بهائیت منشاء بغض و حسادت یا الفت و محبت!؟
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از اصول دوازدهگانهی بهائیت، این است که دین باید سبب الفت و محبت باشد. بهائیان مدعیاند بهاءالله دین جدیدی آورده که هدف اصلی آن برقراری صلح جهانی و وحدت عالم انسانی است؛ این صلح و وحدت باید در سایهی الفت و محبت باشد. در مورد این اصل، در متون بهائیت چنین آمده: عبدالبهاء مینویسد: «ثالث تعلیم حضرت بهاءالله این است که دین باید سبب الفت باشد، سبب ارتباط بین بشر باشد، رحمت پروردگار باشد و اگر دین سبب عداوت شود و سبب جنگ گردد، عدمش بهتر، بیدینی به از دین است، بلکه بالعکس دین باید سبب الفت باشد، سبب محبّت باشد، سبب ارتباط بین عموم بشر باشد.»[1]
در این مقاله به این موضوع میپردازیم که آیا بهائیان و در رأس آنها، رهبرانشان به این اصل عمل کردهاند یا نه؟ برای روشن شدن مطلب بهتر است به متون خود بهائیت نگاهی گذرا داشته باشیم:
بهاءالله پس از ادعای جانشینی باب و مقام من یظهره اللهی و درگیری با برادرش، صبح ازل، بر سر جانشینی باب، به بغداد فرار کرد و پس از گذشت دو سال باز میگردد و دوباره ادعای جانشینی باب و مقام من یظهره اللهی را مطرح میکند و در مورد بازگشتش چنین میگوید: «در این ایام رائحهی حسدی وزیده که قسم به مربّی وجود از غیب و شهود که از اوّل بنای وجود عالم... تا حال چنین غلّ و حسد و بغضائی ظاهر نشده و نخواهد شد.»[2]
بهاءالله با چنین سخنی اعتراف میکند که با ظهور بهائیت، نه تنها الفت و محبت به وجود نیامد، بلکه چنان بغض و حسدی به وجود آمد که نه پیش از آن سابقه داشته است و نه در زمانهای بعد به وجود خواهد آمد.
پس از مرگ بهاءالله، میان فرزندانش بر سر جانشینی پدر اختلاف افتاد. با اینکه او سفارش کرده بود تا اختلاف و نزاع نیفتد، احترام و دوستی اعضاء و بستگان دیگر مراعات شود و ناسزا و افترا موقوف گردد [3] پس از مرگش، پسران او به جان یکدیگر افتادند.
عبدالبهاء درنامهای خطاب به عمهی خود [4] آن چنان از عظمتِ مقام پدرش، بهاءالله، سخن میگوید که ناخواسته از اعمال شرارت بار او پرده بر میدارد: «زلزله در ارکان عراق انداخت و اهل نفاق (شیعیان) را همیشه خائف و هراسان داشت، سطوتش چنان در عروق و اعصاب نفوذ نموده بود که نفسی در کربلا و نجف در نیمه شب جرأت مذمّت نمینمود و جسارت بر شناعت نمیکرد.» [5]
عمهی وی توضیح میدهد که بهاءالله و پیروانش چگونه این رعب و وحشت را در دل مردم ایجاد کرده بودند: «جمعی از قلاش و اوباشهای ولایات ایران و جسته گریختههای آن سامان را که در هیچ زمان به هیچ مذهبی داخل نشده و به هیچ پیغمبری ایمان نیاورده، جز آدمکشی کاری نیافته و به غیر از مال مردم بردن به شغلی نشتافته، با آن ادعای حسینی کردن، اشرار شمر کردار را به دور خود جمع نمودند، از هر نفسی که غیر از رضای خاطر از ایشان نفسی بر آمد قطع کردند، از هر سری که جز تولای ایشان صدائی بر آمد، کوبیدند و از هر حلقی که غیر از خضوع به ایشان حرفی بیرون آمد، بریدند و از هر دلی که در او سوای محبت ایشان بود، شکافتند.»[6]
اما چند سوال از بهائیان:
1- همیشه این احتمال وجود دارد که میان بازماندگان فردی، بر سر مقام، مال و منصبش، درگیری و اختلاف پیش آید؛ اما آنچه دور از ذهن است این است که چگونه میشود افرادی که ادعای برپایی وحدت عالم انسانی را دارند، این چنین به جان هم میافتند و برادر، آبروی برادر را میبرد؟
2- اگر دین باید سبب الفت گردد، چرا رهبر بهائیان (عبدالبهاء)، برادرش و مریدان او را با القاب پشه، سوسک، کرم خاکی، خفاش، جغد، کلاغ، روباه، گرگ و باقی درندگان و خزندگان موذی مفتخر میسازد و در عوض خود را بلبل و طاووس معرفی میکند؟ [7]
3- آئینی که پیامبرش به پیروان خود دستور میدهد «بر دشمنانم مانند شعلهی آتش باش و برای دوستانم كوثر بقا»،[8] چگونه میتواند مدعی الفت و صلح عمومی باشد؟
4- عقیدهی بهائیان کدام است: اینکه «با سایر ادیان به صفا و محبت معاشرت کنند؟» [9] یا اینکه از معاشرت با افرادی که بهایی نشدهاند، پرهیز شود؟ [10]
با روشن شدن این مطلب مشخص میشود که رهبران و سران بهائی نه تنها این اصل را به کار نگرفتهاند، بلکه با نزاع و درگیریهایی که داشتهاند، نشان دادند که نسبت به آن بیتفاوت بوده و اهمیتی برای آن قائل نیستند. لذا از همین جهت نیز میتوان گفت این اصل، ابداع بهاءالله و بهائیت نبوده، چرا که اگر چنین بود، حداقل بهاءالله و دیگر سران بهائی به آن عمل میکردند.
پینوشت:
[1]. عبدالبهاء، خطابات، بیجا: بینا، بیتا، ج 2، ص 146.
[2]. بهاءالله، ایقان، بیجا: بینا، بیتا، ص 165.
[3]. بهاءالله، مجموعه الواح مبارکه، بیجا: بینا، بیتا، ص 399-403.
[4]. این نامه به «لوح عمه» مشهور است.
[5]. عبدالبهاء، مکاتیب، بیجا: بینا، بیتا، ج 2، ص 177.
[6]. عزّیه خانم، تنبیه النائمین، بیجا: بینا، بیتا، ص 11- 12.
[7]. عبدالبهاء، مکاتیب، بیجا: بینا، بیتا، ج 1، ص 442-443؛ ج 2، ص 234-235.
[8]. «كن کشعله النار علی اعدائی و كوثر البقأ لاحبائی»؛ بهاءالله، ادعیه حضرت محبوب، بیجا: بینا، بیتا، لوح احمد.
[9]. «عاشروا مع الادیان بالروح و الریحان»؛ بهاءالله، اقدس، بیجا: بینا، بیتا، بند 144، ص 137.
[10]. «پس ای اهل رضوان من، خود را از سموم انفس خبیثه و اریاح عقیمه (بادهای نابارور) که معاشرت با مشرکین و غافلین است حفظ نمایید»؛ اشراق خاوری، مائدهی آسمانی، بیجا: بینا، بیتا، ج 8، مطلب 53، ص 39.
افزودن نظر جدید