عمر بن خطاب داناترین صحابه به قرائت قرآن
روزگار تاریخ پر است از دروغ و نیرنگ و تزویر، چرا که اگر بخواهیم چند صباحی را به خاطر هوی و هوس دنیایی زندگی کنیم ناچاریم تا به هر وسیلهای که شده برای پیش برد اهداف خود تلاش کنیم و فرقی نمیکند از چه راهی باشد. حال میخواهد از راه ظلم و ستم باشد یا از راه فریب و نیرنگ و یا از راه تطمیع دیگران... لذا خلفاء غاصب از تمام این راهها استفاده کردند و خلافت را که حق مسلم آنها نبود را غصب کردند در حالی که شایستگی آن را نداشتند و جالب این که در مناسبتهای مختلف خودشان هم به آن اقرار میکردند، اما این روزگار تاریخ است که حوادث و وقایع را آنطور که خودش میخواهد ورق میزند و هر آنچه که اتفاق افتاده را ثبت و ضبط میکند. حال میخواهد حقیقت داشته باشد یا دروغ باشد، برای برخی سود داشته باشد یا ضرر برساند.
از جمله اصحابی که بدون لیاقت داشتن به خلافت بر گردهی مسلمانان سوار گردید، عمر بن خطاب است و از آنجایی که هیچ فضیلتی نداشته در فکر جبران این نقیصه برآمد تا آیندگان او را مورد نقد و بررسی قرار ندهند. فلذا شروع به از بین بردن احادیث معتبری کرد که دیگران از آن بهرمند میشدند و از طرف دیگر حکّامان بعد با جعل احادیث ساختگی این خلاء را پر کردند و چیزهایی را گفتند که خودشان هم میدانستند که اصلاً حقیقت ندارد. از جمله چیزهایی که دربارهی این خلیفه گفتند و آن را به رسول خدا نسبت دادند این روایتی است که پیامبر فرمودند: «امرت ان اقراُ القرآن علی عمر[1] مامور شدم که قرآن را بر عمر بن خطاب بخوانم» و همچنین از ابن مسعود روایت شده که: «کان عمر اُتقانا للربّ، و اُقراُنا لکتاب الله[2] عمر بن خطاب پرهیزگارترین ما نسبت به خدا و از همهی ما به قرائت قرآن داناتر بود».
صاحب کتاب –ریاض النضره- به نقل از علی بن حرب طائی از ابن مسعود نقل میکند که ابن مسعود به زید بن وهب گفت: «اقراُ بما اُقراکه عمر، انّ عمر اعلمنا بکتاب الله و افقهنا فی دین الله[3] آنچنان که عمر بر تو میخواند و به خواندن وا میدارد، بخوان. همانا عمر داناترین ما به قرآن و فقیهترین فرد در دین خداست».
از این قبیل روایات که فراوان هم در کتب روایی اهل سنت یافت میشود حاکی از این است که این روایات مرسل است و سند هم ندارد چرا که اگر بخواهیم این روایات را باطل کنیم احتیاجی به سند آن نیست و خود روزگار تاریخ –رجالیون- تمام این روایات را باطل میکنند، چرا که عمر بن خطاب طبق این گونه روایات که دربارهاش گفتهاند(فقیهترین و داناترین) بوده، پس چگونه است که تلاش سخت و خسته کنندهی او برای یادگیری سوره بقره در طی 12 سال چیست؟ علمای اهل سنت مثل خطیب بغدادی در کتاب رواهّ مالک و بیهقی در کتاب شعب الایمان و قرطبی در کتاب تفسیرش با سند صحیح از عبدالله بن عمر نقل میکند که: «تعلّم عمر سورهّ البقره فی اثنتی عشرهّ سنه، فلمّا ختمها نحر جزوراً[4] دوازده سال طول کشید تا عمر بن خطاب سوره بقره را حفظ کرد و وقتی که آن را تمام کرد شتری قربانی نمود». از ظاهر عبارت برمیآید که او با قرآن انس و الفتی نداشته پس چگونه او را داناترین فرد به قرآن و فقه میدانند؟ و از طرف دیگر آیات و احکام قرآن را چگونه میفهمید و حال این که در تمام موارد از حضرت علی(علیه السلام) میپرسید.
مثلاً حکم جنب در صورتی که آب برای غسل پیدا نمیکرد را نمیدانست و به آن شخص دستور داد که نماز نخواند در حالی که خداوند در سورهی(نساء آیه43 و مائده آِیه6) حکم آن را بیان داشته است.
و یا در مورد حکم سنگسار زنی که شش ماهه زائیده بود را نمیدانست و دستور به قتل و اجرای حدود الهی را صادر نمود در حالی که خداوند در سورهی (احقاف آیه15 و بقره آیه233) حکم آن را بیان نموده است.
و یا در مورد نهی کردن از زیاد قرار دادن مهریهی زنان و حال این که خداوند در سوره نساء آیه7 این موارد را بیان فرموده است. و یا در مورد ندانستن معانی برخی از کلمات قرآن به مانند: ابّ، کلاله، و... و بسیاری دیگر از آیات قرآن که علمای اهل سنت جهل او را به مناسبتهایی در کتب روایی، تاریخی، تفسیری خود آوردهاند. حال سوالی که به ذهن خطور میکند این است که آیا در شریعت عقل و دین، جایز است کسی که بیشترین قرائت را دارد و داناترین و فقیهترین افراد است، از این مقدار از آیات و دانش الهی آن به دور باشد؟ این سخن خود اوست در خطبهاش با سند صحیح در کتب اهل سنت که گفته است: «من اراد ان یسال عن القرآن فلیات ابی بن کعب... و من اراد ان یسال عن الفرائض فلیلت زید بن ثابت[5] کسی میخواهد دربارهی قرآن سئوال کند نزد ابی بن کعب برود... و کسی که میخواهد از مسائل فریضه –ارث و...- سئوال کند به نزد زید بن ثابت بورد».
پینوشت:
[1]. نوادر الاصول، حکیم ترمذی، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ج1 ص142 اصل43.
[2]. مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ج1 ص92 حدیث4498.
[3]. ریاض النضره، محب طبری، دارالندوهّ الجدیده، بیروت، لبنان، ج2ص274.
[4]. جامع لاحکام القرآن، قرطبی، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ج1 ص30-31.
[5]. الاموال، ابوعبیده قاسم بن سلّام،(متوفای224)، دارالفکر، بیروت، لبنان،ص285حدیث548.
مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ج3 ص305 حدیث5187.
افزودن نظر جدید