده است:
روزی خلیفه دوم در حال خواندن خطبه نماز جمعه، ناگهان «ساریة بن زنیم» را که به عنوان فرمانده سپاه به مرزها اعزام کرده بود، خطاب قرار داد و گفت: ساریه، کوه؛ ساریه کوه. این اتفاق در حالی رخ داد که خلیفه در مدینه و ساریة بن زنیم، فرسنگها آنسوتر در فسا و دارابگرد مشغول نبرد بوده است؛ گفته میشود مدتی پس از این واقعه، فرستاده ساریه به مدینه آمد و از اتفاقات میدان جنگ به خلیفه چنین خبر داد که ما در حال شکستخوردن بودیم که صدایی ما را متوجه کوه کرد و ما هم به کوه پناه برديم و پیروز شدیم. ابنکثیر پس از نقل این روایت، آن را نیکو و حسن میداند.[1]
بحث قدرت:
قدرت ماورای طبیعی یکی دیگر از صفاتی است که برخی آن را مخصوص خداوند میدانند؛ این در حالی است که آیات قرآن آن را برای دیگر افراد ثابت دانسته است. آصف بن برخیا به فرموده قرآن، توانست تختی را در چشم بر هم زدنی، از یمن به فلسطین بیاورد. خداوند در اینباره میفرماید: «قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي.[نمل/40] آن کس که به علمی از کتاب الهی دانا بود (یعنی آصف بن برخیا یا خضر که دارای اسم اعظم و علم غیب بود) گفت که من پیش از آنکه چشم بر هم زنی تخت را بدینجا آرم (و همان دم حاضر کرد)، چون سلیمان سریر را نزد خود مشاهده کرد، ...» این آیه بیان میفرمايد که قدرت بر تصرفات کونیه، مستلزم مقام خدایی نیست؛ بلکه هر کس، عالم بر کتاب باشد، چنین قدرتی خواهد داشت.
نتیجه اینکه اعتقاد به چنین قدرتی برای غیر خدا، تا زمانی که با اعتقاد به استقلال همراه نباشد، شرک نیست.
در پایان باید گفت که سؤال مخاطب عزیز صفحه، برخاسته از تاثیر کتب وهابیت است. چرا که بسیاری از علمای اهلسنت به استغاثه غیر خداوند معتقد و آن را امری مشروع میدانند؛ به عنوان نمونه، علامه احمد زینی دحلان (که زمانی مفتی بزرگ مکه بوده است، (متوفای 1304 هـ)) در اینباره مینویسد: «و در مورد خواندن و حاجت خواستن و یاری جستن از غیرخدا، مثل شخص مرده یا غایب و یا جماد نیز روایاتی رسیده است، ... و چکیده سخن اینکه هیچگونه اشکالی در خواندن و توسل به غیر خدا نیست، مگر اینکه دعاکننده قائل به تأثیر استقلالی برای کسیکه او را میخواند و به او توسل میجوید باشد؛ ولی اگر معتقد باشد که تأثیر استقلالی، فقط از آنِ خداست، نه غیرخدا، این هیچگونه اشکالی ندارد.»[2]
پینوشت:
[1]. وَذَكَرَ سَيْفٌ فِي رِوَايَةٍ أُخْرَى عَنْ شُيُوخِهِ أَنَّ عُمَرَ بَيْنَمَا هُوَ يَخْطُبُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ إِذْ قَالَ: يَا سَارِيَةُ بْنَ زُنَيم، الجبلَ الجبلَ. فَلَجَأَ الْمُسْلِمُونَ إِلَى جَبَلٍ هُنَاكَ فَلَمْ يَقْدِرِ الْعَدُوُّ عَلَيْهِمْ إِلَّا مِنْ جِهَةٍ وَاحِدَةٍ فَأَظْفَرَهُمُ اللَّهُ بِهِمْ، وَفَتَحُوا الْبَلَدَ. وَقَدْ سَأَلَ أَهْلُ الْمَدِينَةِ رَسُولَ سَارِيَةَ عَنِ الْفَتْحِ فَأَخْبَرَهُمْ، فَسَأَلُوهُ: هَلْ سَمِعُوا صَوْتًا يَوْمَ الْوَقْعَةِ؟ قَالَ: نَعَمْ، سَمِعْنَا قَائِلًا يَقُولُ: يَا سَارِيَةُ الْجَبَلَ، وَقَدْ كِدْنَا نَهْلِكُ فَلَجَأْنَا إِلَيْهِ فَفَتَحَ اللَّهُ عَلَيْنَا. ابنکثیر، البدایه و النهایه، تحقیق: علی شیری، بیروت، دار احیاء تراث، بیتا، ج 7، ص 147.
[2]. زینی دحلان، سید احمد، فتنه الوهابیه، ترکیه، 1978 م، ص 9 و 10. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
افزودن نظر جدید