حکم به استحباب سماع و رقص در تصوف!
"سماع" در لغت به معنای شنیدن و در اصطلاح تصوف به حضور در مراسم آواز و ذکر خوانی همراه با رقص و تواجد است. به حکم شریعت حضور در مراسم رقص و آواز حرام بوده و فرقی نیست که مجلس غنا همراه با عبارات و اذکار عرفانی باشد یا لهو و لعب. صوفیه را این باور است که برای خواص از صوفیه به شرط زهد پیشگیشان، حضور در مجلس رقص جایز بلکه مستحب است!
سماع از مباحث پرحاشیهی تصوف به حساب میآید و از قدیم الایام عوام الناس، صوفیه را از ظاهر خاصشان میشناختند، ظواهری همچون سبیل بلند، موی بلند، خرقه پوشی و برگزاری مجالس خاص درویشی به مانند «مجلس سماع و رقص». فقهای شیعه که سنگربانان شریعت و سرداران مبارزه با تحریف، بدعت بودند، با فرقه تصوف به مقابله پرداخته و «سماع» را که از جمله مصادیق انحراف و بدعت بود، حرام اعلان نمودند. مترادف عینی «سماع»، همان «رقص» است که حرمتی بیش از رقص معمول داشته چراکه به عنوان مجلس ذکر و عبادت برگزار میگردد و همراه با اذکار و حالاتی است که در شأن مجالس دعا و نیایش نمیباشد و همین مساله باعث شدت حرمت مجالس سماع میشود. صوفیه ریشه برگزاری مجالس رقص و سماع را در عالم ازل دیده و میگویند: «"السّماع رسول غالب" سماع قاصد و پيك پيامى است از جانب مقصود و وطن كه غالب است بر دل به نحوی كه موانع را رفع مىكند و سماع از هر آوازى كه به ياد آورد "عهد ازل" را براى اهل حال و سلوك "سماع" است.»[مقامات عارفان سه اثر بزرگ از سه عارف بزرگ، ج 1، ص 56] این مدعای صوفیه به همین جا ختم نشده و کسانی همچون جنید پا را فراتر گذاشته و حکم به استحباب سماع برای اهل معرفت دادهاند: «سماع به صورت اطلاق برای همه مباح نیست و اهل معرفت را سماع مباح است؛ بلکه مستحب است.»[ابو عبد الرحمن محمد بن الحسين السلمى، ج1،ص485]
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ «سماع» یکی از مشهورترین اعمالی است که به صوفیه از قدیمالایام تا به حال نسبت داده شده است. سماع در لغت به معنای "شنیدن" است و در اصطلاح حالات و حرکاتی همراه و هماهنگ با موسیقی است. میتوان گفت که سماع در حقیقت نوعی رقص همراه با اذکار صوفیانه است. همین حالات «رقص» است که فقهای شیعه آن را از مصادیق حرام برشمردهاند و فتوی به حرمت حضور در مراسم سماع دادهاند.
صوفیه از قدیمالایام به بدعتها و محرماتی آلوده بوده که در طول تاریخ با مخالفت متشرعین و فقهای بزرگ روبرو شده است. سماع یکی از همان مصادیق و عناوین حرام است که در ماهیت تصوف دیده شده و جزیی لاینفک از آن به شمار رفته است؛ چنانچه هرگاه سخن از سماع به میان آورده شود ناخودآگاه ذهن مخاطب به سمت تصوف و مجالس رقص صوفیانه سوق داده میشود.
اینکه فی الحال بعض از فرق صوفیه به سماع نمیپردازند دلیل بر خروج عنوان سماع از تصوف و تطهیر چهرهی این فرقه نمیشود؛ چراکه تاریخ نشان داده که سران تصوف برای حفظ و توسعهی فرقه خود دست به تغییرات سطحی و ساختاری در مناسک تصوف زدهاند. همانگونه که فیالحال، فرقه درویشی نعمت اللهی گنابادی مدعیست که فرقه ایشان اهل برگزاری مراسم سماع و رقص عرفانی نیست! این که بعض فرق صوفیه حکم به عدم جواز مجالس سماع داده، نشان از غیر شرعی بودن این موضوع و حرمت عمل به آن است و این که اقطاب صوفیه به خاطر رعایت تقیه و یا مصالح دیگر، دستور به عدم برگزاری مراسم سماع داده، خود مسالهایست که قابل پرداختن است!
از دیرباز هم بزرگان تصوف برای هر مرید مبتدی و تازه رسیدهای حضور در مراسم سماع را تجویز نمینمودند و برای حضور در مراسم شرایط و مقدماتی را وضع کردند و این نشان از وجوه پنهانی و اسراری بود که باید از نامحرمان پوشیده داشته میشد، همان وجوهی که عدم رعایشان برای اهل صوف، گران تمام میشد و برای آنها خروج از شریعت و عمل به حرام و بدعت را به ارمغان داشت.
از جنید که از بزرگان تصوف و از دلدادگان به مراسم سماع بود نقلیست که گواه بر مدعای ما دارد. او در چگونگی برگزاری سماع شرایطی را متذکر شده که اگر رعایت نشود دستور به ترکش داده است. او گوید: «السماع يحتاج إلى ثلاثة أشياء و إلا فتركه أولى: الإخوان و الزمان و المكان [1] برای برگزاری مجلس سماع به سه چیز نیازمند است و الا ترکش بهتراست؛ اخوان و زمان و مکان». اینکه جنید این شرایط سهگانه را در برگزاری مجلس سماع ضروری دانسته، گواه بر ضرروت پوشیده ماندن مجلس رقص و سماع از انظار عامه است؛ چراکه بر هر اهل دیانتی حرمت اینگونه مجالس قطعا پوشیده نیست و همین ظهور اعمال منافی شریعت از تصوف میتوانست تکفیر و برخورد متشرعین را با آنها در پی داشته باشد!
دیگر نویسندگان تصوف نیز به دسته بندی مستمعین و تعیین منزلت آنها در مجلس رقص و سماع پرداخته و پا را از این فراتر گذاشته و بدعتی عجیب ایجاد کرده و خود را در جایگاه فقاهت فرض کرده و حکم به استحباب حضور در مجالس رقص و سماع -البته برای صوفیان پخته- دادهاند و برای بعض دیگر همچون مبتدیین حکم به کراهت و عدم جواز! و اینگونه مکتوب کردهاند: «و أما السماع: فالناس فيه يختلفون. منهم من كرهه للمريدين و منهم من أباحه لهم على حدّ، و لم يبح أحد من السماع للمريدين مطلقا، و لكن على حدّ و تقييد. و أهل المعرفة يباح لهم السماع، بل يستحب لهم ذلك.[2] همان سماع در آن اختلاف دارند، بعضی به کراهت برای مریدین مبتدی نظر داده و بعضی به اباحه با رعایت حدّ، و به صورت اطلاق برای همه مباح نیست و اهل معرفت را سماع مباح است؛ بلکه مستحب است».
اهل تصوف پا را از این فراتر گذاشته و مدعی شدند که حقیقت سماع امری قدسی است که منشاء آن همان خطاب حضرت حق جلت عظمته در عالم میثاق و ذر است. آنها مدعی هستند که ریشهی انقلاب روحی در مجالس رقص و سماع به استماع «الست بربکم؟ قالوا بلی» برمیگردد. آنها گویند: «حقيقت سماع يادآورى مجهول است؛ يعنى ياد مقصودى كه لايق بحال اوست در حالتى كه غايب و مجهول بود.»[3] و ادعا دارند که « "السّماع رسول غالب" سماع قاصد و پيك پيامى است از جانب مقصود و وطن كه غالب است بر دل به نحوی كه موانع را رفع مىكند و سماع از هر آوازى كه به ياد آورد "عهد ازل" را براى اهل حال و سلوك "سماع" است.»[4]
خواننده محترم با خواندن این مهملات به اصطلاح عرفانی به فریبکاری و شیطانی بودن این طریقت بیشتر از پیش پی خواهد برد؛ چراکه بر هر مومن عاقلی پوشیده نیست که هیچ تلازمی بین رقص، آواز و ساز و ندای ملکوتی حضرت حق در عالم خلقِ ارواح و به اصطلاح عالم ذر وجود ندارد. در پایان به حکایتی عجیب که نشان از ضلالت سران تصوف است سخن خود را به اتمام میرسانیم. در حکایتی که نقل شده نکتهای دقیق وجود دارد که در صورت صحت نقل مذکور، ما را به چند نکته اساسی هدایت مینماید. در این حکایت جنید که از بزرگترین متصوفه ذکر شده، مطالبی ذکر کرده که اولاً: گواه بر ریشه داشتن سماع و رقص در تصوف قدیم و ثانیاً: نشان بر اشتراک و ریشه داشتن مکتب تصوف در رهبانیت مسیحی دارد! سُلمی که از بزرگان و نویسندگان تصوف است اینگونه نقل کرده: «و حكي عن بعض أصحاب الجنيد قال: كنا مع الجنيد فی جبل طور سيناء و كان معنا قوّال يقول فتواجد أصحابنا حول الجنيد و رقصوا فإذا هو راهب ينادی و هو يقول: باللّه عليكم أجيبونی. قال: فلم يلتفتوا إليه من طيب الوقت و مما كانوا فيه. فلما أفاقوا قيل للجنيد: إن راهبا كان ينادينا و يقسم علينا بدين الحنيفية أن أجيبونی. قال: فمضى الجنيد إلى عند الراهب فنزل الراهب من صومعته فقال: أيّما منكم أستاذ؟ فأشاروا إلى الجنيد. فقال الراهب: ما هذا المذهب؟ و ما الذی كنتم فيه من الحركات و الرقص و الوجد و السماع؟ أهو شيیء مخصوص فی دينكم أو معموم؟ فقال الجنيد: بل هو مخصوص بشرط الزهد فی دار الدنيا. فقال الراهب: مدّ يدك يا أبا القاسم جنيد فأنا أشهد أن لا إله إلا اللّه وحده لا شريك له و أشهد أن محمدا عبده و رسوله، هكذا وجدت فی الإنجيل مكتوبا أن خواصا من أمة محمد صلّى اللّه عليه و سلم يتحركون عند السماع بشرط الزهد فی دار الدنيا؛ لباسهم الصوف و قد رضوا أمر الدنيا بكسرة و خرقة. أولئك خواص أمة محمد صلّى اللّه عليه و سلّم. [5] ما با جنید در کوه طور سینا بودیم و همراه ما قوال و خوانندهای بود، با نغمهی ترانه خوان، اصحاب به وجد آمده و شروع به رقص نمودند در آن هنگام راهبی این منظره را دید و فریاد زد شما را به خدا قسم میدهم که جواب مرا بدهید! ولی کسی جوابش را نداد، بعد از سماع به جنید گفتند که راهب درخواستی دارد جنید پیش راهب رفت در صومعهاش و راهب پرسید کدام یک از شما استاد هستید؟ جنید را نشان دادند پرسید شما به چه دینی هستید؟ و این حرکات و رقص برای عموم از دین شماست یا خواص؟ گفتند: برای خواص است به شرط زهد! راهب گفت: ای ابالقاسم دستت را باز کن و با او بیعت کرد و مسلمان شد! و گفت: همانا من در انجیل یافتم که خواصی از امت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) به شرط زهد پیشگی، در هنگام سماع به رقص میافتند! "لباسشان صوف است و از مال دنیا به پارهخرقهای راضی شدند، اینان خواص امت رسول الله هستند.»
پینوشت:
[1]. ابو القاسم الجنيد بن محمد النهاوندى البغدادى، رسائل الجنيد، 1جلد، دار اقرأ للطباعه و النشر و التوزيع - دمشق، چاپ: اول، 1425 ق.ص264
[2]. ابو عبدالرحمن محمد بن الحسين السلمى، مجموعة آثار السلمى، 3جلد، مركز نشر دانشگاهى، تهران، چاپ اول، 1369، ج 1، ص 485
[3]. باباطاهر عريان، سيدعلى همدانى، خواجه عبدالله انصارى، مقامات عارفان سه اثر بزرگ از سه عارف بزرگ، 1ذجلد، كتابخانه مستوفى، تهران، چاپ دوم، 1370، ج 1، ص 56
[4]. همان، ص 56
[5]. ابو عبدالرحمن محمد بن الحسين السلمى، تسعة كتب فى اصول التصوف و الزهد، 1 جلد، للطباعه و النشر و التوزيع و الاعلان، چاپ اول، 1414 ق، ص 421
افزودن نظر جدید