ابن تیمیه و اشکالات بی‌پایه در مورد امام هادی (علیه‌السلام)

  • 1400/05/04 - 06:47
ابن‌تیمیه بر قضیه‌ای از زمان امام هادی(ع) ایراد می‌گیرد که منقبتی در این کلام نیست، علماء می‌دانند باطل است؛ والی بغداد اسحاق بن ابراهیم طائی نیست؛ که می‌گوییم مناقب زیادی در آن قضیه مطرح شده؛ علماء آن را نقل کردند و طائی تصحیف از طاهری است.

علامه حلی در کتاب «منهاج الکرامة فی معرفة الامامة»، در یک جلد، عقیده شیعه و دلایل حقانیت عقیده شیعه، و دلایل امامت امیرالمومنین (علیه‌السلام) را آورده است؛ ابن تیمیه کتاب «منهاج السنة النبویة» را در ردّ کتاب منهاج الکرامة نوشته است، و تصمیم گرفته به صورت‌های مختلف، تمام قسمت‌های این کتاب را رد کند، و با سند و یا حتی بدون سند، هیچ قسمتی از این کتاب را (به قول خودش) بدون جواب نگذاشته است.
در جلد چهارم منهاج السنه، ابن تیمیه، بیش از صد صفحه، فرمایشات علامه حلی در مورد اعتقاد شیعه در کرامات ائمه اثنی عشر را بیان کرده و برای هر کدام از ائمه، ایرادی گرفته که به زعم خود، اعتقاد شیعه در برتری و فضیلت ائمه و کرامت داشتن آنان را منکر شود؛ یکی از این ائمه که مورد هجمه غیر علمی و غیر منطقی ابن‌تیمیه قرار گرفته، امام هادی (علیه‌السلام) است.
ابن تیمیه، ابتدا کلام علامه حلی را درباره امام دهم می‌آورد و می‌گوید: فرزند امام جواد که به عسکری هم شهرت یافته (به دلیل انتقال ایشان از مدینه به سامراء و تحت نظر بودن در عسکر)؛ این تبعید به دلیل ناصبی بودن متوکل و میل مردم به امام و ترس خلیفه از کودتای ایشان علیه خلافت است؛ این احضار توسط یحیی بن هبیره صورت پذیرفت. مردم مدینه هنگام خروج امام از مدینه، ضجه زده و ابراز ناراحتی می‌کردند، زیرا بر جان امام می‌ترسیدند، امام در حق این مردم نیکوکار بود و همیشه در حال عبادت در مسجد بود؛ یحیی قسم خورد که هیچ ناراحتی برای امام رخ نمی‌دهد؛ سپس منزل امام را تفتیش کردند و چیزی جز قرآن و کتاب دعا و کتب علمی نیافتند؛ به همین جهت، منزلت امام نزد یحیی هم عظمت یافت و خودش در خدمت امام قرار گرفت.
ابن‌تیمیه ادامه می‌دهد که شیعیان معتقدند: امام و همراهان ابتدا به بغداد نزد اسحاق بن ابراهیم طائی (والی بغداد) رسیده و اسحاق سفارش خاصی در مورد امام به یحیی کرد و یحیی را از عاقبت ظلم به امام ترساند؛ یحیی نیز می‌گوید: هنگامی‌که به حضور متوکل رسیدم، از ورع و زهد و نیکوسیرتی امام خبر دادم، و متوکل امام را اکرام کرد.[1]

ابن‌تیمیه می‌خواهد به این قسمت مطرح شده ایراد بگیرد (زیرا نمی‌خواهد از هیچ مطلبی بدون رد کردن بگذرد)؛ می‌گوید: منقبتی در این کلام نیست، بلکه مطالبی است که علماء می‌دانند که باطل است؛ سپس می‌گوید در این حکایت، والی بغداد اسحاق بن ابراهیم طائی ذکر شده که از جهل نقل کننده است، بلکه وی اسحاق بن ابراهیم خزاعی، پسر عموی عبدالله بن طاهر، امیر خراسان است که در زمان معتصم، واثق و متوکل امیر بغداد بوده و از قبیله «طی» نیست، بلکه از «خزاعه» است.[2]

در جواب می‌گوییم مخالف انسان ممکن است اشتباه داشته باشد، ولی لزومی ندارد تمام سخنان او را با دلیل یا بدون دلیل رد کنیم؛ ابن تیمیه برای رد اعتقاد شیعه (که تمام این مطالب در کتب اهل سنت هم آمده است)، ابتدا گفته که در این مطالب، منقبتی نیست، در حالی‌که اعتراف به ورع و زهد و نیکوسیرتی امام، توسط دشمنش، و محبوب شدن نزد او و سفارش چند نفر، ازجمله والی بغداد و مورد اکرام متوکل ناصبی قرار گرفتن، همه دلالت بر مناقب امام دارد که با افراد عادی متفاوت است.
سپس می‌گوید علماء می‌دانند این مطالب باطل است، در حالی‌که طبق کلام سبط ابن جوزی حنفی، که متقدم بر ابن‌تیمیه است، این مطالب را علمای تاریخ نوشته‌اند.[3]
وی برای این‌که ضربه نهایی خود را به این جریان تاریخی بزند، می‌گوید: والی بغداد، اسحاق بن ابراهیم خزاعی است نه اسحاق بن ابراهیم طائی؛ در حالی‌که در نسخه‌ای از منهاج الکرامه و تذکرة الخواص سبط ابن جوزی که قبل از منهاج الکرامه است، والی بغداد اسحاق بن ابراهیم طاهری است و وی در خاندان طاهریان است که خاندان ایرانی‌تبار بوده (گرچه از موالیان قبیله خزاعه بودند) و سلسله طاهریان در خراسان، بیش از 50 سال حکومت کردند که طاهر عموی اسحاق است؛ بنابراین وی اسحاق بن ابراهیم طاهری است و اگر در کتابی، با لقب طائی آمده باشد، تصحیف از طاهری است که این اشتباه، هرگز نمی‌تواند دلیل بر دروغ بودن قضیه تاریخی باشد.

پی‌نوشت:

[1]. منهاج السنه، ابن تیمیه، ج4، ص75 الی 77.
[2]. منهاج السنه، ابن تیمیه، ج4، ص79 و 80.
[3]. «امام هادی در کلام خطیب بغدادی و سبط بن جوزی»

تنظیم و تدوین

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.