بدعت های صوفیان
بدعت در لغت به معنی نوآور و یا نوآورده می باشد و در اصطلاح دانش کلام و علوم دینی پدید آوردن رسم و آیین و باور تازه در دین است. رسم و آیین و باوری که ریشه در قرآن و سنت پیامبر (ص) و ائمه علیهم السلام ندارد و پس از زمان پیامبر(ص) و یاران وی پدیدار گشته است.(1)
تعریف هائی از قبیل: « بدعت امری است حادث که پس از زمان پیامبر پدید آمده است» (2) یا « بدعت امر تازه ای است که از گذشتگان نرسیده» (3) یا « بدعت کرداری است ناسازگار با سنت» (4) درباره اش شده است.
صوفیه برای نظام دادن به تشکیلات خانقاهی و فرقه ای ناگزیر به نوآوری هائی شده اند، چنانکه شهید مطهری می نویسد: «بالاخص آنجا که جنبه فرقه ای پیدا می کند بدعت ها و انحرافات زیادی می توان یافت که با کتاب الله و سنت معتبر وفق نمی دهد» (5) این گونه نوآوری ها که بدعت محسوب می شوند توانسته غیر اتباع فرقه را جذب کند و موجب سرگرمی اتباع فرقه هم باشد.
غسل اسلام
غسل اسلام که از قرن هشتم هجری قمری (6) بین صوفیه مرسوم بوده است و تقریباً در تمامی سلاسل، قبل از به اصطلاح صوفیان «مشرف شدن» باید انجام شود از جمله همان نوآوری هائی است که به وسیله صوفیه برای افراد مسلمان و مؤمن به مبدأ و معاد و نبوت رسول خدا و امامت ائمه معصومین علیهم السلام که طالب درویشی می باشند وضع گردیده است.
وقتی ایراد گرفته می شود مگر شما مسلمانان مؤمن به تمامی مبانی اعتقادی اسلامی را کافر می دانید که دستور می دهید قبل از صوفی شدن غسل اسلام به جا آورد؟!
برای این که ایرادی را بی جواب نگذارند، امثال آقای سلطان حسین تابنده - رضا علی شاه - می نویسد: «مراد از اسلام در این مورد تسلیم شدن امر الهی است که چون شخص تصمیم و عزم دارد خود را نسبت به اوامر شریعت مقدسه تسلیم و مطیع محض نماید، به این نیت غسلی انجام می دهد و اشکالی ندارد». (7)
نخست باید به این توجه داشت کدام مسلمانی است که تسلیم امر الهی نشده باشد؟ اگر خطائی هم در اعمال و گفتار و رفتار دارد که مطابق اسلام نیست همه جائی می باشد، مگر صوفیانی که غسل اسلام کرده اند و به دست شما مشرف به تصوف شده و از اتباع فرقه هستند مطیع محض اوامر شریعت مقدسه می باشند؟! پاسخ به این سؤال را فقط از همان صوفیانی می خواهم که به دست رؤسای فرقه صوفیه در جرگه ارادتمندان صوفی بزرگ در آمده اند که آیا به راستی مطیع شرع نبوی می باشند؟! و اگر هم غسل اسلام معنی تسلیم را دارد، باید دید از نظر رؤسای فرقه صوفیه تسلیم چه کس باید بود.
ملا سلطان گنابادی می نویسد: «باید به ظاهر و باطن تسلیم ولایت شیخ خود باشد» (8) در این صورت منظور از غسل اسلام، تسلیم شیخ بودن است. نه امر الهی که مدعی می باشند.
منظور و مقصود از غسل اسلام تا قبل از صوفی شدن، معنی مسلمان نبودن را هم می دهد که آقای سلطان حسین تابنده - رضا علیشاه - نوشته اند: «حضرت رسول خدا قبل از هجرت به مدینه مصعب بن عمیر بن هاشم بن عبدمناف را از طرف خود برای دعوت به مدینه فرستاد و کسانی که می خواستند اسلام قبول کنند از چاه آب برداشته غسل می کردند و بعداً اسلام می آوردند». (9)
سلطان حسین تابنده در کنار محمد رضا شاه پهلوی
منظور صوفیه از غسل اسلام همان ایده ی جناب مصعب بن عمیر بن هاشم بن عبدمناف است، به این معنی که او کافران را وقتی می خواست به شرف اسلام نائلشان نماید دستور غسل اسلام می داد، صوفیه هم وقتی طالبی دست طلب به حضورشان دراز کرد، وقتی عنایت نموده و خواستند دست آن بیچاره را بگیرند مانند مصعب بن عمیر که به کفار دستور غسل اسلام می داد آنها نیز به مسلمانان دستور غسل اسلام می دهند!
در این صورت چنین نتیجه می باید گرفت که رؤسای صوفیه غیر صوفی را مسلمان نمی دانند، فقط برای اینکه خلط مبحث کرده باشند و خوانندگان یا پژوهشگران یا محققان را گمراه کنند نوشته اند: «بنابراین اگر بعد از بلوغ هم غسلی به این نیت انجام دهد در حقیقت قضای آن موقع و کاری پسندیده است» (10) قضای آن موقع یعنی چه؟! مگر قبل از بلوغ کافر بوده که غسل اسلام را قضا کند. برای مسلمان زاده چنین دستوری حتی استحباب هم ندارد، در یک صورت می توان چنین نظری را عمل نمود که آنهم بستگی به خود انسان دارد که قبل از بلوغ منکر ضروری دین شده باشد، در غیر این صورت همان حرف صوفیانه نوآورده یعنی بدعت است.
ثانیاً ای کاش آقای سلطان حسین تابنده که کتاب صالحیه را در مجالس شرح می کنند به این نظریه جدّشان توجه داشتند که می نویسد: «برای کافر که اسلام آورد که دخول جان خدائی است غسل خواهد که بدن از لوث پاک شود» (11) پس منظور از غسل اسلام نپذیرفتن اسلام طالب درویشی می باشد. یعنی مسلمانی او را قبول نداشتن.
شباهت غسل اسلام صوفیه و غسل تعمید
این نوآورده صوفیه بی شباهت به غسل تعمید در مسیحیت نیست و شاید هم از آن مراسم گرفته شده است. در اعمال رسولان آمده است وقتی «شمعون نیز خود ایمان آورد و چون تعمید یافت همواره با فیلیپس می بود» (12)
در صوفیه هم چنین است، وقتی طالب صوفی گری و مؤمن به تصوف دیدند، او را در جرگه خویش راه می دهند و می تواند همراهی رئیس فرقه یا سایر صوفیان را بنماید. و تا این ایمان و اعتقاد را در او نیابند دستور غسل اسلام را به او نمی دهند. چنان که در اعمال رسولان هم آمده: «در عرض راه به آبی رسیدند خواجه گفت اینک آب است از تعمید یافتنم چه چیز مانع می باشد؟! فیلیپس گفت: هر گاه به تمام دل ایمان آوردی جایز است». (13)
طالب تصوف وقتی شایستگی بندگی کردن رئیس فرقه را از خود نشان داد دستور غسل اسلام می یابد و عملاً می پذیرد که تا امروز مسلمان نبوده است.
وسائل صوفی شدن
بعد از این که لیاقت صوفی شدن را در طالب دیدند به اصطلاح صوفیه قطب به او می گوید: «اسباب تشرف خود را حاضر کن تا وقت تشرف را معین کنم». (14)
فراهم آوردن وسائل صوفی شدن از ارکان صوفی شدن به شمار می رود به همین لحاظ طالب باید مقداری پارچه سفید بهتر است یک قواره کفنی باشد حدوداً سه کیلو نبات یک جوز هندی ، سکه و انگشتر تهیه کرده، این پنج چیز را که «وصله» نام نهاده اند و هر کدام گویای رازی می باشد - مثلاً جوز بردن یعنی ما سر آورده ایم که بسپاریم - (15) به دست پیر دلیل داده عازم مکانی می شوند که رئیس فرقه یا نماینده او انتظار طالب را می کشند.
دیده شده است که در خیلی جاها این دستمال را که می گیرند دوباره برای دیگران آماده می کنند. مثلاً درست به خاطر دارم در نزدیکی منزل سید هبة الله جذبی مغازه ای بود که دستمال تشرف می فروخت بعضی از کسانی که نزد شیخ خراسان به نام محقق مشرف شده بودند می گفتند وقتی قبولمان می کردند می گفتیم دستمال آماده نداریم همراهان فوراً آماده کرده آنان را در اختیار می گذاشتند.
صورت تشرف
به گفته صوفیان زمان پیوند طالب و ازدواج خلاصه تلقیح (16) فرا می رسد. «در خلوت را بر روی غیر او هر که باشد می بندند اگر چه ولیعهد قطب باشد مگر آنکه قطب اجازه خاص دهد که او هم حاضر شده ساکت بنشیند. و داخل هیچ کار و گفتاری نشود و بعضی خلوت را شرط نمی دانند پس قطب رو به قبله نشیند و بعضی مقیدند که روی پوست مرغز که تمام مهر (17) باشد بنشیند به تقلید بعضی اقطاب گذشته و به مرید می گوید که در دست چپ دلیل به ایستد در جانب قبله و آن پنج چیز را که آورده جلوی خودش به زمین گذارد پس به دلیل اشاره می کند که شروع به ادای وظیفه کن، پیر دلیل به مرید امر می کند که پابرهنه، سر برهنه و دوش برهنه شو و شال کمرت را بگشا هر بند و گره که در لباست هست باز کن (مگر بند شلوار) که معنی تمام تخلیه این است و خود دلیل هم همانطور تمام تخلیه می شود، عبا یا احرامی هر چه دارند از دوش می اندازند یا جوراب و کلاه و شال و همه را همان جا می گذارند تا برگردند و بردارند».
پس دلیل خم شده آن پنج چیز را به دست راستش می گیرد و با دست چپ بند دست مرید را می گیرد به طوری که دست را او آویخته باشد و هر دو آرام راه می افتند، پس از طی نصف مسافت (هر چه هست) هر دو به سجده می افتند و پشت هر دو دست خود را به زمین می گذارند و کف دست به آسمان پس برخاسته ایستاده یک نگاهی به قطب نموده دوباره به سجده می افتند و ذکر معینی در سجده نیست. پس برخاسته به جلو قطب می نشینند و دلیل با دست راست خود دست راست قطب را به طور صفا می گیرد و می بوسد و آن پنج چیز را می نهد به دست قطب، در همان ضمن صفا اگر سبک باشد و بتواند آنها را لای دست خود گرفته که میان دست خود و دست قطب باشد و تسلیم کند.
قطب آن پنج چیز را گرفته به زمین می نهد دست راست مرید را از دست دلیل خلاص نموده و به طور صفا می گیرد و با ناله سه بار استغفار می کند و دلیل و مرید هم به متابعت صیغه توبه و استغفار را می خوانند با گریه پس رو به مرید کرده اشاره به عقد صفا نموده می فرماید که این است صورت بیعت الهیه که همه انبیاء می گرفتند برای خدا، اینکه من از جانب خدا از تو بیعت می گیرم که پنج چیز را به ذمه بگیر.»
این پنچ عهدی که از او گرفته می شود اول: تعظیم همین بیعت است دوم: شفقت به همه مردم گرچه کافر و دشمن باشد سوم: پنهان داشتن مراسم تشرف خصوصاً ذکر قلب چهارم: از حالا تا دوازده سال خادم مجانی من باشید در هر کار دنیوی که به تو امر می کنم پنجم: هر وقت خواستم دیگ جوش بدهی.
آنگاه در عوض این پنج امر او می گوید: «به تو اجازه می دهم که بر دل خودت به چشم دل نگاه کنی» (18)
ذکر قلبم
پس از اینکه جذب شده به جرگه صوفیان در آمد دیگر نیاز به خواندن اوراد، اذکار و ادعیه لسانی ندارد مگر در مواقع ضروری که آنهم حتماً باید با اجازه رئیس فرقه باشد، چنان که مرحوم شیخ عباسعلی کیوان قزوینی- منصور علی شاه - شیخ مجاز گنابادی می نویسد: «صحت اعمال و عبادات و معارف موقوف است به اجازه قطب و الا باطل است و قبول خدا نیست اگر چه با خلوص نیت باشد زیرا معنی خالص بودن نیت، خلوص للقطب است و کسی راهی به خلوص لله ندارد مگر از راه قطب». (19)
به جای خواندن دعای شریف کمیل و دعای صباح و دعای سمات و دعای ابوحمزه ثمالی و دعای خمس عشر و... به او ذکر قلبی می دهند که در فرقه های صوفیه یک نوع نیست، هر کدام به سلیقه خویش دو اسم خدا را با هم رفیق کرده به صوفی به عنوان اسم اعظم خدا می سپارند.
آنچه که به عنوان مقدمات صوفی شدن و وسائل آن مطرح کردیم همان نوآورده های صوفیه است که چون ریشه قرآنی و سنت ندارد و زمان رسول خدا صلوات الله علیه و ائمه طاهرین علیهم السلام چنین مراسمی نبوده است بدعت محسوب می شود، چنان که مرحوم کیوان قزوینی پس از سالیانی دراز در خدمت تصوف و رؤسای صوفیه بودن به این نتیجه می رسد که مراسم تشرف ریشه اسلامی ندارد و با «هیچ دلیلی نتوان ثابت نمود که زمان پیغمبر» (20) بوده است
صدقه ی نجوا
به زمان رسول خدا (ص) توانگران و ثروتمندان اوقات پیامبر را به مشورت درباره چیزهائی که می خواستند می گرفتند و فرصتی برای فقرا درباره صحبت کردن با پیامبر باقی نمی ماند، آیه مبارکه «یا ایها الذّین آمنوا اذا ناجیتم الرّسول فقدموا بین یدی نجویکم صدقه» (21) نازل شد و دستور فرمود هر که می خواهد با رسول خدا به خوبی گفتگو کند باید صدقه بپردازد. (22) صوفیه از این قضیه مختص به زمان رسول خدا (ص) سوء استفاده نموده رئیس فرقه را هم شأن و هم رتبه و هم مقام و هم منزلت با پیامبر اکرم دانسته، معین کرده اند هر یک از صوفیان بخواهند به رئیس فرقه آنقدر نزدیک شوند که گوئی با او نجوا می کنند حتماً همانطور که قرآن کریم فرموده است باید صدقه بدهند.
.........................................................................................................................................................................
پی نوشت ها:
1- مجمع البحرین ج 4 ص 298-299 .
2- کشاف اصطلاحات ج 1 ص 133 .
5- الحدود و الحقایق قاضی صاعد در یادنامه ی شیخ طوسی ج 2 ص221 .
4- تعریفات جرجانی ماده «بدعه» .
5- آشنائی با علوم اسلامی ج 2 ص 93 .
6- سید عبداله برزش آبادی پیشوای فرقه ذهبیه اغتشاشیه به هنگامی که می خواهد نزد مرشدش خواجه اسحاق ختلانی برود دستور غسل اسلام به او می دهند. (روضات الجنان و جنات الجنان ج 2 ص 237).
7- رساله رفع شبهات ص 21 .
8- ولایت نامه ص 284 .
9- رساله رفع شبهات ص 23 .
10- رساله رفع شبهات ص 24 .
11- صالحه چاپ دوم ص 308 .
12- اعمال رسولان باب 8 شماره: 13 .
13- اعمال رسولان باب 8 شماره : 36 به بعد.
14- استوارنامه ص 126 .
15- استوارنامه ص 123 .
16- استوارنامه ص 114 .
17- معنی سر و گوش و شاخ و دم و همه جای بز باشد.
18- این مراسم از صفحه ی 115 تا 119 از کتاب استوارنامه نقل شده است.
19- استوارنامه : 192 .
20- استوارنامه : 214 .
21- سوره مجادله آیه 13 .
22- برای اطلاع از چنین ماجرائی به طور مفصل به تفاسیر رجوع نمائید.
افزودن نظر جدید