تحلیل سادهلوحانه از تبعید امام رضا (ع)
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ عقیدهی باطل صلح کل در تصوف که به سبب آن دراویش و صوفیان حق هیچ نوع اعتراضی به ستمگران را ندارند، موجب شده تا ایشان نسبت به اعمال شیاطین انسی هم واکنشی منفعلانه داشته باشند و در سخنانشان نسبت به ایشان جانب احتیاط را رعایت کنند!
نورعلی تابنده قطب دراویش گنابادی در سخنان خود بمناسبت میلاد امام رضا علیه السلام با تعریف و تمجید از هوش و ذکاوت مامون، خلیفهی ملعون عباسی، پیشنهاد خلافت وی به امام رضا (علیه السلام) را از سر خیرخواهی بیان کرد و گفت: «از بغداد![1] چند نفری محترمانه رفتند خدمت حضرت (امام رضا علیه السلام) و اجازه خواستند که در رکابشان بیاییند تا بغداد! حضرت قبول فرمودند و آمدند. مامون اول میخواست تا خلافت را واگذار کند به حضرت. ظاهراً به نظر میرسد که نیت خیری داشت! یعنی برایش معتقد شده بود که خلافت جای او نیست و جای این امام است و میخواست خلافت را به محل خود برساند. از حضرت خواهش کرد که خلافت را قبول کند و خودش استعفا بدهد. حضرت قبول نفرمودند. هر چه هم (مامون) اصرار کرد، (امام رضا علیه السلام) فرمودند امر الهی نیست. بعد (مامون) گفت؛ حالا که خلافت اسلامی را قبول نمیفرمایید، ولی عهد باشید. (امام رضا علیه السلام) آن را هم قبول نفرمودند تا بالأخره با شرایطی قبول کردند... از این قبول کردن معلوم میشود که حضرت خلافت نمیخواهد و خلافت یه چیز پیش پا افتاده ایست در کار دنیایی...»
تحلیل تابنده از جریان تبعید امام رضا (علیه السلام) از مدینه، درست همان چیزی است که مامون نیتش را داشت. وی میخواست با احضار امام شیعیان و پیشنهاد خلافت به ایشان ننگ ابدی ظلم و ستم به خاندان مطهر پیامبر (صلی الله علیه و آله) را از اذهان مردم پاک کند. ننگی که از غصب خلافت توسط سقیفه نشینان شروع میشد و با نیرنگ معاویه و شهادت حضرت امیر و امام مجتبی (علیهما السلام) تا فاجعهی کربلا و شهادت جانسوز سیدالشهدا (علیه السلام) واسرت حرمسرای ایشان ادامه مییافت و در ادامه نوبت به جنایت سایر خلفای ملعون بنی امیه و بنی عباس و شهادت مظلومانهی موسی کاظم (علیه السلام) میرسید.
عوامل متعددی برای تبعید امام رضا (علیه السلام) از مدینه به مرو است که در این مجال فرصت بازگویی و واکاوی نیست. اما از صحبتهای قطب دراویش نعمت اللهی گنابادی و خیر دانستن نیت مامون از پیشنهاد خلافت به ایشان مشخص میشود که عدم روحیهی دشمن شناسی و دشمنستیزی، انسان را دچار تحلیل اشتباه کرده و در نهایت باعث میشود تصمیم خطایی اتخاذ کند. روحیهی صلح کل و با دوست و دشمن به نیکی به سر بردن[2] سبب میشود تا شیطان را هم که دشمن درجهی یک انسان است، دوست تلقی شود. در حالیکه آیات الهی به صراحت ابلیس را دشمن خطاب کرده است. آنجا که میفرماید: «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ [یس / 60] اى فرزندان آدم مگر با شما عهد نكرده بودم كه شيطان را مپرستيد زيرا وى دشمن آشكار شماست.»
دوستی با شیطان در قالب مسئلهی اعتزار ابلیس و ارادتمندی به شیطان، یکی از اعتقادات صوفیانه است که ایشان در منابع مکتوب خود به صراحت و کثرت به بحث در مورد آن پرداختهاند. برای نمونه در رابطه با عقاید حلاج و سخنان وی در مورد شیطان نقل شده که گفت: « صاحب من و استاد من ابلیس و فرعون است. به آتش بترسانیدند ابلیس را، از دعوی خود بازنگشت. فرعون را به دریا غرق کردند و از دعوی بازنگشت. فرعون از روی کشفی که از خدا پیدا کرده بود، ادعای ربوبیت کرد». [3]
تصوف و صوفیگری حاوی عقاید باطل و التقاطی است که دستمایهی استکبار و استعمار برای از بین بردن اسلام ناب و تعالیم بلند این دین کامل قرار گرفته و دراویش و اقطابشان، عروسکان خیمه شب بازی این نمایش هستند.
پینوشت:
[1]. مرکز خلافت مامون شهر مرو بوده و فرستادگان وی از آنجا به سراغ امام علیه السلام آمدند تا ایشان را به هر صورتی که شده با خود به مرو و ایران ببرند، که نور علی تابنده بخاطر فراموشی یا تحریف، مامون را بغداد نشین میخواند تا فرستادگانش امام را به این شهر ببرند!
[2]. عارفان صائب ز سعد و نحس انجم فارغند - صلح کل با ثابت و سیار گردون کردهاند
[3]. حلاج حسین بن منصور، مجموعه آثار حلاج ( طواسین، کتاب روایت، تفسیر قرآن، کتاب کلمات، تجریات عرفانی و اشعار)، ج 1، شارح میرآخور، قاسم، شفیعی، تهران، ١٣٨۶، ص 84؛ کتابخانه دیجیتال نور.
دیدگاهها
علیرضا پرتوی
1395/05/31 - 08:23
لینک ثابت
سلام و خسته نباشید. اول لعنت
افزودن نظر جدید