بهره گیری صوفیان از وجهه علما
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از راههای جذب فرقههای صوفیه، انتساب علمای ربانی به این نوع فرقهها است. با دقت در این نوع انتسابها نکات قابل توجهی روشن میشود که به یک مورد از آنها اشاره میکنیم.
انتساب علما به صوفیه مختص به همه علما نمیباشد و صوفیه آن دسته از علمایی را به خود منسوب میکند که مشرب عرفانی داشته و دارای سیر و سلوکهای خاصی بوده و هستند. فرقههای صوفیه نه در زمان حیات این بزرگان، بلکه بعد از وفاتشان، آنها را منسوب به خود میکنند تا با تکذیب خبر توسط اطرافیان و نزدیکان، انتساب فوق را امری سری و مخفی تلقی کنند که به امر آن عالم جلیل القدر در زمان حیات وی مخفی بوده است.
بدین طریق کسانی از عـلما که عارف مسلک بوده و طـبعا تـعبیراتی نـظیر تعبیرات صوفیان بـکار میبردند، از طـرف صوفیان بعنوان صوفی معرفی شـده و از وجـهه آنان بهرهبرداری میشد. به طور مثال نویسنده کتاب «هدایة العوام» از مردی خراسانی یاد کرده که در اصفهان بعنوان صوفی مطالبی را عنوان میکرد، و به بهانه داشتن قـروض فـراوان، مبالغی از مردم میگرفت. پس از گذشت چندی که افـتضاح وی بـالا گرفت، به خـراسان بـازگشته و در آنـجا بساط خود را مجددا بـگستراند. وقتی در معرض تردید واقع شد گفت: «آنچه من به فعل میآورم، ملا محمد محسن کاشی مرا به آن اجـازت داده و در مـجلس او نیز بعضی از عاشقان به ارتکاب بـعضی از ایـن فـعلها قـیام مینمایند. و او مـانع نمیشود، بلکه خود بـه آن امـور ایشان را تکلیف نموده از آن محظوظ میگردد». در پی این ادعا جمعی از مردم خراسان تصمیم گرفتند، تا نامهای به فیض نوشته و از وی در این بـاره پرسـش کنند. «محمد مـقیم مشهدی» ضمن نامهای به فیض چنین نوشت: «عرضه داشت بـنده کمترین مـحمد مـقیم مـشهدی بـه عـرض میرساند که صلاحیت آثار مولانا محمد علی مشهدی، صوفی مشهور به مقری تا از دارالسلطنه اصفهان به مشهد مقدس مراجعت نموده در محافل و مجالس اظهار میکند که در باب ذکر جلی کردن و در اثنای تکلم بـه کلمه طیبه، اشعار عاشقانه خواندن و وجد نمودن و رقصیدن و حیوانی نخوردن و چله داشتن و غیر ذلک از اموری که متصوفه به رسم عبادت بجا میآورند از عالی جناب معلی القاب آخندی (دام ظله العالی) مرخص و مأذون شده، بلکه مینماید که در مـجلس رفـیع ایشان نیز گاهی امثال اینها واقع میشود. استدعا چنان است که از حقیقت ماجرا شیعیان اینجا را اطلاع بخشند که آیا آنچه صلاحیت آثار مزبور به خدام کرام ایشان اسناد میکند وقوع دارد یا نه؟ و اگر چنانچه واقعی بـوده بـاشد همگان سروی او را لازم شمرند. و اگر خلاف مذکور ساخته باشد دست از این قسم حرکات بکشند.» ملا محسن فیض (رحمة الله علیه) در پاسخ نامه فوق چنین نگاشت: «بسم الله الرحمن الرحیم؛ سبحانک، هـذا بـهتان عظیم. حاشا بنده تجویز کند رسم تـعبدی را کـه قرآن و حدیث در آن نشده باشد و تعبد رسمی را که از ائمه معصومین (صلوات الله علیهم) خبری در مشروعیت آن نرسیده، بلکه نص قرآن به خلاف آن نازل باشد. قال الله تعالی: «ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعًا وَخُفْيَةً إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ[سوره اعراف، آیه 55] پروردگار خود را به زارى و نهانى بخوانيد كه او از حدگذرندگان را دوست نمى دارد.» و در حدیث نیز وارد است که حضرت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) اصحاب را منع فرمود از فریاد بر آوردن به تکبیر و تهلیل منع بلیغ و فرمود بدرستی که ندا نمیکنید شما کسی را که دور باشد یا نشنود. و سایر امور مذکوره نـیز منع از آن بخصوص وارد است، یا اذن در آن وارد نیست -یعظکم الله ان تعود و المثله ابدا ان کنتم مومنین. و کتب محمد بن المرتضی المدعو بمحسن.محل مهر.»[1]
اما روشن است که در روایات اهلبیت (علیهم السلام)، مسأله زهد و تهذیب نفس به شدت مورد تأکید قرار گرفته و نمیبایست توجه به این روایات را با آلوده شدن به تصوف خلط کرده و یا علاقمندی بـه زهد را دلیل بر تصوف دانست.[2] و این امر همان چیزی است که صوفیه از آن به نفع خود استفاده کرده و آنچه که در اصل و ریشه مربوط به عرفان اسلامی است را به نفع خود مصادره کرده و پیروان سلوک اسلامی و رهروان سلوک اهل بیتی را به نام صوفی می خوانند. درست مثل آن چیزی که نویسنده تحفة العشاق کسانی چون شیخ بهائی، میرداماد، عبد الرزاق لاهیجی، فیض کاشانی، محمود عبد العظیمی، شیخ حسین تـنکابنی، محمد تـقی مـجلسی و محمد باقر خراسانی را بعنوان کسانی که مشرب تصوف دارند، معرفی کـرده است.[3]
پینوشت:
[1]. هدایة العـوام و فـضیحة اللئام، برگ 136، نسخه خطی شماره 1775 کتابخانه آیة الله نجفی. در فهرست کتابخانه مرکزی، ج 13، ص 3235، جنگ شماره 4263 معرفی شده و در آن نامهای از فیض آمده تحت عنوان پاسخ فیض به پرسش محمد مقیم مـشهدی دربـاره تصوف خود او،شاید همین نـامه باشد.
[2]. جعفریان رسول، رویارویی فقیهان و صوفیان در عصر صفویان، کیهان اندیشه، شماره 33، 1369، صفحه 120
[3]. همان، ص 111.
دیدگاهها
aseman
1395/06/21 - 20:33
لینک ثابت
با سلام مطلب شما در کانال نقد
افزودن نظر جدید