حضرت علی بهانه را از وهابیت گرفت
.
يكی از شبهاتی كه وهابيت دائماً آن را بر زبان میآوردند، اين است كه امام علی (عليهالسلام) خودش را امام نمیدانسته است، چرا شيعيان، كاسه داغتر از آش شدهاند و ادعای امامت آن حضرت را میكنند؟
قبل از پاسخ به این سخن واهی و گزاف باید بگوییم که این شبهه، ریشه تاریخی دارد و به زمان حضرت علی (علیهالسلام) باز میگردد. آنجا که وقتی حضرت، ابنعباس را برای مذاکره به سوی خوارج فرستاد و علت جنگ طلبی را جویا شد، آنها گفتند: علی به حکمین گفت خوب بنگرید. پس اگر معاویه حقی در این داشت، او را قرار دهید و اگر من اولی بودم، مرا قرار دهید. پس علی در محق بودن خودش شک کرده و نمیداند حق با او است یا معاویه.
البته جای تعجب نیست که چنین شبههای از سوی وهابیت مطرح شود؛ چرا که هرچه مینگریم میبینیم که تفکرات آنها، همان تفکرات خوارج است و بنابر فرموده رسول خدا: «الخوارج کلاب النار.[1] خوارج سگهای جهنم هستند.»
اما در پاسخ به این شبهه باید گفت که مطرح كردن چنين شبهاتی، نشانگر جهل و عدم آگاهی مستشکلین به روايات و سيره اميرالمؤمنين (عليهالسلام) است. فقط کافی است مقداری به مصادر روایی خودشان رجوع کنند تا ببیند که حضرت علی (علیهالسلام) چگونه در مورد امامت خود و حق غصب شدهاش سخن گفته است. در این مقاله کوتاه فقط به چند مورد اشاره میکنیم:
1) بعد از آنكه صحابه رسولخدا بر عثمان شوريده و او را كشتند و با امام علی (عليهالسلام) بيعت كردند، امام خطبه خواندند و در بخشی از آن فرمودند: «لا يقاس بآلمحمَّد من هذه الأمَّة أحدٌ ... لهم خصائص حق الولاية و فيهم الوصيَّة و الوراثة... الآن إذ رجع الحق إلى أهله و نقل إلى منتقله.[2] كسى را با خاندان رسالت عترت پيامبر نمیشود مقايسه كرد... ولايت حق مسلم آلمحمد است، و آنها وصى و وارث رسول اكرم هستند، ... هم اكنون با قبول ولايت من، حق به حقدار رسيد، و حقيقت به جايگاه اصلی خود منتقل گشت.»
این سخن حضرت معنایش این است که تا به حال، حق مرا غصب كرده بوديد و به كسانی داده بوديد كه حقشان نبود و لياقت اين مقام را نداشتند.
2) حضرت على (علیهالسلام) در سخنی دیگر، خلافت را حق مسلم خويش مىدانستند و فرمودند: «فوالله مازلت مدفوعا عن حقِّي مستأثرا عليَّ منذ قبض الله نبيه حتى يوم النَّاس هذا.[3] به خدا سوگند مرا همواره از حق خويش محروم ساختند و از هنگام وفات رسول خدا تا امروز حق مرا باز داشتند.»
3) ابنقتيبه در کتابش به نقل از حضرت علی، خطاب به مهاجرین آورده است: «أخذتم هذا الأمر من الأنصار، واحتججتم عليهم بالقرابة من النبي، و تأخذونه منا أهلالبيت غصبا؟[4] شما اين امر (خلافت) را از انصار گرفتيد و در مقابل آنها احتجاج به خويشاوندی با پيامبر كرديد؛ اما همان را از ما اهلبيت غاصبانه گرفتيد.»
این سخن حضرت بیانگر این مطلب است که اگر قرار باشد مسأله خلافت منوط به خويشاوندی باشد، ما اهلبيت از همه شما به پيامبر نزديكتر و خویشاوندتر هستیم.
4) ابن ابیالحدید در کتابش آورده است که امیرالمؤمنین، قریش را که در حقیقت غاصب حق حضرت بودند، نفرین میکند. حضرت میفرماید: «اللهم أخز قريشا فإنّها منعتني حقى، و غصبتني أمرى... فجزى قريشا عنى الجوازى، فإنهم ظلمونی حقى، و اغتصبونی سلطان ابن أمی.[5] خداوندا! قريش را ذليل و خوار فرما؛ چون آنان حقم را گرفتند و حقم را غصب كردند. خداوندا! قريش را كه به من ظلم و حقم را غصب كردند، مجازات كن، چرا که آنان فرماندهی و امامت فرزند مادرم (رسول خدا) را به ناحق گرفتند.»
5) ابن عبدالبر در الاستيعاب، کلامی از حضرت علی (علیهالسلام) که خطاب به طلحه و زبیر است، نقل میکند. او آورده است: «لما خرج طلحة و الزبير كتبت أم الفضل بنت الحارث إلى علي بخروجهم فقال علی: العجب لطلحة و الزبير إن الله عزوجل لما قبض رسوله، قلنا نحن أهله و أولياؤه لا ينازعنا سلطانه أحد...[6] پس از آنكه طلحه و زبير عهدشكنی كردند و به گروه دشمنان حضرت پيوستند، ام الفضل دختر حارث نامهای به علی (عليهالسلام) نوشت و آن حضرت را آگاه كرد. حضرت علی فرمود: از طلحه و زبير تعجب میكنم؛ زيرا پس از وفات پيامبر خدا (صلیاللهعليهوآله) گفتيم: ما خاندان و سرپرست امور هستيم، و كسی نبايد در اين امر با ما مخالفت كند...»
6) ابن قتيبه دينوری در الإمامة و السياسة مینويسد: «فقال علی كرم الله وجهه: الله الله يا معشر المهاجرين، لا تخرجوا سلطان محمد فی العرب عن داره و قعر بيته، إلى دوركم و قعور بيوتكم، و لا تدفعوا أهله عن مقامه فی الناس و حقه، فوالله يا معشر المهاجرين، لنحن أحق الناس به أنا أهلالبيت ، ونحن أحق بهذا الأمر منكم ... فقال بشير بن سعد الأنصار: لو كان هذا الكلام سمعته الأنصار منك يا علی قبل بيعتها لأبیبكر، ما اختلف عليك اثنان.[7] علی (علیهالسلام) فرمود: ای گروه مهاجران! خدا را خدا را در نظر بگيريد، رهبری پس از پیامبر را از خانوادهاش بيرون نبريد تا به خانههای خودتان وارد شود، و كسانیكه شايستگی رهبری پس از رسول خدا را دارند از اين مقام دور نكنيد، به خدا قسم! ای گروه مهاجران! ما سزاوارترين افراد به رهبری و جانشينی پيامبريم؛ زيرا خاندان و اهلبيت او هستيم، و ما از شما شايستهتريم... . بشير بن سعد انصاری گفت: ای علی! اگر انصار اين سخنانت را قبل از بيعت با ابوبكر میشنيدند، دو نفر هم درباره تو اختلاف نمیكردند و همه پيرو تو شده و پشت سر تو حركت میكردند.»
در آخر به نکته مهمی اشاره میکنم و آن اینکه آقایان وهابی چگونه میگویند که حضرت علی خود را لایق خلافت نمیدانست در حالیکه حضرت، خلیفه اول را استبدادگر و خلافت را حق مسلم خود مىداند؟!
بخارى و مسلم در كتاب صحيح خود آوردهاند که على (عليهالسلام) پس از شهادت حضرت زهرا (عليهاالسلام) به ابوبكر گفت: «ولكنَّك استبددتَ علينا بالأمر و كنا نرى لقرابتنا من رسولالله نصيبا حتى فاضت عينا أبیبكر.[8] تو در حق من استبداد كردى. به خاطر جايگاه من با رسول اكرم، خلافت حق مسلم من بود. كه قطرات اشك ابوبكر با شنيدن اين سخن حضرت سرازير گشت.»
این اسناد تاریخی فقط بخشی از احتجاجات امیرالمؤمنین با غاصبان خلافت بود و از این نوع موارد بسیار یافت میشود. لذا اگر وهابیون و سلفیون، اندکی بر منابع روایی و تاریخی خود تسلط میداشتند هرگز اشتباه خوارج را مرتکب نمیشدند و چنین سخن گزافی را به حضرت نسبت نمیدادند.
پینوشت:
[1]. مسند احمد، احمد بن حنبل، دارالعلم، بیروت: ج4، ص355
سنن ترمذی، ترمذی، دارالفکر، بیروت: ج4، ص294
سنن ابن ماجه، ابن ماجه قزوینی، دارالعلم، بیروت: ج1، ص61
مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج2، ص149
[2]. شرح نهج البلاغة، ابن أبیالحديد، دارالعلم، بیروت: ج1، ص139
ينابيع المودة، قندوزی حنفی، انتشارات محمودی، بیروت: ج3، ص449
[3]. نهج البلاغه/ خطبه 6
[4]. الامامة والسياسة، ابن قتیبه، انتشارات شریف رضی: ج1، ص18
[5]. شرح نهج البلاغة، ابن أبیالحديد، دارالعلم، بیروت: ج9، ص306
[6]. الاستيعاب، ابن عبدالبر، دارالعلم، بیروت: ج2، ص497
[7]. الامامة والسياسة، ابن قتیبه، انتشارات شریف رضی: ج1، ص19
[8]. صحيح بخارى، محمد بن اسماعیل بخاری، دارالعلم، بیروت: ج5، ص82، كتاب المغازی ، باب غزوة خيبر
صحيح مسلم، مسلم نیشابوری، دارالعلم، بیروت: ج5، ص154، كتاب الجهاد، باب قول النبی(ص) لانورّث ما تركناه صدقة.
افزودن نظر جدید