آمریکای میانه و ترویج عرفان سرخپوستی
در آمریکای میانه با توجه به کثرت قبایل سرخپوستی، تفکرات انحرافی و خرافه این قبایل به مرور زمان توسط افراد خاص ترویج شد و این افراد ادعا میکردند آموزههای آنها منجر به پیشرفت روحی و جسمی میشود و این ادعا در حالی بیان میشد که تناقضات زیادی در تعالیم این افراد دیده میشد.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ منطقه آمریکای میانه باتوجه به کثرت قبایل سرخپوستی شاهد ظهور مدعیانی شد که بعدها مروج عرفان سرخپوستی بودند. این مکان تقریبا مکزیک مرکزی، بلیز، گواتمالا، السالوادور، هندوراس، نیکاراگوئه و کاستاریکا را در بر میگیرد.
سالوادور آراندا کاستاندا یکی از نویسندگان آمریکا میانه است که دوازده کتاب وی به ۱۷ زبان ترجمه شد و بیش از ۸ میلیون نسخه فروش داشت. این نویسنده آمریکایی باتوجه به تاثیرات عرفان سرخپوستی توانست مروج تفکرات جادوگرانه خوآن ماتیوس باشد. در کتابهای سالوادور آراندا کاستاندا، خوآن ماتیوس به عنوان یک سرخپوست یاکی توصیف شدهاست، سالوادور آراندا کاستاندا از «خوآن ماتیوس به عنوان یک مرد حکیم یاد میکند.» [1] داستانهای که سالوادور آراندا کاستاندا از خوآن ماتیوس یاد میکند بیشتر شبیه تخیلاتی است که وی در ذهن خود به تصویر کشیده و آن را به قلم آورده به نحوی که محققان و پژوهشگران آمریکای میانه بیان کردند: «آنها داستانهای تخیلی هستند.»[2] اما پیروان سالوادور آراندا کاستاندا «ادعا میکنند اتفاقات ذکر شده در کتابهای او حقیقی یا دست کم آثار فلسفی ارزشمندیاند و شیوههایی را برای بالا بردن سطح آگاهی ارائه میدهند.»[3]
سالوادور آراندا کاستاندا «در سال ۱۹۷۳ از انظار عمومی خارج شد. او در یک خانه بزرگ با سه زن که به همسفران آگاهی موسوم بودند زندگی میکرد و به مرور زمان مؤسسه کلییر گرین را تأسیس کرد. این مؤسسه مروج تنسگریتی بود.»[4]
تنسگریتی تعالیم و تمرینات خاصی بود که عارفان سرخپوستی آمریکا میانه ادعا میکردند منجر به پیشرفت روحی و جسمی میشود. آنها از این طریق سطح آگاهی خود را افزایش میدادند و به مرتبهای از بصیرت میرسیدند که قادر به اعجازهای غیر قابل توصیف شدند. این جادوگری نسل در نسل فقط به شاگردان شمنگرایی تعلیم داده میشد و بسیار مخفیانه و همراه با مراسمی پیچیده بود. دون خوان نیز به همین روش این تمرینات را یاد گرفته بود و به همین طریق آن را به شاگردان خود یاد داد.» [5]
بعضی از اشکالات عرفان سرخپوستی مدعیان دروغین؛
«1- نظام معرفتی ارائه شده از سوی کاستاندا کاملاً از هم پاشیده و بدون انسجام درونی است. این علاوه بر تناقضاتی است که در سرتا سر تعالیم و نوشتههای او به چشم میخورد.
2- نامهای متفاوت و گونهگونی که کاستاندا بر طریقت خود و دون خوان نهاده است نشان از سر درگمی دیگری دارد.
3- ساحری نامی است که بیشترین کاربرد را برای شناسایی این طریقت داشته است. دون خوان و کاستاندا پس از این نام گذاری بسیار تلاش کردهاند تا به باز تعریف و توجیه آن بپردازند، اما موفق نشدهاند.
4- با نگاه در آثار کاستاندا متوجه میشویم که بخش وسیعی از آثار او به معرفی و طرز تهیه گیاهان تخدیری اختصاص یافته است. وی در ابتدای طریق معنوی دون خوان و با راهنماییهای گمراه کننده او میپنداشت که راه معرفت از گیاهان روان گردان میگذرد. وی با این پندار در کتابهای خود به معرفی آنها همت گمارد. در واقع پندار او در این کتابها راه توجیه استفاده از این گیاهان را گشود.»[6]
پینوشت:
[1]. برگرفته از دانستنیهای کارلوس کاستاندا، جنبش نوظهور معنویت نما، مرکز تحفیقات رایانهای قائمیه اصفهان، 1391، ص21.
[2]. همان، ص24.
[3]. همان، ص32.
[4]. همان، ص39.
[5]. همان، ص71.
[6]. برگرفته از کتاب آیین ساحری کارلوس کاستاندا، عبدالحسین مشکانی سبزواری، ص 17-30.
افزودن نظر جدید