نقد و کاوشی در عرفان سرخپوستی
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ چنانکه در آموزشهای دونخوان به کاستاندا بارها و بارها بازگو شده است؛ هدف و غایت در عرفان ساحری دست یافتن به «قدرتهای جادویی» است.
۱. رسیدن به این نوع قدرتها، در سایه دست یافتن به مرکز تجمع انرژی در بدن حاصل میشود و عارف در مرام ساحری کسی است که بتواند این مراکز انرژی را جابهجا کند و با این جابهجایی به دستهای از نیروهای غیرطبیعی دست یابد.
واژه «دیابلرو» که به معنی جادوگر شرور است، همان لقبی است که به عارفان برجسته سرخپوستی گفته میشود. کاستاندا میگوید: «دونخوان درباره معلمش، واژه دیابلرو را به کار میبرد. بعداً فهمیدم این واژه، کلمهای است که صرفاً سرخپوستان سونورایی به کار میبرند و به شخص شروری گفته میشود که به جادوی سیاه مبادرت میکند و قادر است خودش را به شکل حیوانی مثل سگ یا گرگ امریکایی و یا هر مخلوقی دیگر درآورد».[1]
کاستاندا در جای دیگر اشاره میکند که هدف در عرفان ساحری، تبدیل شدن به «مرد معرفت» است. اما مرد معرفت را چنین توضیح میدهد: «از صحبتهای دونخوان میتوان نتیجه گرفت که مرد معرفت میتواند یک دیابلرو (جادوگر جادوی سیاه) باشد. از این طریق بین مرد معرفت و دیابلرو رابطهای ناگسستنی وجود دارد»[2].
قدرتهای غیرعادی، خود تحلیل جداگانه لازم دارد. گذشته از اینکه اساساً اینگونه تواناییها بهخودیخود گویای هیچ مزیتی نیست و به معنای معنویت حقیقی و عرفان راستین نمیباشد و از طرف دیگر، اینگونه، قدرتها به شمنها و سالکان عرفان ساحری اختصاص ندارد. در همهی آیینها افرادی که از اینگونه تواناییها برخوردارند یافت میشوند؛ اما نکتهای که ذکر آن در مورد عرفان ساحری خالی از لطف نیست، اینکه به شهادت تاریخ، سلسله پیامبران الهی همه مأمور بودهاند به آدمیان این نکته را گوشزد نمایند که انسان بریده از خدا و گسسته از مبدأ، ازنظر محرومیت و دوری از تعالی روحی، همچون چهارپاست؛ یعنی مقام بالفعل برای انسان بیخدا، حیوانیت است و این حقیقت به اثبات نیاز ندارد.
بنابراین، مجاهدت رسولان الهی، همه برای خروج آدمی از مقام حیوانیت به مقام والای انسانی بوده و اگر مکتبی قدرت یابد که آدمی را از جایگاه حیوانیت به مقام منیع انسانی قدمی نزدیک نماید، توانسته است به آدمی خدمت نماید و هراندازه که در ایجاد فاصله بین صفات حیوانی و صفات ملکوتی انسان توفیق یابد، به همان میزان درخور ستایش و تحسین است، نه آنکه همچون دونخوان با جان کندن اثبات کند که هنر انسان در تبدیلشدن به دیگر چهارپایان و جانوران است.
۲. عرفان ساحری که به خاطر توجه ویژه به نیروهای طبیعت، عرفانی «طبیعتگرا» محسوب میشود؛ دارای نقصی اساسی است و آن را فراموش کردن آن دسته از قوای معنوی انسان است که با طبیعت و کشف طبیعت مستقیماً ارتباط پیدا نمیکند؛ یعنی تنها آن دسته از گرایشهای معنوی انسان که میتواند مستقیماً در وحدت با طبیعت و تسلط بر نیروهای طبیعی و فوق طبیعی به کار آید، در عرفان ساحری موردتوجه است و دیگر گرایشهای ماورایی انسان، حتی مورد اشاره هم قرار نمیگیرد. از همینرو مفاهیمی مانند عشق، محبت، خدمت به مردم، عبادت و مراقبه که در دیگر عرفانهای نوظهور اوراق زیادی را به خود اختصاص داده است، در عرفان ساحری از آنها خبری نیست و همه فضایل روحی در انجام آیینهای جادویی خلاصه شده و انسان کامل یک جادوگرِ حرفهای معرفی میشود.
در مرام سرخپوستی، آنچه اهمیت دارد خود سالک است و دستیابی به قدرتهای ماورایی و حفظ این قدرتها. با همین نگاه است که کاستاندا تصریح میکند استادم تاکنون چندین نفر را با قدرتهای جادویی کشته است.
۳. قوای عقل، وهم و خیال هر کدام در ساحت وجودی انسان جایگاهی دارند و در رشد و ترقی معنوی انسان سهیماند و بخشی از مراتب شکوفایی روحی انسان به کارکرد این قوا مربوط میشود.
آنچه در عرفان ساحری بهصورت برجسته دیده میشود، «عقل ستیزی» است؛ آنهم به بهانهی دست یافتن به بطن عالم! در این مرام عقل کنار گذاشته میشود و آنچه بهعنوان جایگزین معرفی میگردد، «وهم» است و پردازش این قوه.
شاهبیت بسیاری از گفتوگوهای کاستاندا و دونخوان، «توجه به احساسات» است[3] و فصلالخطاب، «ناکارآمدی عقل و ناتوانی برهان» است؛ بهگونهای که دریافتهای قوای حسی هم مورد تشکیک قرار گیرد و هرآنچه چشم میبیند و عقل تایید میکند، همه در حوزهی دنیای واقعی (تونال) قرار میگیرد.
گیاهان قدرت و داروهای روانگردان، همچون پیوت، قارچ، تاتوره و بذر ذرت که کاستاندا شرحی دراز درباره کشت و تربیت و طرز استفاده از آنها در کتابهایش آورده است؛ همگی با منطق محور قرار دادن قوه وهم در عرفان ساحری است و به حاشیه راندن قوه درک و تعقل. عرفان ساحری، بهگونهای وحشتناک به استفاده از گیاهان روانگردان و تجربه دنیای وهم تشویق نموده است. تخریب جسم و اختلالات روانی و روحی و اختلال سیستم عصبی و تغییر در عمل مغز، کمترین پیامد منفی استفاده از این گیاهان است؛ بهطوریکه در موارد زیادی رویاها و کابوسهای آزاردهنده بر زندگی فرد سایه انداخته و آن را به جهنم تبدیل میکند.
روشن است که اینگونه حالاتِ توهمآمیز، با شهود عارفانه و معرفت الهی و مکاشفه رحمانی کمترین قرابتی ندارد.
۴. در عرفان ساحری، «خدا» یا وجود ندارد و یا دارای چنان نقش ضعیفی در نظام اعتقادی این مکتب است که سالک به خدا و نیروهای او و قدرت او کمترین توجهی نمیکند. در کتابهای کاستاندا، بهندرت به نام خدا برمیخوریم. از پیامبران الهی هیچ یادی نمیشود و طبعاً برای ادیان الهی و برنامه وحیانی اداره زندگی بشر سهمی لحاظ نمیگردد.
در نگاه دونخوان، خدا در حوزه تونال قرار میگیرد، نه در حوزه ناوال. حوزه تونال همان بخشی از هستی است که ناشی از خیالپردازیهای ماست و از حقیقت بهرهای ندارد. دونخوان ترجیح میدهد ریشهی نیروهای عالم را موجودی نمادین به نام عقاب معرفی کند؛ از اسمی از خدا نبرد. وی و شاگردش از این که برای خدا در تأثیر و تأثرات طبیعت سهمی قائل شوند، بهشدت اجتناب میکنند. علت روشن است؛ منجی در عرفان ساحری، ساحر و جادوگر است؛ نه رسولان الهی. نمایندگان خدا جای خود را به شمنها میدهند و جادوگر بر مسند نبوت تکیه میزند و تمام کارکردهای رسالت، که همان قدرت نجات انسانها و وعدهی فلاح و رستگاری به آدمیان است، به ساحران نسبت داده میشود. مرام ساحری از این جهت نهتنها به آیین شیطانگرایی بسیار شبیه است، بلکه مکمل یا مقدمه آن است.
کوتاه سخن آنکه به صحنه آوردن عرفان ساحری، حرکتی نامیمون و البته تلاشی است نافرجام؛ برای زنده نمودن سنتهای جادویی؛ جهت تکمیل پازلی که شیطانگراییان برای برگرداندن آیینهای ضد توحیدی شروع نمودهاند و فریبی است که با نام عرفان و معنویت آغاز گردیده، بلکه پیامبر درونی انسانها (عقل) را از عرصهی تدبیر حیات معنوی بشر کنار بزنند تا سرانجام بتوانند آیینهای شیطانی را بهجای ادیان الهی بهعنوان دین واحد، دهکده جهانی، بر جهان حاکم کنند.[4]
پینوشت:
[1] . کارلوس کاستاندا، آموزشهای دونخوان، مهران کندری، تهران: نشر میترا، ۱۳۸۲، ص ۱۱.
[2] . همان ص ۱۸۴.
[3] . کارلوس کاستاندا، آموزشهای دونخوان، مهران کندری، تهران: نشر میترا، ۱۳۸۲، ص ۵۴.
[4] . حمزه شریفیدوست، کاوشی در معنویتهای نوظهور، قم: نشر صهبای یقین، ۱۳۹۱، ص ۴۶۷.
جهت مطالعه بیشتر بنگرید به: حمزه شریفیدوست، کاوشی در معنویتهای نوظهور...
دیدگاهها
بهنام
1397/02/08 - 09:23
لینک ثابت
من دارم آثارکاستاندارومیخونم
habib
1397/02/10 - 16:48
لینک ثابت
سلام دوست عزیز، نقد بالا
افزودن نظر جدید