اندیشه بطلان شریعت با ظهور حقیقت در تصوف
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ صوفیه بر این اعتقاد اند که انسان بعد از مدتی که به شریعت عمل نمود به طریقت می رسد و شریعت از دید او ساقط می شود و این مطلب در کتب مهم اهل تصوف آمده است.
عارف بزرگوار جناب میرزا جواد تهرانی (ره) در زمینه جدایی شریعت از طریقت از نظر صوفیه چنین می نویسد:
« به طور کلی ظواهر شریعت و اعمال صوری در چشم صوفی ارزشی ندارد زیرا لسان حالش این است که تا پیروی از مسلکی که مستقیما از خدا فیض می کند ممکن است، چرا باید وقت خود را به ظاهر و صورت و توسل به راه های غیر مستقیم هدر داد، به اضافه، شرع وسیله ای است که برای رسیدن به حق. همین که عارف به حق و حقیقت رسید دیگر احتیاجی به این ظواهر ندارد و هر توسل، تشبثی عبث است.
جلال الدین رومی در موارد متعدده در کتاب مثنوی، به اشکال مختلف، این موضوع را پرورانده است.
در ص 386 می گوید:
« بزرگان صوفیه گفته اند چون سالک در خدا فانی شود با او متحد می گردد ماند قطره ای که چون به دریا برسد، تعینات قطره بودن از او می رود و چون در دریا فانی شده و جز دریا چیزی نیست، می تواند بگوید: منم دریا و در این حال است که هر تکلیفی از عارف سلب می شود و احتیاج به شرع در رعایت ظواهر و به جا آوردن عبادات و طاعات از میان می رود. زیرا فردی که مکلف به احکام است از میان برخاسته و چیری نیست حتی برای عارف و بنابراین اصل، دیگر کفر و ایمان در یک حکم است.[1]
سپس می فرماید:« مولف می گوید یک قول به فراغ از تکالیف شرعیه، پس از رسیدن به حد کمال و وصول حق متعال چنانکه محققین عرفا و صوفیه بر آن رفته اند، بلکه لا ابالی بودن به شریعت در همه حال، چنانکه از بعض صوفیه است، در واقع ناشی از اعتقاد به وحدت وجود و موجود است.
و گاهی هم با آیه مبارکه " و اعبد ربک حتی اتاک الیقین" استدلال می شود.»[2]
و جواب این هم داده شده است که معنی یقین به حسب تفاسیر و شاهد بودن مراد کلمه "الیقین" در آیات سوره مبارکه المدثر «کل نفس بما کسبت رهینه الا اصحاب الیمین فی جنات، یتسائلون عن المحرمین ما سلککم فی سقر قالوا لم نک من المصلین و لم نک نطعم المسکین و کنا نخوض مع الخائضین و منا نکذب بیوم الدین حتی اتینا الیقین»[3] موت طبیعی و یا یقین حاصل به موت طبیعی است نه یقین عرفانی و فناء فی الله که عرفا و صوفیه قائل شده اند.[4]
ابو عبدالله محمد بن کرام رئیس فرقه کرامتیه در کتاب عذاب القبر می نویسد:«گناهان از زنا، لواط، استمناء و شهادت به دروغ و اغلام با پسران، خواه علانیه، خواه پنهان رواست الا خمر که علانیه و پنهان نتوان خورد که آبروی مردم را می ریزد، پس جمله کبائر را بر شما حلال کردم.»[5]
صوفیه معتقدند که وقتی انسان به طریقت رسید، شریعت از وی ساقط می شود و هنگامی که خود را وصل به حق یافتند، عبادات را کنار می گذارند. روزبهان مصری می گفت:«بارها به من گفته شد که تو احتیاجی به نماز نداری»[6]
خدا را یافتم دیدم حقیقت برون گشتم من از قید شریعت
شیخ نجم الدین کبری در پاسخ به مسئله:«هل یسقط التکلیف من عباده الخواص؟(آیا از خواص بندگان تکلیف ساقط می شود؟)، می فرماید: نعم(آری).»[7]
حسین بن منصور حلاج گفته است:«ان المرء قائم علی بساط شریعه ما لم یصل الی مقام التوحید و اذا وصلت الیه، سقطت من عینه الشریعه.[8] انسان بر بساط شریعت است تا زمانی که به توحید برسد و وقتی که به توحید رسید، از چشم وی شریعت بیفتد.»
ابوالقاسم نصر آبادی گوید:«صفات ربوبیت بر ما مستولی شد و صفات عبودیت از ما بینداخت.»[9]
یکی به بایزید گفت:«چرا شب نماز نمی کنی؟ گفت مرا فراغت نماز نیست، من گرد ملکوت می گردم و هر کجا افتاده ای است دست او می گیرم. کار در اندرون می کنم.»[10]
دکتر قاسم غنی می گوید:«شریعت راه را نشان می دهد و عبارت از احکامی است که رعایت آن انسان را به راه هدایت می کند و مستعد به دست آوردن لطایف روحانی و باطنی می سازد، همین که این استعداد حاصل شد و طالب، منظور خود را گرفت، پیرو طریقت محسوب می شود؛ به این معنی که فایده شریعت راهنمایی است.[11]
سپس چنین می نویسد:«صوفی پخته میل ندارد خود را به زنجیرهای قوانین شرع و آداب و عادات مصنوعی اجتماعی و اخلاق مصنوعی عرضی مقید سازد.»[12]
طرفداران تصوف نیز اعتراف دارند که صوفیگری در بسیاری از موارد در تعارض با اسلام است؛ چنانکه آقای مهدی توحیدی پور، مصحح مهمترین کتاب رجالی تصوف؛ یعنی "نفحات الانس فی حظرات القدس" می نویسد:«اصول طریقت تصوف در بسیاری موارد با قوانین دین اسلام معارض است.»[13]
لذا از دیدگاه مشایخ طریقت، شریعت مقدمه ای خواهد بود برای رسیدن به طریقت و بعد از وصول به طریقت، دیگر نباید پایبند شریعت گردید و متاسفانه تا جایی پیش رفته اند که مانند رهبر فرقه کرامتیه به خود اجازه می دهند تا تمام محرمات را برای مریدان خود، حلال بدانند و جالب توجه اینکه عبادت را هم بی معنا و پوچ تلقی می نمایند و خود را هم وصل به حق دانند و به نظر خودشان کسانی که وصل به حق شدند، دیگر نیازی به عبادت ندارند.
منابع:
1-عارف و صوفی چه می گویند؟، ص 36
2-محی الدین عربی در تفسیرش چنین استدلالی را دارد "و اعبد ربک حتی تصل الی ربک."
3-سوره مدثر، آیات 38 تا 47
4-عارف و صوفی چه می گویند؟، صص 46 و 47
5-خیراتیه، ج 1، ص 22
6-نفحات الانس جامی، ص 418
7-تحقیق در احوال و آثار نجم الدین کبری، ص 211
8-السیوف البارقه، ص 305
9-شرح شطحیات، ص 312
10-تذکره الاولیاء، ج 1، ص 141؛ راه و رسم صوفیگری، ص 235
11-تصوف در اسلام، ص 208
12-تاریخ تصوف در اسلام، ص 186
13-مقدمع نفحات جامی، ص 141؛ خیراتیه، ص 30
برای مطالعه بیشتر در این زمینه رجوع شود به کتاب "تحقیقی در تصوف و عرفان" اثر "خیر الله مردانی".
افزودن نظر جدید