نقد دلیل علی محمد باب در تدریجی بیان کردنِ ادعاهای خود
علیمحمدباب در ادعاهای خود سیری را طی کرد و ادعای خود را از بابیت امام زمان تا الوهیت تغییر داد. او گفته است دعوتِ خود را تدریجی مطرح کردم تا مردم مضطرب نشوند، درحالیکه مردم مضطرب شدند و این توجیه باعث میشود که هیچ انسانی در مورد فرستادگانِ خدا به واقعیت نرسد، چون معلوم نیست که ادعای او واقعیت است یا در حال مماشات کردن است.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از موضوعاتی كه انسان را به شگفتی وا میدارد، سیرِ ادعاهای علیمحمد باب است. او دعوت خود را از ادعای بابیت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شروع میکند و در 4 مرحله، دعوتِ خود را به ادعای الوهیت میرساند. علیمحمد شیرازی علت تدریجی بیان کردن ادعاهای خود را عدم اضطراب مردم بیان میکند و در کتاب منتخباتِ آیات از آثار حضرت نقطهالاولی میآورد: «نظر کن در فضلِ حضرت منتظر که چقدر رحمت خود را در حق مسلمین واسع فرموده تا اینکه آنها را نجات دهد، مقامی که اول خَلق است و مظهر ظهورِ إنّنی أنا الله، چگونه خود را به اسم بابیّت قائم آل محمد ظاهر فرموده و به احکام قرآن در کتاب اول (تفسیر سوره یوسف) حُکم فرموده تا آن که مردم مضطرب نشوند از کتاب جدید و امر جدید».[1]
این سخن از چند جهت مردود است:
اول: اگر قرار باشد کسانی که از طرف خدا آمدهاند، با مردم مماشات کنند و در اصل دعوتِ خود به مردم واقعیت را نگویند، چگونه میتوان به صادق بودنِ او در مورد اصل ادعای نهاییِ او دل بست؟ برای مثال، علیمحمد باب که اول ادعای باب بودنِ امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را میکند، بعد از ادعاهای قائمیت و همچنین نبوت، نهایتا به ادعای نهایی (الوهیت) میرسد، چگونه میتوان فهمید که این ادعا (ادعای نهایی) را بدون اغماض و کاملاً بر اساس واقعیت مطرح کرده است؟
دوم: علیمحمدباب میگوید این ادعا را از اول مطرح نکرده تا مردم مضطرب نشوند، در حالیکه مردم مضطرب شدند. پس فایدهی این کار چه بوده است؟ مثلا در مورد واقعه بدشت، عباس افندی در تذکره الوفاء مینویسد: «جمیع، افراد اول فرار کردند و بعضی به کلی منصرف شدند، بعضی در شک و شبهه افتادند...»[2]
سوم: این عقیده حتی با نظر شیخ احمد احسایی و سیدکاظم رشتی (که همیشه از آنها به نیکی یاد کرده، تا جایی که آنها را بابِ خدا معرفی میکند)[3] منافات دارد، در حالیکه نباید حرفِ کسانی که علومِ آنها متصل به خداست متفاوت باشد. برای مثال: شیخ احمد احسایی در کتاب شرح زیاره جامعه کبیره مینویسد: «ان جبرئیل بعد موت النبی (ص) لا ینزل الی الارض بوحی قط لانختام نبوه نبینا صلی الله علیه و آله.[4] جبرئیل پس از مرگ پیامبر هیچگاه به همراه وحی، به زمین فرود نمیآید زیرا که نبوتِ پیامبرِ ما پایان پذیرفته است.»
به همه این مستندات میتوان اضافه کرد که اصلاً ادعاهایی که علیمحمدباب مطرح میکند، ادعاهایی است که از اساس باطل است و امری محال، و هر کسی به آن، زبان گشاید بدون شک کافر و مُشرک شمرده میشود. به نظر شما چه دلیلی کافیست تا این ادعا را به اثبات برساند؟ چنانکه میگوید: «شهد الله أنه لا اله الا هو الملک ذوالملاکین و ان علی قبل نبیل ذات الله و کینونیته.[5] خدا گواهی داد که معبودی جز او نیست. او پادشاه و دارای پادشاهی است و علی پیش از نبیل (مقصود علیمحمد است که به حساب ابجد، با علی نبیل برابر میشود) ذاتِ خدا و هستی اوست.»
پینوشت:
[1]. علیمحمدشیرازی، منتخبات آیات از آثار حضرت نقطه الاولی، بیجا:موسسهی ملی مطبوعات امری، 134 بدیع، ص84و85
[2]. عباس افندی، تذکره الوفاء، حیفا: چاپ عباسیه، 1343ه.ق، ص308.
[3]. علیمحمدشیرازی، احسن القصص، نسخهی خطی، ص40.
[4]. شیخ احمد احسایی، شرح الزیاره الجامعه الکبیره، بیروت، دار المفید، 1420ه.ق، ج1، ص54.
[5]. علیمحمدشیرازی، لوح هیکل الدین،(که به همراه بیان عربی به چاپ رسیده است)ص5: به نقل از حامد نیازی، گذرگاه تاریکی، اصفهان، 1393، ص 125.
افزودن نظر جدید