بینیازی شمس تبریزی از قرآن و ائمه اطهار (ع)
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در اسلام، از وجود مبارک پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) بهعنوان برترین مخلوق خداوند متعال یاد میشود و از حضرت فاطمه زهرا(سلامالله علیها) بهعنوان برترین بانوی دوعالم، که هر دوی آنها علمشان علم الهی و مقامشان مقامی خدادادی است که تمام انسانها را راهی در درک و معرفت بهمقام و منزلت آنها نیست. اما در عین حال سران صوفیه در حالیکه اکثرا سلسله خود را به اهلبیت(علیهمالسلام) میرسانند بهخاطر دور شدن از مکتب اهلبیت(علیهم السلام) دچار تکبر و غرور شده و شأن و مقام بعضی از اهلبیت(علیهمالسلام) را ناچیز شمرده و آنها را متهم به بیمعرفتی کردهاند، بهعنوان مثال شمس تبريزى مقام معرفت و خوف و خشيت برترين بانوی دوعالم، حضرت فاطمه زهرا(سلامالله علیها) را خوار و پست شمرده وصراحتا به آن حضرت اهانت نموده و میگوید: «فاطمه(رضي اللّه عنها) عارفه نبود، زاهده بود. پيوسته از پيغمبر حكايت دوزخ پرسيدى.[1] اما در حالی شمس تبریزی معتقد به عدم معرفت حضرت زهرا(سلام الله علیها) است و معتقد است که عبادت حضرت از سر عظمت و محبت خداوند نیست بلکه از ترس عذاب جهنم است، که عرفان و مقام بلند و رفیع حضرت، نزد هیچکس از عامه و خاصه پوشیده نیست.
در جایی دیگر نیز شمس تبريزى خبر از بینیازیش به حضرت رسولاکرم(صلیالله علیه و آله) میدهد و میگوید: «با محمد جز با اخوت نمیزيم! بر طريق اخوت مىباشم! زيرا فوق او كسی است، آخر خدای كه از ميان نرفت، وقتی باشد كه ذكر بزرگىشان كنم، آنها را به بزرگی ياد كنم لكن از روي حرمت باشد و تعظيم، نه از روی حاجت!![2] در حالی شمس تبریزی ابراز بینیازی بهوجود مبارک حضرت محمد(صلیالله علیه و آله) و حضرات اهلبیت(علیهمالسلام) میکند که بنا بر روایات کثیری وجود ما وابسته به وجود خاندان محمدوآل محمد (صلواتالله و سلامه علیهم) است و بقاء آسمانها و زمین وابسطه به وجود آن بزرگواران است.
اما شمس تبریزی پا را از اینهم فراتر نهاده و بهقرآن و ساحت نبی مکرم اسلام(صلیالله علیه و آله) توهین میکند و قائل است که خواندن قرآن باعث تاریکی درون او میشود و رساله مخلوقات غیر خودش تاریک کننده است حال چه رساله حضرت محمد(صلیالله علیه و آله) باشد چه غیر محمد(صلیالله علیه و آله) و میگوید: «مرا رساله ی محمدرسول الله سود ندارد! مرا رسالهی خود باید! اگر هزار رسالهی غیر بخوانم تاریکتر شوم! خداست که خداست، هر که مخلوق بود خدا نبود، نه محمد نه غیر محمد[3] آری اینچنین اقطاب و صوفیان بهاصطلاح عارف واصل، خود را از ائمهاطهار(علیهمالسلام) بینیاز میدانند و بهخاطر همین تکبر و غرور و احساس بینیازی از ائمهاطهار(علیهمالسلام) است که دچار گمراهی شدهاند و راه راست را کم کردهاند و در ضلالت و جهل گرفتار شدهاند.
شمس تبریزی در جایی دیگر نیز تکبر و غرور و احساس برتری خود را بر ائمهاطهار(علیهمالسلام) نشان داده و خود را در جایگاه انبیاء و اوصیاء(علیهم السلام) قرار داده و با فریاد بر سر علمای عصر خود میگوید: « تاکی بر زین بیاسب سوار گشته و در میدان مردان میتازید و تا کی بهعصای دیگران به پا میروید؟ این سخنان که میگویید از حدیث و تفسیر و حکمت و غیره، سخنان مردم آن زمان است که هر یک در عهد خود بهمسند مردمی نشسته بودند و از خود معانی میگفتند و چون مردان این عهد شمایید، اسرار و سخنان شما کو؟ بعضی کاتب وحی بودند و برخی محل وحی، اکنون جهد کن که هر دو باشی هم محل وحی و هم کاتب وحی خود باشی.[4]
شمس تبریزی در حالی بهعنوان یکی از بزرگترین عارفان و صوفیان شناخته میشود که خود را در حد نام و شأن اهلبیت(علیهمالسلام) معرفی میکند و مقام و جایگاه اهلبیت(علیهم السلام) را برای خود قائل است و بعض و عدوات او همچون حسن بصری نسبت به ائمه اطهار(علیهمالسلام) آشکار و واضح است چون عرفان و معنویت ائمهاطهار(علیهمالسلام) همیشه مزاحم خودنمایی سران صوفیه بوده و آنها همیشه کوشیدهاند تا با کاستن از شأن و مقام ائمهاطهار(علیهمالسلام) بهمقام خود بیافزایند.
پینوشت
[1]. مصلایی یزدی، علی اکبر، نقدى بر مثنوی، نشر انصاریان، قم، 1386، ص 92
[2]. شمس تبریزی، محمد بن علی، مقالات شمس، مصحح احمد خوشنویس(عماد)، انتشارات عطائی، تهران، 1349شمسی، ص 142
[3]. همان، ص 270
[4]. افلاکی، شمس الدین احمد، مناقب العارفین، انتشارت دنیای کتاب، تهران، 1362، ص 143
دیدگاهها
ناشناس
1398/07/20 - 14:14
لینک ثابت
تشکر از این بخش
افزودن نظر جدید