دعوت به خدای درون در شبهجنبشهای معنوی
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ شبهجنبشهای معنوی به خدای درون باور دارند و خدا را نمادی از نیروی نامحدود درون، آگاهی نامتناهی درونی و خلاقیت بیحد و مرز بشری میدانند. از دیدگاه آنان مفهوم خدا رازی است که با شناخت قدرت بیکران و شعور بیپایان درون انسان کشف میشود. درونیانگاری حقیقت الهی، ویژگی بارز بسیاری از جریانهای مدعی معنویت در روزگار ماست. «جابهجایی خدا از یک جایگاه متعالی و بیرونی به یک جایگاه فُرودین و درونی در بسیاری از جنبشهای معنویتگرا دیده میشود.»[1]
باور به خدای درون و درونیانگاری خداوند، ناشی از این فرصت است که باور به خدای متعال چیزی فراتر از یک باور و ایدۀ ذهنی نیست. ایدهای که موضوعش یک قدرت و دانایی نامحدود است؛ بنابراین کسی که توانسته این ایده را خلق کند و به موضوع نامحدود بیندیشد، خدای حقیقی و خالق نامحدود است. این نگرش در اندیشههای فوئرباخ ریشه دارد. او معتقد بود که «مفهوم خدا چیزی جز فرافکنی خود انسان نیست»[2] او توضیح میدهد که درک ما از خداوند که با آن خدا را میفهمیم و اثبات میکنیم، اینگونه است که حقیقتی نامتناهی را درک میکنیم. «آگاهی از نامتناهی، چیزی جز آگاهی از نامتناهی بودن آگاهی نیست؛ یعنی در آگاهی از نامتناهی، فاعل آگاهی از نامتناهی بودن ذات خودش آگاهی دارد.»[3] انسان این آگاهی از نامتناهی را از تصور محدودی که از خودش دارد، بزرگتر میبیند و به چیزی بیرون از خودش به نام خدا فرافکنی میکند.
برخی از رهبران شبهجنبشهای معنوی دربارۀ علت پیدایش این ایده که خداوند، متعال و فراتر از وجود بشری است، اینطور توضیح میدهند که انسان نمیتوانسته باور کند که چنین قابلیت عظیمی را در خود دارد، از اینرو در ذهنش موجودی به نام خدا فرض کرده و قابلیت خود را به او فرافکنی کرده است؛ اما جا دارد که ما به این سؤال پاسخ دهیم که چرا بشر جدید دچار چنین تنزل گروی غیرقابل قبولی شده و خودش را دارای پتانسیل خداشدن میپندارند؟!
زیستن در جامعهی مدرن انسان را در یک دنیای موهوم نفسانی و خودبنیاد فروبرده است. با سیطرهی نظام لیبرال-سرمایهداری در جامعهی مدرن، سلطه به صورت فریبناکی بر انسانها اعمال میشود، بهطوری که نفسانیت و خودبنیادی انسان تقویت شده و مردم ارادۀ حاکمان را خواستههای خود پندارند. طبقۀ سرمایهدار و متنفّذ با تحریک هوس، طمع و ترس، کنترل مردم را به دست گرفته و با تحریک انگیزههای سطحی درونی از طریق تبلیغات و رسانههای متنوع، نخست خواستۀ خود را به هوسهای سطحی و تمایلات اولیه مردم پیوند میزند و بعد مردم را تشویق میکند که برای برآوردن هوسها و تمایلات خود دست به کار شوند.
در جامعه سرمایهداری، مردم در حالی که تابع ارادۀ سلطهگران هستند، میپندارند که مشغول ارضاء امیال و تحقق خواستههای خود هستند. پیامد اولیه این سبک زندگی لذت و سرخوشی و پیامد ثانویۀ آن رنج و ناکامی است. همان پیامدهای اولیه مردم را نسبت به تبعیت از هوسها و تحقق خواستههای حقیرانه شرطی کرده است. در چنین شرایطی دعوت به پذیرش اقتدار الهی و متعال، نامناسب و غیرقابل قبول به نظر میرسد. انسانی که برای برآوردن خواستههای اولیه و هوسناکش شرطی شده، معنویت را نیز به صورت نفسانی میخواهد و خدا را به صورت خودبنیاد میفهمد و خود را با خدا برابر میانگارد. «در این نگرش خدا بالاتر از ما دانسته میشود و نه سنتی که اتوریتهای بر ما داشته باشد. این یکسانطلبی افراطی را باید به تغییرات اقصادی و اجتماعی در جامعه مدرن و همینطور ایدئولوژیهای رایج ربط داد... که در آن هرگونه اتوریته معرفتی بهموجب اینکه بیرون از من است، اعتبار معرفتی خود را از دست خواهد داد.»[4]
اگرچه ادیان الهی معمولا خدا را حقیقتی حاضر در همهجا معرفی کردهاند، اما شبهجنبشهای معنوی با صرفنظر از تعالی الهی، شناخت خود را در نزدیک بودن و حضور او در درون انسان محدود کرده، نوعی تحریف در تعالیم دینی پدیده آوردهاند. از منظر ادیان الهی خداوند هم نزدیک است و هم دور و اعلی مرتبه. او هم در درون ما حضور دارد و از آنچه در اعماق دلهاست آگاه است و هم محیط بر همه چیز است و علمش همۀ عالم را فراگرفته است. شبهجنبشهای معنوی با فراموش کردن نیمی از خدا، نوعی خدای تحریف شده را تصور میکنند که تنها بخشی از صفات خدای حقیقی را دارد و با این تحریف توانستهاند، مفهوم خود ساخته از خدا را درونفکنی کنند و خدا را نماد از توانمندیهای ناشناخته و اسرارآمیز بشری بدانند.
شبهجنبشهای معنوی علیرغم اینکه اقتدار ادیان و خدای متعال را نمیپذیرند، اما از مفاهیم و آموزههای ادیان استفاده میکنند. از این جهت گاهی هیچ مطلب جدیدی در آنها دیده نمیشود. «در معنویت امروز آنچه آشکارا جدید است. غیاب مکرّر و آشکار وجودی متعالی در بیرون از «خود» است.»[5] این تحریف باعث شده است که تفسیر و دلالت بسیاری از مفاهیم و آموزههای دینی در نظر آنها تغییر کند و با وجود مشابهت برخی از الفاظ، برداشتها و باورهای دیگری به جای آن ارائه گردد.
در این معنویتها هدف الهی و غایت متعالی جای خود را به اهداف شخصی کوچکی داده است که هرکس در درون خودش به جستوجوی آن برمیآید. معرفت خداوند که هدف تکامل معنوی در ادیان تصور میشد. امروزه دیگر جایی در رویکرد شبهجنبشهای معنوی نداردو به قول لاکمن: «جوامع نوین شاهد دگرگونی ژرفی در رویکرد مذهبیاند، بدینسان که از استعلاهای بزرگ که با امور اخروی، زندگی و مرگ سروکار دارند، روی برگردانده و به استعلاهای کوچک زندگی که با تحقیق نفس، ابراز وجود و آزادیهای شخص سروکار دارند، روی آوردهاند».[6]
تحقق نفس و خود بودگی، هدف نهایی شبهجنبشهای معنوی است که بر مبنای الهیات درونی و بشری، قدرت نامحدودی را به استعدادهای درونی و شخصی انسان نسبت میدهد و خدا را نمادی از همین قابلیتهای درونی و شخصی میداند.
باور به خدای درون بنیادیترین مبنای مشترک در شبهجنبشهای معنوی است که دلالت و فهم بسیاری از تعالیم معنوی را تحت تأثیر قرار میدهد. سایر اصول مشترک شبهجنبشهای معنوی و نیز پیوند معنویت و نظام لیبرال – سرمایه داری بر اساس همین اصل تعریف میشود.
پینوشت:
[1]. جنبشهای نوین دینی، ویلسون، مشهد، مرندیز، 1387، ص 70.
[2]. خدا در اندیشه فیلسوفان غرب، کونگ، هانس، دانشگاه ادیان و مذاهب، قم، 1389، ص 378.
[3]. همان، ص 377.
[4]. .Linda and paul,Woodhead,2000 , p 176-181
[5]. روانشناسی دین، وولف، دیوید ام، تهران، رشد، 1386، ص 40.
[6]. جامعهشناسی دین، همیلتون، ملکم، تبیان، تهران، 1377، ص 311.
برای اطلاع بیشتر مراجعه کنید به، آسیبشناسی شبهجنبشهای معنوی، مظاهری سیف.
افزودن نظر جدید