تصوف، مطرود تشیع و تسنن
تصوف داعیهدار این مطلب است که میتواند با نمایش مسیر سلوک الی الله، سالک را با گذراندن از مراتب و مراحل به سلامت به سرمنزل مقصود و حقیقت برساند، اما این ادعا با مخالفت بزرگان فرقین (شیعه و اهل سنت) به شدت با چالش مواجه شده و صوفیگری بجای هدایت به سوی حق، سالک را تا درههای گمراهی مشایعت خواهد کرد.
تصوف عرفانی خودساخته یا به اصطلاح امروزی "کاذب" است که ثمرهی دوری از آموزههای ناب اسلامی در بُعد عرفانی آن است. مهمترین دلیل بر این مطلب، موضعگیری بزرگان شیعه و سنی در برابر صوفیگری است که هم تشیع و هم اهل سنت، درویشی را خلاف سنتهای اسلامی میدانند. روایات صحیحی از اهل بیت (علیهم السلام) بر مذمت تصوف وارد شده که موضع تشیع را در این باب مشخص میکند.
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «آنها (صوفیان) دشمنان ما هستند، پس هرکس به آنها میل پیدا کند از آنان است... بهزودی کسانی پیدا میشوند که ادعای محبت ما را میکنند و به ایشان نیز تمایل نشان میدهند، خود را به ایشان تشبیه نموده و لقب آنان را بر خود میگذارند... بدان که هرکس به ایشان تمایل نشان دهد؛ از ما نیست و ما از او بیزاریم»[سفینه البحار، ج ۲، ص ۵۷] این روایت شریف تکلیف صوفیانی هم که ادعای تشیع دارند را نیز مشخص میکند!
در بین اهل سنت نیز بسیاری از بزرگان ایشان با صوفیگری مخالفت کردهاند؛ مانند ابن تیمیه که دربارهٔ تصوف گفته است: «انه طوائف من الزنادقة، صوفیان طایفهای از زندیقها هستند».[مختصر الفتاوی، بدر الدین الحنبلی، ص 571] با توجه به مخالفت هر دو گروه بزرگ از مسلمانان با مسلک تصوف، آیا میتوان به ادعای ایشان مبنی بر دانستن راه سیر و سلوک به سمت خدا، اعتماد کرد؟!
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ عقاید و افکار صوفیانه که ناشی از برداشت خودسرانه و آزاد از آموزههای دین اسلام در بعد عرفانی آن بوده، همواره مورد انتقاد بسیاری از اندیشمندان مسلمان اعم از بزرگان تشیع و اهل سنت بوده است. نگاهی به شاکلهی صوفیگری و درویشی این طایفه را از دایرهی مذهب تشیع خارج میکند، چراکه تصوف، عرفان اهل سنت است و پیروان مکتب اهلبیت (علیهمالسلام) تنها تعریفی از عرفان را میپذیرند که خط و مشی آن توسط خاندان رسالت سرچشمه گرفته باشد. در این میان حساب مدعیان تشیع که خود را درویش و فقیر نام نهادهاند، جداست و بررسی ادعای ایشان در جای دیگر شده است.[1] انتقاد شدید اهلبیت پیامبر (صلی الله علیه وآله) از این مسلک و بدعتهای متعدد ایشان در سیر آموزههای صوفیانه، از مهمترین دلایل رد تصوف از نگاه شیعه است که به نمونهای از هرکدام اشاره میکنیم.
«احمد بن محمد بزنطی» نقل میکند که مردی به خدمت امام صادق (علیهالسلام) رسید و عرض کرد: در این زمان قومی پیدا شدهاند که به آنها صوفی میگویند. درباره آنها چه میفرمایید؟ امام (علیهالسلام) در پاسخ فرمود: «انهم اعداءنا فمن مال الیهم فهو منهم و یحشر معهم سیکون اقوام یدّعون حبّنا و یمیلون الیهم و یتشبهون به هم و یلقبون انفسهم بلقبهم و یأوّلون اقوالهم ألا فمن مال الیهم فلیس منّا و إنّا منهم برآء و من انکرهم و ردّ علیهم کان کمن جاهد الکفار بین یدی رسولالله (صل الله علیه واله).[2] آنها (صوفیان) دشمنان ما هستند، پس هرکس به آنها میل پیدا کند از آنان است و با آنها محشور خواهد شد. بهزودی کسانی پیدا میشوند که ادعای محبت ما را میکنند و به ایشان نیز تمایل نشان میدهند، خود را به ایشان تشبیه نموده و لقب آنان را بر خود میگذارند و گفتارشان را تأویل میکنند. بدان که هرکس به ایشان تمایل نشان دهد؛ از ما نیست و ما از او بیزاریم و هرکس آنها را رد کند مانند کسی است که در حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله) با کفار جهاد کرده است».
در رابطه با تعارضات آموزهها و عقاید صوفیانه با شریعت و اعتقادات اسلامی نیز موارد زیادی را میتوان برشمرد ازجمله اعتقاد ایشان به استغنای از شریعت و ترک آن با استناد به این آیه که فرمود: «وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ [حجر / 99] و پروردگارت را عبادت کن تا یقین فرارسد»! که میگویند شریعت مداری و انجام مناسک برای رسیدن به حقیقت است و ما در مسیر سلوک خود به مقامی رسیدهایم که یقین به حقیقت داریم! پس دیگر احتیاجی به انجام شرعیات نیست؛ و با توجه به شرایط، این استغنای از شریعت و رهایی از انجام احکام عبادی را به استغنای بدایتی و استغنای نهایتی تقسیم میکنند.
اما همانطور که گفته شد مسلک خودساختهی تصوف تنها مورد رد تشیع نیست، بلکه از بین فرق اهل سنت، برخی از بزرگان ایشان نیز به انحرافات ایشان اعتراف و اعتراض خود را بیان کردهاند.[3] گرچه صوفیگری گرایشی در بین شافعیها و اشعریون بوده اما تصوف به معنای کامل و جامع آن از همان آغاز شکلگیری، اعتراض و واکنش منفی در بین اهل سنت را به دنبال داشت و عموم حنبلیها دست کم با برخی از سنتها (بدعتها) در تصوف مسلک داشتهاند، مانند ابن تیمیه که در کتاب «مختصر الفتاوی المصریة» دربارهٔ تصوف و مشایخ صوفیه گفته است: «انه طوائف من الزنادقة و غیرهم، کالحلاج [4] تصوف طایفهای از زندیقها هستند مانند حلاج که زندیق[5] بود». و نیز در بین خود صاحب نامان تصوف نیز افرادی بودند که به بدعتها و انحرافات صوفیه اعتراف کردهاند[6] که بیانگر بیپایه بودن این مسلک است، چراکه اگر مبانی تصوف مبتنی از منبع وحی بود و محصول آن برگرفته از آموزههای اصیل اسلامی، دیگر خطا و خللی بر آن وارد نمیشد و اینگونه مورد اعتراض عموم مسلمین اعم از شیعه و سنی قرار نمیگرفت. با این حساب نمیتوان به این مسلک ناقص و منحرف برای رسیدن به حقیقت در مسیر سیر و سلوک اعتماد کرد.
پینوشت:
[1]. تصوف حقیقی همان عرفان اهل سنت است
[2]. سفینه البحار، محدث قمی، چاپ فراهانی، ج ۲، ص ۵۷، و در چاپ اسوه، قم: ج، ۵ ص 197
[3]. تلبیس ابلیس، ابوالفرج عبدالرحمن ابن جوزی، ترجمه ذکاوتی، نشر دانشگاه تهران، ص 201 به بعد
[4]. مختصر الفتاوی المصریة لابن تیمیة، بدر الدین عبدالله الحنبلی، نشر دارالکتب العلمیه، بیروت، ص 571
[5]. گروهی است از مجوس که قائل به دو خدا هستند، یا قائل به نور و ظلمتاند، یعنی نور را مبداء خیرات و ظلمت را مبداء شرور میدانند.
[6]. شرح التعرف لمذهب التصوف، ابوبکر محمد بخاری، ترجمه روشن، نشر اساطیر، ج 1، ص 112 و 113
افزودن نظر جدید