تفاوت صوفیه امروزی با صوفیان قرون نخستین

  • 1392/08/29 - 19:51
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_بیان تفاوت صوفیه قرون نخستین و صوفیه فرقه ای امروزی و وجه شباهت و افتراق آن با عرفان حقیقی و این که آیا همه صوفیه از ابتدا تا کنون، راه را به اشتباه طی کرده اند یا در میان آنان کسانی بوده اند که مورد وثوق بوده و سیر و مشی آنان در سیر و سلوک و موضع گیری های اجتماعی و در کل وظیفه مسلمانی، درست بوده؟

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در سلسله نقد های تصوف به سوالی که درباره صوفیان راستین مطرح می شود برخورد می کنیم. به این مضمون که آیا همه صوفیه از ابتدا تا کنون، راه را به اشتباه طی کرده اند یا در میان آنان کسانی بوده اند که مورد وثوق بوده و سیر و مشی آنان در سیر و سلوک و موضع گیری های اجتماعی و در کل وظیفه مسلمانی، درست بوده؟
در جواب به این سوال باید گفت که بله. عارفان بنامی بوده اند که از همه لحاظ مورد وثوق بوده اند، اما نکته ظریفی که اصل کلام و دلیل بر رد صوفیه فرقه ای امروز است، همین جاست و آن اين است که اینان هرگز خود را صوفی اصطلاحی به معنی فرقه ای و تشکیلاتی نمی نامیدند و خود را در بند شخصی به نام قطب نگاه نمی داشتند، همانند مسلمانی که در سیر و سلوک استادی دارد و از راهنمایی های او بهره مند می شود. نه اینکه در تشکیلاتی حضور داشته باشد و انواع بدعت ها و کج روی ها را در قالب راهنمایی چشم بسته گوش کند و در آخر هم به انحراف (عقیدتی) کشیده شود.
تفاوت صوفی اصطلاحی از قرن دوم به بعد (و یا با کمی مسامحه از قرن سوم به بعد) با صوفی امروزی، از زمین تا آسمان است. در قرون اولیه که تازه اصطلاح صوفیه شکل گرفته بود، تفاوتی با عرفان و زهد گرایی نداشت. بلکه هر سه تقریبا به یک معنا استعمال می شدند به خلاف امروز که هر سه واژه کاملا با هم متفاوت است.
اصطلاح "عارف" و "عرفان" که ناظر به رویکرد خاص و با مسائلی ویژه است، در قرن سوم هجری معمول گشته و در کلمات "جنید" مطرح بوده است. احتمال دارد ریشه این کلمه در قرن دوم هجری پا گرفته باشد.[1]
اولین کسی که از حکمای اسلامی، عرفان را به معنای مصطلح، داخل حکمت و فلسفه کرد، شیخ الرئیس ابوعلی سینا است. وی در دو فصل مهم کتاب اشارات (نمط نهم و دهم) را به شرح مقامات عارفان و اسرار کرامات و خرق عادات تخصیص داده است.[2]
از این رو آنچه که ما بیان می کنیم، عرفان به معنای رشته و یا یک سلسله مسائل که از دیگر علوم متمایز است، نمی باشد، بلکه مقصود از عرفان و تصوف، رویکرد دو شیوه ایست که قبل از مصطلح شدن به عرفان و تصوف، وجود داشته و عینا یکی بوده و آن نوری الهی است که حق به تجلی خود، آن را در دل دوستان خویش می افکند که بدان حق را از باطل می شناسند؛ بی آنکه این شناسایی را از کتابی بجویند.
در واقع هدف غایی عرفا و تصوف حقیقی(تصوف قبل از قرن سوم)، وصول به مرتبه "توانایی نفس به معرفت حق" است و این معرفت برآمده از "عمل" است، نه برگرفته از درس و بحث مبتنی بر "مجاهده و ریاضت" است، نه نتیجه استدلال و چون و چرا کردن! چنین عرفاني که اگر خواستي نام تصوف هم بر آن بگذار، مورد تایید اسلام و آموزه های قرآنی و روایی است، و اصلا فرقی در آن دو واژه نیست. چه اینکه معرفت حضرت حق را اولین فریضه و واجب تلقی کرده[3] و گاه آن را با فضیلت ترین فریضه ها دانسته است.
از سوی دیگر این معرفت را در حوزه معرفت حصولی و مفهومی، محصور نساخته است؛ بلکه با اصل تایید معرفت حضوری – که در آن، میان عالم و معلوم واسطه ای وجود ندارد (نظیر معرفت انسان به خود، افکار و اندیشه اش)- شناخت حقیقی خداوند متعال در همین نوع محدود کرده است؛ این طریقی است که ابراهیم خلیل آن را طی نمود:« و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض»[4]
اینجا "روئیت" است، نه "روایت". درک ابراهیم علیه السلام جنبه مفهومی نداشت؛ بلکه شهودی بود و این شهود غیر از شهادتی است که آدمی در عالم ماده، نسبت به اجسام دارد. چنین معرفت و علمی، خواسته امامان معصوم علیهم السلام نیز بود؛ چنانکه در دعاهای معروف و مشهور به این عبارت ها بر می خوریم:
«و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک»[5]؛ «و ارزقنی النظر الی وجهک الکریم»[6]
چنین معرفت شهودی، بر اساس دیدگاه اسلام امکان دارد و جمله منسوب به حضرت علی علیه السلام بر آن دلالت دارد:«ما کنت اعبد ربا ام اره... ویلک لا تدرک العیون فی مشاهده الابصار، لکن راته القلوب بحقائق الایمان»[7]«اینگونه نبودم که بپرستم پروردگاری را که نمی دیدم، زنهار! چشمان او را مشاهده نمی کنند ولیکن قلبها به حقیقت ایمان او را شهود می کنند».
حاصل سخن آنکه آیات و روایات، ادراک شهودی را که از سنخ ادراک و شهود عرفانی و مغایر با شناخت حسی، عقلی و نقلی و انواع معرفت است، برای هر انسانی اثبات می کند و این تایید رویکرد عرفان حقیقی است.[8] نه تصوفی که فقط نام خود را از عارفان قرون اولیه به سرقت برده اند، لکن در محتوی، تهی و بی مایه هستند. در اصل اگر بخواهیم صوفیه امروزی را با صوفیه قرون اولیه اسلام مقایسه کنیم، با توجه به محتوا و رسم و رسومات و همه جوانب آن، باید گفت که از صوفیه قرون اولیه، هیچ اثری باقی نمانده، حتی نام آنان هم به نابودی گراییده و در اصل فرقه های موجود به نام صوفیه اصلا صوفی نیستند تا نام آنان را صوفی نهاد، بلکه به تعبیر بزرگان «راهزنان و دزدان دین و اعتقاد مردم اند»، نه ملجا و پناه مردم.

منابع:
1-شرح بر مقامات اربعین، ص 43
2-اشارات و التنبیهات، ج 3
3-از امام صادق علیه السلام روایت شده است:«قال الله عزوجل: افترضت علی عبادی عشره فرائض اذا عرفوها اشکنتهم ملکوتی و ابحتهم جنانی. اولها معرفتی...» بحار الانوار، ج 66، ص 13
4-سوره انعام، آیه 75
5-مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه
6-در این خصوص ر.ک به: درآمدی بر سیر و سلوک، صص 13-35
7-اصول کافی، ج1، ص 98
8-التصوف الاسلامی، صص 24-69؛ عرفان نظری صص 71-111

 

 

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.