مولوی دلداه سماع
مولوی ، دلداده سماع و آواز و موسیقی خانقاه، و شوریده رقص و پایکوبی! آنان که هنوز در اثر فریبندگی اشعار و تبلیغات سوء اهل عرفان آنقدر از نصوص مکتب وحی و روش انبیا و امامان هدی علیهمالسلام دور نیفتاده اند که مجلس شعر و سماع و رقص و موسیقی و اختلاط زن و مرد را بر مجلس زهد و تقوی و عقل و عدل و قرآن و نهج البلاغه و صحیفه سجادیه ترجیح دهند، بدانند که: مولانا در عقاید و افکار و تعلیمات خود به سه عنصر علم الجمال تکیه کرده بود: عشق، موسیقى، سماع. و در تمام آثار خود از موسیقی به عنوان یک “هنر متعالى” یاد مىکند، او هم معتقد بود که: آنجا که سخن باز میماند، موسیقی آغاز میشود، زبان موسیقی زبان جهانی است و زبان عاشقان است.[۱]
به روایت “افلاکى” در “مناقب العارفین” در علاقهی مولوی به نی و رباب[۲] قونیه را از نوای موسیقی پر کرده بود. حتی در حال وضو گرفتن نیز بانگ رباب گوش درویشان را نوازش میکرد و به نظر آنان دیگر بدعت به صورت سنّت درآمده بود.[۳] سلطان ولد (فرزند مولوى) با اشاره به حالت پدر بعد از فراق شمس میگوید:
شیخ مفتی ز عشق شاعر شد
گشت خمار اگر چه زاهد بد
یک نفس بی سماع و رقص نبود
روز و شب لحظهای نمىآسود
خلق از روی وی ز شرع و دین گشتند!
همگان عشق را رهین گشتند
ورد ایشان شده است بیت و غزل
غیر این نیستشان صلاة و عمل
عاشقی شد طریق و مذهبشان
غیر عشق است پیششان هذیان
کفر و اسلام نیست در رهشان
شمس تبریز شد شهنشهشان
گفته منکر ز غایت انکار
نیست بر وفق شرع و دین این کار[۴]
و “مولوى” میگوید:
پس غذای عاشقان باشد سماع
که در او باشد خیال اجتماع
قوتی گیرد خیالات ضمیر
بلکه صورت گیرد از بانگ صفیر[۵]
شمس تبریزی میگوید:
این تجلی و رؤیت خدا، مردان خدا را در سماع بیشتر باشد،… سماعی که فریضه است و آن سماع اهل حال است، که آن فرض عین است، چنانکه پنج نماز و روزه ماه رمضان!! و چنانکه آب و نان خوردن به وقت ضرورت، فرض عین است اصحاب حال را!![۶]
مولوی دوستان، اگر از حالات عبادت و مناجات و دعا و نماز و راز و نیاز امامان شیعه آگاهی ندارند، بد نیست لااقل از این طرف در مورد مراسم مختلط (زنانه و مردانه)، و گروه ارکستر پیر صوفیان بدانند که:
کتب مناقب و آثار بر این متفق است که مولانا بعد از این خلوت (خلوت با شمس) روش خویش را بدل ساخت، و به جای اقامه نماز و مجلس وعظ به سماع نشست، و چرخیدن و رقص!! بنیاد کرد، و به جای قیل و قال مدرسه و اهل بحث، گوش به نغمه جانسوز نی و ترانه رباب نهاد. (سماع” عبارت است از وجد و سرور و پای کوبی و دست افشانی صوفیان با آداب و تشریفاتی خاص. فرهنگ معین، واژه سماع) [۷]
سماع، یکی از ارمغانهایی بود که شمس تبریزی همراه خود برای مولوی آورد. مولوی قبل از ملاقات با شمس، هر چند صوفی بود، ولی اهل سماع و شعر و… نبود.[۸]
و لکن بعد از آشنایی با شمس و انفعال باور نکردنی وى، یکسره به شعر و سماع پرداخت. به خصوص چرخ زدن در حال رقص و سماع را باید یکی از آموزهها و نوآورىهای شمس تبریزی در قونیه به حساب آورد.[۹]
مولوی پس از بر خورد با شمس، موسیقی و دوستی سماع را تا بدان حد گسترش مى دهد که حتی به طور هفتگى، مجلسی ویژه بانوان، همراه با گلافشانی و رقص و پاىکوبی زنان در قونیه بر پا مى دارد.[۱۰]… تا جایی که حتی در مواردی چون سرگرم رباب و موسیقی مى شده است نمازش قضا مى شده است، و با وجود تذکار به وى، موسیقی را رها نمى کرده است، بلکه نماز را ترک مى گفته است![۱۱]
علاوه بر زنان طبقات مرفه، بین زنان… طبقات پایین و اصناف نیز مولانا علاقه مندانی داشت که به خاطر او مجلس ترتیب مى دادند و دعوتش مى کردند. وقتی مولوی در مجلس آنان حاضر مى شد، گلبارانش مى کردند و همراه او به سماع بر مى خاستند! شبهای جمعه زنان قونیه در منزل امین الدین میکائیل که نایب خاص سلطان بود گرد مى آمدند و سماع مى کردند. (مولانا جلال الدین، ۳۴، دکتر زرین کوب: پله پله تا ملاقات، ۱۶۵).
روزی علم الدین قیصر سماع بزرگ داشت، و مولانا در آن سماع هر چه پوشیده بود به قوّالان (خوانندگان) بخشیده و همچنین عریان رقص مى کرد! و بعد از سماع، علم الدین لباس سر تاپایی که مناسب او بود آورد و مولانا پوشید و بیرون آمد. در راه آواز “رباب” از خانه ارمنیان شنید، به چرخ آمد و ذوقها کرد تا صباح دیگر بر سر آن راه، در نعره و صیاح بود، باز هر چه پوشیده بود به مردمان شرابخانه بخشید و برفت! (مناقب العارفین، ۴۸۹، بنا به نقل تنبیه الغافلین، ۸۰).
واقعا در شگفتیم که آیا تفاوت رقص و آواز و غنا و شرابخواری و شاهدبازی و پرده دری این صوفیان، ـ به پیروی از کاخ نشینان اموی و عباسی که الگوها و امامان ایشان بودند ـ، با مجالس سایر مطربان و آوازخوانان و دلدادگان رقص و سماع و سکس و برهنگی ـ که نمونه مجالس و فیلمهای آنها، آب و نان و غذای روح!! بى خردان شده است ـ در چیست؟! آیا جز این است که اینان ـ بر خلاف اهل عرفان ـ برای اغفال بندگان خدا، و پردهپوشی بر هوسرانىهای خود، از واژهها و عناوین مقدس دینی سوء استفاده نکرده، بىپرده ماهیت خود را نشان مىدهند، و با رندی و زیرکی تمام، فسق و فجور خود را در لباس دین و شریعت ارائه نداده، با دین و دیانت و معنویت انسانها بازی نمىکنند، و در پرده فروش کالای دین و معنویت تکدی و گدایی نمىکنند؟!
چنانکه درباره کانون فرهنگ و هنر “شمس تبریزى” نوشته اند:
شمس … پاره ای اوقات در آستانه درگاه مى نشست و تا از مریدان نیازی (وجه نقد یا غیر نقد) نمى ستاد، آنها را به محضر مولانا اجازه ورود نمیداد! (دیوان شمس، غزلیات، ۵۰۹، چاپ دوازدهم، ۱۳۷۷، انتشارات صفیعلیشاه).
----------------------------------------------------------------------------------------------------
منابع:
[۱] . سماع درویشان در تربت مولانا، ۱۷۲
[۲] . “رباب” ابزار موسیقى خاصى است که مشتمل بر تارهایى است که در قدیم آن را با ناخن یا زخمه، و سپس با آرشه مىنواختند و آن طنبور مانندى بود و دستهاى داشت. فرهنگ معین واژه رباب
[۳] . سماع درویشان در تربت مولانا، ۱۹۰
[۴] . رجوع کنید به: نقد مثنوی، ۳۱۱ ، ۵۶؛ سماع، عرفان و مولوی، ۱۲۵؛ مولانا جلال الدین، ۱۴۹
[۵] . مثنوی، تصحیح: استعلامی، محمد، دفتر چهارم، ۷۴۳
[۶] . شمس تبریزی، مقالات، ۱/۷۳
[۷] . رساله در تحقیق حال و شرح آثار مولوى ص ۷۰، مناقب العارفین، ص ۸۹؛ فروزانفر، بدیع الزمان: احوال و زندگى مولانا جلال الدین محمد، تهران، ۱۳۱۵، ص ۷۰ ـ ۶۹، به نقل خط سوم، ۵۶ ـ آ
[۸] . خط سوم، ص ۳۹ بخش آ
[۹] . خط سوم، ص ۷۷، بخش آ
[۱۰] . افلاکى: ۳ / ۴۶۸، ۳ / ۵۹۱، به نقل خط سوم: ۷۴، آ
[۱۱] . افلاکى ۳ / ۳۲۸، به نقل خط سوم: ۷۵ ـ آ
افزودن نظر جدید