تفاوت عرفان شیعه با اعمال صوفیانه
در بسیارى از اوقات به ویژه در متون ادبی، از روی تسامح و یا غرض ورزی و یا مصالح دیگر، دو واژه و مسلك [تصوف] و [عرفان]، مترادف یكدیگر به كار رفته اند؛ ولى حقیقت آن است كه تفاوتهایى بنیادین با یكدیگر دارند. البته در متون عرفانی و نیز ادبی ما گاه تصوف ناظر به فرقهاى است كه خود را به عنوان یك گروهى از طبقات و اصناف متفاوت جامعه مطرح كرده است؛ از این رو [عرفان] به جنبه فرهنگى و علمى اهل شهود و كشف اطلاق مى گردد و تصوف به جنبه اجتماعى آنان.1
اما غالباً تصوف به گروهى اطلاق مى شود كه عرفان و آموزه هاى آن را همچون ابزارى براى مطامع دنیوى و این سویى قلمداد مى كنند و با این كار خود، معنا و وجهه ای ناخوشایند به آن مى بخشند؛ كه وجود گروه ها و فرقه های بی شمار و انشعابات متعدد متصوفه با آموزه های متعارض، بهترین شاهد و گواه این مدعاست.
[عرفان] و [تصوف] با وجود شباهت های ظاهری در برخی از آداب، اساساً متمایز با یكدیگر و مجزای از هم هستند؛ چراکه عرفان شیعه ریشه در آموزه های ثقلین دارد؛ یعنی منشأ آن قرآن و سنت (قولی، فعلی و تقریری) چهارده معصومین (ع) است، اما تصوف ریشه ای التقاطی داشته كه هم از آموزه های نو افلاطونیان و هم نحله های معنوی مسیحی و حتی شبه عرفان های هندی و شرقی وام گرفته است. درباره تاریخچه تصوف باید دانست كه در زمان پیامبر اكرم (ص ) پیروان آن حضرت را [مسلم] و [مؤمن] می نامیدند و آنانكه محضر پیامبر را درك كرده بودند، [صحابه] نامیده می شدند و نسل بعد را كه با صحابه پیامبر محشور بودند [تابعین] خوانده اند.
سپس عناوین زاهد و عابد به میان آمد و به عده ای اطلاق گشت كه از دنیا كناره جسته و خود را وقف عبادت و ریاضت نموده بودند. در حدود اوائل قرن دوم هجری كم كم كلمه [صوفی] و طریقه تصوف شنیده شد كه خود را سالكان طریق حق و عارفان الهی می دانستند؛ اما عرفان آنها با مبانی طریقه ائمه هدی سازگاری و مطابقت نداشت. اولین چهره معروف متصوفه، ابوهاشم صوفی كوفی بود كه او، مرام و عقیده اش مورد نكوهش شدید امام صادق(ع) قرار گرفت؛ چنانكه از امام حسن عسكری (ع ) نقل است كه از امام صادق (ع ) پرسیدند ابو هاشم كوفی چگونه آدمی است؟ فرمود: [انّه فاسد العقیده جدّاً؛ واقعاً او شخص فاسدالعقیده ای است] و در ادامه فرمود: [و او همان كسی است كه مذهبی را بدعت گذارد كه آن را تصوف می نامند و وی این مذهب را پناهگاهی برای عقیده زشت و ناپسند خود قرار داد]2.
رویارویی ائمه بعد از امام صادق(ع) با آنها به ویژه امام رضا(ع) كه می فرمود: [کسی دم از صوفیه نمی زند مگر از روی خدعه یا گمراهی و یا [در خوش بینانه ترین صورت] از روی حماقت].3 و نیز امام هادی (ع) كه همه فرقه های صوفیه را بی استثناء از مخالفین اهل بیت(ع) می دانست و می فرمود [الصوفیه كلهم من مخالفینا؛ همه طریقه ها و گروه های صوفیه از مخالفین ما اهل بیت هستند] قابل توجه و تأمل است.
ولی از قرن سوم به بعد دامنه تصوف وسعت یافت و مایه های ذوقی و شعری در آن پیدا شد. اوج تعلیمات نظری صوفیه به قرن ششم و به دست محی الدین ابن عربی مشهور به شیخ اكبر متوفای سال 560 صورت پذیرفت. بر اثر انشعابات متعدد مشرب تصوف، فرقه های مختلفی بوجود آمد كه هر دسته و فرقه در صدد حفظ موقعیت خود در برابر فرقه های دیگر و علمای مكتب اهل بیت (ع) برمی آمد. بر این اساس هر كدام سعی كردند برای جبران مافات و جلوگیری از زوال، به ظاهر سلسله مشایخ خود را به نحوی به ائمه اهلبیت (ع ) و یا به یكی از اصحاب پیامبر(ص ) و یا معصومین برسانند چنانكه اشاره شد، حقیقت آن است كه تصوف از ابتدا جریانی بدلی به موازات حركت مکتب اهل بیت(ع) بوده است4 که معصومین(ع) بارها به صراحت خطر آنها را گوشزد كرده و طریقه آنها را مخالف راه و روش حقه خود دانسته اند.
پس، از توضیحات داده شده میتوان نتیجه گرفت که ادعای صوفی ها مبنی بر داشتن عرفان اسلامی ومورد تایید اهل بیت علیهم السلام کذب محض است.
.........................................................................................................................
منابع
1- ( آشنایى با علوم اسلامى؛ كلام و عرفان، مرتضی مطهری، ص186)
2- (سفینه البحار، ج 2، ص 57)
3- (الاثنی عشریه، شیخ حر عاملی)
4- (ر ك: شناخت قرآن، سید علی كمالی دزفولی، بخش مكتب تفسیری متصوفه)
دیدگاهها
هادی
1392/09/27 - 21:53
لینک ثابت
تنها راه بقای انقلاب و نظام
افزودن نظر جدید