سئوالاتی بی پاسخ در رد تصوف!
ایجاد ادیان و فرق ساختگی یکی از ترفندها است برای به انحراف کشیدن جریان صحیح دین داری ، در حقیقت هدف کلی این بوده که این فرق دست ساز در نهایت جایگزین ادیان الهی شده و یا حداقل چهره ی ادیان الهی را مشوه سازند.
دین مبین اسلام نیز از گزند این فرقه سازی مصون نمانده است. یکی از این فرق که در قرن دوم هجری وارد دین اسلام شده، فرقه تصوف است که جهت گیری این فرقه ، جداسازی شیعیان ناب از ائمه اطهار و اسلام و وارد نمودن بدعتهائی در دین اسلام می باشد.
اسلام منهای روحانیت، که باب طبع رجال سیاست در بسیاری از جوامع است، همان ها که از قدرت روحانیت بیم دارند و در عین حال می خواهند با گرایش اسلامی جوامع هم صدا شوند، روحانیت را همواره کنار زده و زمام امور را به دست پیر، مرشد، ولی و قطب می سپارد.
در این نوشته و نوشته های بعد سعی میکنم در سوالاتی مختصر دراویش را مورد خطاب قرار داده و با آنها سخنی داشته باشم.
شمامعتقدید که قطب فرقه شما ولایت دارد و باید در امر دین از او پیروی کرد، حال سوال ما این است چه کسی این ولایت را به ایشان داده است در فرقه های ذهبیه و همه شاخه های نعمت اللهیه مانند نعمت الله گنابادیه معتقدند که این ولایت از امام رضا (علیه السلام) به شخصی به نام معروف بن فیروزان کرخی رسیده است و برخی دیگر می گویند امام زمان به جنید بغدادی حکم داده است.
حال سوال این است در حالی که برای کوچکترین مسأله در شرع از ائمه روایت و مدرک داریم آیا نباید در صورتی که این نظرات صحیح می بود، روایتی و یا حتی نوشته ای کوچک وجود می داشت تا مردم گمراه نشوند؟
آیا می شود گفت اینها جزو اسرار است؟ اگر ولایت به صورت در گوشی و سّر بوده است مردم باید چگونه تشخیص می دادند؟در حالی که همه فرقه ها خود و رهبر خود را حق می دانند و بقیه را باطل.
به نظر شما آیا این ساخته و پرداخته سران صوفیه بوده تا بتوانند در مقابل ائمه شیعه بایستند؟
افزودن نظر جدید