تکبر در کلام بزرگان سلف صوفیه

  • 1395/09/11 - 21:31
در حالی صوفیه مدعی‌اند که سیر و سلوک آنها صحیح‌ترین راه سلوک است که سخنان کفرآلود بزرگان آنها که از سر تکبر و غرور جاری شده، نشان از انحراف و بطلان در شیوه سیر و سلوک آنها دارد و درحالی‌که سلوک آنها باید باعث کرنش و خضوع و خشوع و معرفت بیشتر آنها نسبت به خداوند متعال شود اما برعکس باعث طغیان و سرکشی آنها شده تا جایی که ادعای نبوت و الوهیت کرده‌اند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ ازجمله بزرگ‌ترین رذائل اخلاقی که انسان‌های بسیار زیادی به آن مبتلا هستند رذیله زشت و خبیث تکبر است که ابلیس را از عرش به فرش کشید و سبب شقاوت و بدبختی او شد. تکبر حالتی نفسانی است که در آن انسان خود را صاحب کمالات و فضائل و نعمات دنیایی می‌بیند و گمان می‌کند که دیگران فاقد آنها هستند و این باعث می‌شود که خود را از دیگران بزرگ‌تر و برتر ببیند و به خود اجازه تحقیر دیگران را بدهد.
تکبر ازجمله رذائلی است که علاوه بر اینکه در کردار اشخاص نمایان می‌شود در گفتار اشخاص هم ظهور و بروز پیدا می‌کند و گاه اشخاصی به خاطر جایگاه علمی و معنوی‌شان ممکن است این تکبر را در گفتار خویش بروز دهند تا بر شأن و عظمت خود افزوده، که ازجمله این اشخاص صوفیان عارف نمای هستند که شاید در ظاهر و رفتار انسان‌های عزلت‌نشین و متواضع نشان دهند ولی در گفتار و سخنان خود، باطن و روح بلندپرواز و متکبر خود را نمایان کرده‌اند و نشان داده‌اند که نه تنها به دنبال دوری کردن از مقامات مادی و معنوی نیستند بلکه تمام مقامات دنیوی و اخروی را از خود دانسته و آن‌چنان مست این توهم قدرت و عظمت می‌شوند که حدومرزی برای مقام خویش قائل نمی‌شوند چنانکه بعضی هم چون ابونصر سراج خود را وسیله غفران بندگان خدا معرفی می‌کند و می‌گوید: «هر جنازه که پیش من بگذارند مغفور بود و به‌حکم این بشارت اهل طوس جنازه‌ها را پیش خاک وی آورده و زمانی بگذاشتند و آنگاه ببرند.»[1] یا در احوالات شیخ ابوالعباس قصاب، آمده است که تکبر را به جایی رسانید که گفت: «من فخر آدم و قره‌العین مصطفی‌ام، آدم فخر کند که گوید این ذریت من است، پیغمبر را چشم روشن گردد که گوید این از امت من است و گفت وطاء من بزرگ است. از او بازنگردم تا محمد در تحت وطاء من نیارد، این آن معنا است که شیخ بایزید گفته است: لوائی اعظم من لواء محمد.»[2] این‌چنین است که صوفیه از سر مستی نه تنها خود را تحت لواء اشرف مخلوقات نمی‌بینند بلکه یک صوفی همچون شمس از سر تکبر و قدرت خود را از رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله) و قرآن کریم بی‌نیاز می‌داند و می‌گوید: «مرا رساله‌ی محمد رسول الله سود ندارد! مرا رساله‌ی خود باید! اگر هزار رساله‌ی غیر بخوانم تاریکتر شوم!  خداست که خداست، هر که مخلوق بود خدا نبود، نه محمد نه غیر محمد.»[3]
اما بایزید بسطامی که در صوفیه مشهور به سلطان العارفین است نه تنها در زندگی خود اهل زهد و تقوا نبوده بلکه ریا و فخرفروشی و تکبر او در گفتار و کردار او بسیار پررنگ بوده است چنانچه وقتی از او درباره عرش و کرسی و لوح و قلم و ابراهیم و موسی و عیسی و جبرئیل و میکائیل و اسرافیل می‌پرسند، او در جواب می‌گوید: آن‌همه منم و آن‌قدر در تکبر اوج گرفت که گفت: «پرچم من در روز قیامت از پرچم محمد بزرگ‌تر است.»[4] در تذکرة الاولیاء عطار نیشابوری نیز آمده است که بایزید گفته: «إنی أنا الله لا إله إلّا أنا فاعبدونی»[5] و درجایی دیگر نیز می‌گوید: «لیس فی جبتی سوی الله»[6] و همچنین گفته است: «سبحانی ما اعظم شانی»[7] اما واقعاً چه چیزی باعث می‌شود که بزرگان صوفیه این‌چنین و با تکبر خود را از تمام مخلوقات بلکه از خالق مخلوقات هم برتر بدانند و درحالی‌که باید همچون عارفان حقیقی و علماء اسلامی، زهد ورزیده و الگویی برای مریدان خود باشند.
اما سخنان بزرگان صوفیه آن‌قدر متکبرانه و کفر آلود گشت که صدای اعتراض علما و عارفان راه اهل‌بیت (علیهم‌السلام) نیز از این‌همه تکبر و غرور بلند شد، چنانچه ملا احمد نراقی در کتاب معراج السعاده خود به‌شدت بر سخنان متکبرانه صوفیه تازیده و می‌گوید: «اهل تصوف... مرتبه خود را از پیامبران و اولیای الهی بالاتر می‌برند و صاحب مرام و مذهب جدید و مدعی الوهیت و نبوّت و امامت و کشف و شهود و عرفان نو می‌گردند، حکایت این طایفه بسی اندوهناک است. این گروه در نزد خدا و ارباب یقین و بصیرت از احمقان و جاهلان‌اند و از آنچه به غرور ادّعا می‌کنند، از حق دورتر می‌گردند.»[8] آیا بزرگان صوفیه که خود را سردمداران سیر و سلوک الی الله می‌دانند وقتی به مرحله زهد رسیدند آن را به‌عنوان مرحله‌ای موقت پنداشته و چند صباحی زهد ورزیده و بعد از گذشت از آن، زهد و روی‌گردانی از مقامات را فراموش کرده‌اند که این‌چنین متکبرانه سخن گفته و در برابر اهل‌بیت (علیهم‌السلام) و بالاتر از آنها در مقابل خداوند متعال این‌چنین کفر گویی می‌کنند و قائل به نبوت و الوهیت برای خویش می‌شوند؟ درحالی‌که قرآن کریم در مورد جایگاه متکبران هشدار داده و می‌فرماید: «فلبئس مثوی المتکبرين [نحل/29] جایگاه تکبر کنندگان بد جایگاهی است.»
بارها و بارها خداوند متعال در قرآن کریم متکبران را سرزنش و مذمت کرده و از کسانی همچون فرعون و نمرود و ... به‌عنوان انسان‌هایی متکبر یادکرده که دچار قهر و غضب الهی شده‌اند ولی افسوس که بزرگان صوفیه از قرآن و روایات اهل‌بیت(علیهم‌السلام) دور شده و راه کشف و شهود را به‌عنوان معیار و حجت خود در سیر و سلوک الی الله و شناخت معارف برگزیده‌اند.
آنچه مسلم است این است که سلوک اشتباه همراه با انحراف صوفیه باعث این‌همه سخنان متکبرانه شده است که اکثر صوفیه بعد از گذراندن دوره‌ای از ریاضت‌های غیرشرعی مبتلا به انحرافات و سخنان متکبرانه کفر آلود شده و توهم قدرت و عظمت سبب تکبر او می‌کردد تا جایی که ادعاهایی گزاف مطرح کرده و مدعی نبوت یا حتی الوهیت برای خویش می‌شوند! و در حالی که باید سلوک او باعث معرفت بیشتر او به خداوند متعال شود و در نتیجه این معرفت، سبب خضوع و خشوع بیشتر او در مقابل خالق هستی بلکه تمام مخلوقات شود، اما برعکس، این سلوک سبب طغیان و سرکشی او در برابر خداوند متعال شده و تکبر ورزیده و خود را از تمام عالم و عالمیان برتر و بالاتر می‌بیند.

پی‌نوشت:

[1]. جامی، نورالدین عبدالرحمن، نفحات الانس من حضرات القدس، مصحح محمود عابدی، نشر سخن، 1390 ه ش، ص ۲۸۴
[2]. تذکره الاولیاء، ج 2، ص 148
[3]. شمس تبریزی، محمد بن علی، مقالات شمس، مصحح احمد خوشنویس (عماد)، انتشارات عطائی، تهران، 1349 شمسی، ص 270
[4]. عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ج 1، ص 143
[5]. همان، ص 137
[6]. همان، ص 140
[7]. همان، ص 176
[8]. نراقی، ملا احمد، معراج السعادة، ص 492 - 513، صفت تکبر و غرور

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.