شباهت صوفیه و بابیت

  • 1395/05/18 - 22:13
دقت در آثار موجود صوفیه با ادعای اینکه صوفیان با علوم باطنی آن آشنائی دارند، چنان ماهرانه ضلالت‌های مسلک سازان منحرف و گمراه کننده بابی و بهائیت را بیان داشته و می‌دارند که هیچ کس نمی‌تواند باور کند صوفیه بوجود آوردندگان بابیت و بهائیت چنان از تشیع منحرف است که قابل باور نیست.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ دقت در آثار موجود صوفیه که به روزگار ما با ادعای اینکه عالمان دین در علوم ظاهری مذهب متخصص هستند و صوفیان با علوم باطنی آن آشنائی دارند، در جامعه مطرح‌اند و به جذب نیرو نه برای تربیت و ارشاد معنوی، بلکه جهت به نمایش درآوردن فرقه‌ی خود مشغولند، اینان با ادعای ویژگی تخصص در علوم باطنی مذهب، چنان ماهرانه همان ضلالت‌های مسلک سازان منحرف و گمراه کننده بابی و بهائیت را بیان داشته و می‌دارند که هیچ کس نمی‌تواند باور کند صوفیه بوجود آوردندگان بابیت و بهائیت چنان از تشیع منحرف است که قابل باور نیست.
به لحاظ همین پنهان داری و نامفهوم عمل کردن، بدون اینکه مزاحمی مانع آنها بشود، آزادانه فعالیت تبلیغی وسیعی داشته‌اند، در نمایشگاه بین المللی نوشته‌های مسموم خود را به نمایش می‌گذارند، با ساختن مراکزی حتی توریستی و درمانی علاوه بر تأمین بودجه‌های هنگفت، جذب نیرو می‌نمایند. در صورتی که شکل انحراف اینان با وهابیه، و شیخیه، بابیه و بهائیه فرقی ندارد.
برای نمونه به کلام زیر توجه کنید. علی محمد باب در سال 1364 قمری از ماکو نامه‌ای به محمدشاه قاجار می‌نویسد: «خدا را شاهد می‌گیریم به این که وحدانیت و نبوت حبیب او و ولایت خلفای او، ظاهر نمی‌شود، مگر به مرآت چهارم (رکن رابع شیخیه که اینجا اشاره به خودش می‌باشد) که پرتوی از سه مرآت قبلی است و خدا مرا از طینتی پاک آفریده و به این مقام رسانید.»[1] منظور علی محمد این است که تا کسی به من ایمان نیاورد توحید و نبوت و ولایت را فهم نمی‌کند. بلکه نمی‌تواند درک نماید.
اما در این طرف به این جمله شیخ محمد حسن گنابادی معروف به صالح علیشاه توجه کنید. وی می‌نویسد: «جز اتصال به فقیر به صراط المستقیم طریقت راهی نیست.»[2]
ممکن است با توجه به لفظ «طریقت» این به نظر رسد، منظور گوینده که از مشاهیر رؤسای تصوف فرقه‌ای گنابادی است، صراط مستقیم قرآن که به اصل اصول اسلامی، امام و امامت بازگشت می‌کند است، ولی باید بدانیم دراندیشه‌ی این گروه، طریقت همان تصوف است که در بیعت مرسوم نزد آنان خلاصه می‌گردد و به قول ملا سلطان گنابادی: «پیوند با ولایت محسوب می‌شود که اگر خشکیده شود، بیعت کننده مرتد فطری شده»[3] این مرتد فطری همان «مردود شیخی است» که اگر «تمام مشایخ عالم جمع شوند و خواهند او را اصلاح کنند نتوانند.»[4] عجیب که حر بن یزید ریاحی بعد از آنچه با شاه خوبان حسین بن علی (علیه‌السلام) کرد پذیرفته شد و به آن شرافت رسید. آیا چنین ادعائی نه این است که گوینده یا نویسنده مخالفت با خویش را از مخالفت با امام مهمتر می‌داند در حقیقت مدعی می‌باشد موقعیتش از امام برتر است؟!
پس به نظر این گروه، طریقت همان تصوف و اصل و اساس تصوف همان بیعت مرسوم نزد ایشان می‌باشد که معتقدند «تصوف ذات تشیع و معنای آن است.»[5]
کلام نویسنده‌ی گروه نیز این را شرح می‌کند که «تصوف و عرفان، حقیقت تشیع است.»[6] و اگر بخواهیم بدانیم این حقیقت تشیع که نزد صوفیان گنابادی است[7] منظور چه رکنی از ارکان می‌باشد؟ در فصلنامه‌ی مربوط به فرقه می‌خوانیم:«حقیقت تشیع و اصل آن امر امامت و ولایت ائمه اطهار است.»[8]
پس اگر اشخاصی انحرافاتی که در میان متصوفه بوجود آمده را، انحرافی عمیق و ریشه دار و خطرناک معرفی می کنند، گزاف نگفته و براساس شواهد ذکر شده، دامنه انحراف این گروه، کمتر از فرقه های دیگر نیست.

پی‌نوشت:
[1]. شوقی افندی، مطلع انوار عربی، ص 199؛ اشراق خاوری عبدالحميد، رجيق مختوم، موسسه ملی مطبوعات امری، 1353، ص 130
[2]. هیات تحریریه کتابنامه صالح، نامه‌هاي صالح، حقیقت، تهران، 1380، 17
[3]. گنابادی سلطان محمد، ولايت نامه، حقیقت، تهران، 1384،  ص 82
[4]. همان، ص 83
[5]. تابنده نورعلی، عرفان ايران، شماره 7، حقیقت، تهران، 1379، ص 17
[6]. پازوکی شهرام، عرفان ايران، شماره 8، حقیقت، تهران، 1380، ص 60
[7]. جذبی هبه الله، رساله باب ولايت و راه هدایت، حقیقت، تهران، 1381، ص 120
[8]. پازوکی شهرام، عرفان ايران، شماره 8، حقیقت، تهران، 1380، ص 60

تولیدی

دیدگاه‌ها

باسلام مطلب شما در کانال نقد تصوف منتشر گردید

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.