تحرّی حقیقت، نسخهای برای غیر بهائیان
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از مهمترین تعالیم دوازدهگانهی بهائیت، تعلیم «تحرّی حقیقت»، به معنای حق جویی و دوری از تقلید، است. بهائیان معتقدند که هر فردی که به بلوغ رسید، باید تفحص کند و جویای حقیقت باشد. در اینجا این سوال مطرح میشود که: آیا عمل به این تعلیم برای بهائیان جایز است یا خیر؟
برای پاسخ به این سوال لازم است نگاهی اجمالی به کتب و متون بهائیان داشته باشیم:
عبدالبهاء میگوید: «موسویان تقالیدی دارند، زرتشتیان تقالیدی دارند، مسیحیان تقالیدی دارند، بودائیها تقالیدی دارند، هر ملّتی تقالیدی دارد، گمان میکند که تقالید خودش حقّ است و تقالید دیگران باطل. مثلاً موسویان گمان میکنند تقالید خودشان حقّ است و تقالید سایرین باطل. ما میخواهیم بفهمیم کدامیک صحیح است؟ جمیع تقالید که صحیح نیست. اگر به تقلیدی تمسّک داشته باشیم، مانع است که تقالید دیگران را درست تحرّی نمائیم. مثلاً شخصی یهودی چون معتقد و متمسّک به تقالید موسویان است، ممکن نیست بفهمد دیگران حقّ هستند، پس باید تقالید را بریزد و تحرّی حقیقت بکند و شاید حقّ با دیگران باشد. پس تا ترک تقلید نشود، حقیقت جلوه ننماید.»[1]
اما این نسخه برای غیر بهائیان پیچیده شده است و بهاءالله، بهائیان را از شنیدن هرگونه نقدی در مورد بهائیت منع میکند، حتی اگر نقدها با سند و مدرک باشد. او میگوید: «جمیع احبّاء الله لازم که از هر نفسی که رائحه بغضا از جمالِ عِزِّ ابهی ادراک نمایند، از او احتراز جویند، اگر چه به کلّ آیات ناطق شود و به کلّ کتب تمسّک جوید، الی ان قال عزّ اسمه پس در کمال حفظ خود را حفظ نمایند که مبادا به دام تزویر و حیله گرفتار آیند. این است نصح قلم تقدیر و در خطاب دیگر میفرماید، پس از چنین اشخاص، اعراض نمودن اقرب طرق مرضات الهی بوده و خواهد بود، چه که نَفَسشان مثل سمّ سرایت کننده است.»[2]
چگونه میشود مدعی تحرّی حقیقت بود، در حالی که اجازهی خواندن و شنیدن سخنان منتقدین به بهاییت وجود نداشته باشد؟ آیا اگر کسی طالب یافتن حقیقت باشد، نباید اجازهی مطالعهی نقدهای وارد بر بهاییت را داشته باشد؟ چرا یک حقیقتپژوه، نباید از کتب ناقد بهائیت استفاده کند و حق ندارد با کسی در مورد چالشهای بهائیت هم کلام گردد؟
بهاءالله حتی تا آنجا پیش میرود که به پیروانش دستور میدهد به سخنان افراد منکر بهائیت دربارهی خودش و خداوند گوش ندهند: «بگو: ای قوم، به سخنان مشرکان دربارهی خداوند و مظهر نفس او گوش ندهید. بترسید از روزی که همگی در محضر پروردگار بلند مرتبهی خویش از اعمالشان سؤال خواهد شد.»[3]
لفظ «مشرک» در متون بهایی به غیر بهائیانی اطلاق میشود که به هر دلیل، مقام بهاءالله را انکار میکنند.[4] آیا صحیح است که یک بهائی به سخنان غیر بهائیان دربارهی خداوند و یا بهاءالله گوش ندهد و آیا این امر با تحرّی حقیقت سازگار است؟
لذا اینجاست که مشخص میشود: آن را که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است؟!
پینوشت:
[1]. اشراق خاوری، پیام ملکوت، بیجا: موسسهی ملی مطبوعات امری، بیتا، ص 17 (به نقل از عبدالبهاء).
[2]. اشراق خاوری، گنجینهی حدود و احکام، بیجا: موسسهی ملی مطبوعات امری، بیتا، باب 70، ص 450 (این جمله را عبدالبهاء از طرف بهاءالله نقل قول نموده).
[3]. «قل یا قوم لا تسمعوا قولَ المشرکین فی اللّه و مَظهَرِ نفسه اتّقوا من یومٍ کلٌّ یسْألونَ عمّا فعلوا فی محضر ربّهم العلی العظیم»: بهاءالله، مجموعهی الواح مبارکه، بیجا: بینا، بیتا، ص 216.
[4]. فاضل مازندرانی در ذیل واژهی شرک به معنای مشرک در اسلام و بابیت می پردازد و در نهایت می گوید: «مشرک... در آثار این دور بدیع، عنوان منکرین مقام وحدانیت و تفرد مرکز ابهی میباشد». فاضل مازندرانی، اسرار الآثار، بیجا: بینا، بیتا، ج 4، ص 196.
افزودن نظر جدید