عادل، عنوانی از اعراب برای انوشیروان ساسانی

  • 1394/11/15 - 09:10
کریستن سن در مورد انوشيروان چنین می‌نویسد: اصلاحات خسرو در امور مالیه، بدون شک، بیشتر به نفع خزانه دولت بوده تا به نفع رعیت. طبقه عامه، مثل قرون گذشته، با نادانی و تحمل مصائب می زیست. فیلسوفان رومی، که به ایران پناه آوردند، به‌زودی آزرده شدند چون انتظار داشتند که در کشور انوشیروان، چیزهای دیگری ببینند!

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ تاریخ، سلطنت و فرمانروایی خسرو انوشیروان را یکی از درخشانترین دوران حکومت ساسانیان بیان می‌کند. تدبیر و کاردانی و حسن تشخیص این پادشاه سبب گردید که بسیاری از مشکلات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران کمابیش از بین برود و حکومتی مقتدر و متمرکز به وجود آید. زمانی که نام انوشیروان پادشاه ساسانی به گوش می‌رسد، پسوند عادل هم به نام او اضافه می‌شود و او را انوشیروان عادل می‌نامند. در این بخش در مورد اینکه آیا به‌راستی انوشیروان عادل‌ترین فرد بود و اینکه چه افرادی قید عادل را برای انوشیروان قرار دادند و آیا نظرات دیگری در این مورد وجود دارد یا خیر مطالبی ارائه می‌شود.
منابع و گفته‌های مورخان شرق و غرب درباره معرفی شخصیت خسرو یکسان نیست. [1] مورخان شرقی و اعراب او را پادشاهی نمونه عدل و انصاف معرفی می‌کنند، درحالی که منابع غربی برخلاف دیگر منابع، او را شهریاری طمعکار و بیدادگر می شمرند. نظر منابع شرقی به گونه‌ای است که انوشیروان را عادل دانسته‌اند، ولی منابع غربی نظر متفاوتی دارند که نظر چند نفر از آنها در ادامه بیان می‌شود.
فعالیت این پادشاه برخلاف توصیف بعضی از مورخین ایرانی و عرب، مبتنی بر تأمین منافع رعایا و طبقه سوم نبود بلکه او می‌کوشید نظام اجتماعی سابق را تجدید کند. حکایاتی از این قبیل که انوشیروان زنجیری در بیرون بارگاه شاهی آویخته بود تا مظلومان دست بر آن زنند و با صدای زنگ شاه را به داوری فراخوانند، با توجه به سجایای انوشیروان، باورکردنی نیست. بعید نیست طبقه حاکمه وقت به پاس خدمات گرانبهایی که خسرو با طرد و قتل عام مزدکیان به آنها کرده بود، داستان‌ها و حکایاتی به نفع خسرو جعل کرده باشند. [2]
کریستن سن در مورد خسرو اول چنین می‌نویسد: اصلاحات خسرو در امور مالیه، بدون شک، بیشتر به نفع خزانه دولت بوده تا به نفع رعیت. طبقه عامه، مثل قرون گذشته، با نادانی و تحمل مصائب می زیست. فیلسوفان رومی، که به ایران پناه آوردند، به‌زودی آزرده شدند چون مقام این اشخاص در حکمت به پایه‌ای نبود که بتوانند بی‌طرفانه به عادات و رسوم یک قوم بیگانه نظر کنند. انتظار داشتند که در کشور پادشاهی چون انوشیروان، چیزهای دیگر ببینند ... طبعاً از بعضی رسوم ایرانیان مثل قواعد ازدواج و معامله با اموات، رنجیده خاطر شده‌اند. اما تنها این علت نبود که زندگی در ایران را برای آنها ناگوار کرد، بلکه بیشتر از اصول طبقاتی ایران و فاصله‌ای که درمیان طبقات موجود بود و تنگدستی عامه منزجر شدند. صاحبان قدرت به زیردستان ستم می‌کردند و اعمال دور از انصاف و انسانیت مرتکب می‌شدند. [3] نجبا و اشراف که از بحرانی سخت بیرون آمده و گروهی از آنان هلاک شده بودند، در پرتو حمایت شاهنشاه، جانی تازه گرفته و مطیع و آرام گشتند، فقط تا حدی از فکر تندخوی تجددپرور خسرو نگرانی داشتند. نجبای درجه دوم در املاک خود روزگار می‌گذاشتند و امور اداری محلی را به عهده داشتند و ظاهراً آسوده و پولدارتر از دیگران بودند. [4]
ازجمله نظام الملک، طی حکایت مفصلی، می‌نویسد که والی آذربایجان که از حیث مال و منال بی نظیر بود، به پیرزنی ستم کرد. او پس از تحمل مشکلات بسیار خود را به خسرو رسانید و از او استمداد کرد. شاه به‌وسیله یکی از غلامان محرمانه شکایت پیرزن را مورد رسیدگی قرار داد و چون به صحت گفتار او پی برد، دستور داد پوست والی آذربایجان را بکنند و گوشت او را به سگان دهند و پوست را پر از کاه کنند و بر در سرا بیاویزند و هفت روز منادی کنند که هرکه بعد از این ستم کند با او همان کنند که با این کردند. [5] جای سؤال است که آیا سزای ستم به یک پیرِ زن چنین برخورد شدید است؟!
ادوارد براون در مورد نسبت عدلی که به انوشیروان می‌دهند چنین می‌نویسد: اقدامات شدیدی که بر ضد زنادقه به عمل آورد، موافقت و ستایش موبدان مجوس را جلب نمود و تواریخ ملی نیز به دست همین موبدان تنظیم شد. نام یزدگرد از آن جهت لکه دار و معروف به بزه گر شده است که نسبت به سایر ادیان به دیده گذشت و اغماض می‌نگریست و به موبدان زردشتی اعتنایی نداشت و شهرتی که به بزهکاری پیدا کرد، نه از آن رو بوده است که در زندگانی خود شرارت خاصی مرتکب شده باشد. فعالیت زنادقه خیر و صلاح و رفاه کشور را تهدید می‌کرد و بدین سبب انوشیروان نسبت به آنان روشی سخت اتخاذ نمود ولی با این وصف به هیچ وجه متعصب نبود و بالعکس نسبت به ادیان و مذاهب فلسفی خارجی علاقه بسیار داشت. این صفت انوشیروان نام خلیفه مأمون و اکبر امپراتور هند را به خاطر می‌آورد. خلیفه و اکبر هردو از مجادلات و تفکرات فلسفی مانند انوشیروان لذت می‌بردند. [6]
نولدکه، در حق او چنین قضاوت می‌کند: به کلی خسرو (انوشیروان) از بزرگترین و بهترین پادشاهان ایران است، ولی در ظلم و ستم بی پروا بود و مانند حتی بهترین افراد ایران، که عادتاً توجهی به حقیقت ندارند، او نیز بیش از دیگران به حقیقت عنایتی نداشت. اقدام او در قلع و قمع و سرکوبی مزدکیان و جنگ‌های پیروزمندانه او با رومیان (اهالی بیزانس) و قوانینی که از روی عقل و خرد وضع کرد و توجهی که نسبت به دفاع ملی داشت، رونق و پیشرفتی که در عهد سلطنت او (531 تا 578 میلادی) نصیب کشور شاهنشاهی ایران شد، این همه سبب شهرت نیکو و نام بلند وی در مشرق زمین گردید؛ تا آنجا که او را هنوز مثل اعلی و کمال مطلوب پادشاهی دانند. پذیرایی از حکمای هفتگانه یونان، که به علت تعصب و عدم تحمل ژوستینین امپراتور از وطن خود تبعید شدند و ماده مخصوصی که به نفع آنان پس از پایان جنگ فاتحانه خود با اهالی بیزانس در پیمان صلح گنجاند (به‌موجب آن ماده آزادی آنها تضمین، و مقرر گردید پس از بازگشت به میهن خود هیچ کس متعرض افکار و عقاید آنها نشود و درباره آنها تحمل روا دارند و مداخله نکنند) و سرپرستی وی از دانشمندان و تأسیس مدرسه بزرگ در جندی شاپور و ترجمه‌های متعددی که از یونانی و سانسکریت به زبان پهلوی به فرمان وی تهیه شده، نمونه‌ای از عشق و علاقه او به علم بود. این همه سبب شد که حتی در مغرب زمین نیز معتقد شدند که یکی از شاگردان افلاطون بر اورنگ شهنشاهی ایران تکیه زده است. [7]
زمانی که انوشیروان از دنیا رفت، در سال 579 هرمزد چهارم به جانشینی انوشیروان انتخاب شد. از بعضی جهات خلف الصدق پدر خویش بشمار می‌رفت. کریستن سن درباره او می‌نویسد: «اگر درست ملاحظه شود او بیش از انوشیروان مستحق لقب عادل بود. بلعمی به صراحت می‌گوید: در عدالت از انوشیروان برتر بود. همه تواریخ شرقی آن عهد در این معنی متفقند که هرمزد نسبت به ضعفا و مظلومین خیرخواه و نسبت به بزرگان سختگیر بود ... مثلاً طبری ... گوید: هرمزد، پسر خسرو، پادشاهی باادب و احسان و دوستدار ضعیفان و فقیران بود و بر اشراف سخت می‌گرفت. پس در کین او ثابت شدند و او نیز کین آنان در دل گرفت ... حس دادگری او در حق رعیت فوق العاده بود.»

پی‌نوشت:
[1]. صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات در ایران، انتشارات فردوس، ۱۳۶۷. جلد 1 صفحه 246
[2]. کتاب تاریخ اجتماعی ایران، نوشته مرتضی راوندی، ج 1 صفحه 617
[3]. ایران در زمان ساسانیان، کریستین سن، ترجمه رشید یاسمی، سال 1367، صفحه 263
[4]. همان، کتاب تاریخ اجتماعی ایران ج 1 صفحه 617
[5]. تاریخ ادبی ایران: از سعدی تا جامی - نویسنده: ادوارد برون مترجم: علی اصغر حکمت جلد 1، صفحه 245
[6]. همان، صفحه 246
[7]. همان، صفحه 247
[8]. همان، ایران در زمان ساسانیان صفحه 575
[9]. همان، صفحه 263

تولیدی

دیدگاه‌ها

عادل بود سزای والی هم همان بود که کرد همین که ایرانیان و شرقیان عادل بدانن بسته نه بیزانس که دشمن بود همین که بیزانسی ها ی دشمن ایران ازش بد بگن نشانه خوب بودنش هست اینقدر بیزانس از انوشیروان شکست خورد بایدم بد بگن ازش مثل این که عربستان از ما بد بگه که نشانه خوبیه

ولی همون شرق شناسان بیان کردند که هرمز چهارم در عدالت از پدر عادلترین بود.

باشه عادل تر بود از عدل پدر کم نمیشه

وقتی قبول کنیم هرمز عادلترین بوده، پس چرا باید انوشیروان را عادل جلوه داد؟

یعنی بین 2 نفر بگین این عادل است یعنی دیگری هیچ عدالتی نمداره اخه چی میگی

شما قبول داری هرمزد چهارم عادل بود ؟ پس چرا منابع زرتشتی گفتن هرمز بزهکار ؟ چرا هیچ وقت از این عادل تر یادی نمیشه و از انوشیروان فقط یاد میشه ؟ جز اینکه دستهای پشت پرده هست ؟ جز اینکه انوشیروان با قتل عام مزدکیها به زور شمشیر و با خونریزی تونست موبدان زرتشتی رو سر پا نگه داره ؟ و دین زرتشتی موبدی رو با ریختن خون بیگناهان زنده نگه داره ؟ مگه انوشیروان نبو که مردم بلوچ و گیل و دیگران رو قتل عام کرد ؟ مگه شما خونریزی رو بد نمیدونید ؟ مگه به اسکندر و عمر و چنگیز نمیگید خونخوار بودن ؟ خوب انوشیروان هم همین کار رو میکرد. شاید معتقدید که خونریزی و خونخواری بعضی وقتها خوب هست!

طبق کدام منبع بیان می شود که هرمز بزهکار بوده است؟ ببخشید، ولی برای رد حرفهای شما همین مطلب کافی هست.

لطفا نظرم رو منتشر کنید

خیلی سوختی گفتم هرمز عادل بود انوشیروان هم عادل خالی بندی های بیزانسی و طرفداران بیزانس هم برام ارزش نداره

اگر منظورتون من هستم باید بگم که، خود متن بیان می کنه که هرمز عادل بوده من کار به بیزانس طرفدارها و ... ندارم اصل بیان تاریخ بود

پشیوتن اون کسی که سوخت تویی ! که جوابی برای حرفهام نداشتی و برای همین زدی به جدول !!!!! بد هم زدی به جدول !!! کشتن و قتل عام مردم بلوچ و گیل و دیلم و مزدکیان و... به دست انوشیروان حرفیه که منابع ایرانی بیشتر از بیزانسی روش تاکید کردن !

جواب نداری بازم میگم سوختی که گفتم هر دو عادل بودن کشتن مردم گیلان هیچکی گیلان رو فتح نکرد در زمان قدیم که بخواد قتل عام کنه

هم بی سواد هستی ! هم دروغگو ! هم جزغاله (خیلی سوختی) ! انوشیروان اصلاً عادل نبود ! کسی که صدها هزار مزدکی رو قتل عام میکنه و کسی که اون همه مردم بلوچ رو میکشه عادل هست ؟ (قضیه بلوچستان رو کلا ماله کشیدی رفتی!) انوشیروان مردم گیلان رو قتل عام نکرد ؟ شاهنامه فردوسی نسخه مسکو در بحث زندگی انوشیروان قضیه قتل عام مردم گیلان رو آورده : بخون: وزان جــــايـگـه ســـوی گيــــلان كشـــيد ، چو رنـــــج آمد از گيــل و ديـلـــــم پديـد .... ادامه ش میگه: چنان شد زكشتن همه بوم و رُســـــــت ، كه از خون همه روی كـشـور بشــــست ! زبس كشتـــــــن و غارت و ســوختــــــن ، خــــروش آمـــــــد و نالــــه ی مــــــــرد و زن ! کتاتب اقبال یغمایی رو هم بخون ! جزغاله مراقب خودت باش

گیلان هیچ گاه فتح نشد نه انوشیروران نه نه اعراب نه بقیه هیچ گاه در عهد شمشیر چون امکان فتح گیلان وجود نداشت حالا هی خالی ببند مزدکیان رو نابود کرد سوختی و خیلی عصبی شدی که خوب کاری کرد دمش گرم برای وحدت لازم بود بعدش هم حال بیزانس ها رو گرفت بعد هم در یمن حال حبشی ها مزدکیان رو نابود کرد خیلی خوب

در دوره ساسانیان، تنها اطفال توانگران و خاندان جاه و نعمت، حق تحصیل علم داشتند. توده و طبقات متوسط از دانش و کسب فضیلت محروم بودند. این عیب بزرگ در فرهنگ ایران باستان، به قدرى واضح و روشن است که حتى «خداینامه پردازان» و«شاهنامه نویسان»، با اینکه هدف آنها حماسه سرائى است،به آن نیز تصریح کرده اند. «فردوسى»، حماسه سراى معروف ایران، در «شاهنامه» داستانى آورده است که بهترین شاهد این مطلب است. این داستان در زمان انوشیروان اتفاق افتاده، یعنى درست در زمانى که امپراطورى ساسانى، دوران طلائى خود را مى گذرانده است. و این داستان نشان مى دهد که در دوره او نیز اکثریت قریب به اتفاق مردم،حق تحصیل نداشتند و حتى انوشیروان دانش دوست، هم حاضر نبود به طبقات دیگر مردم، حق تحصیل علم بدهد. «فردوسى» مى گوید: کفشگرى حاضر شد براى مصارف جنگ ایران و روم، گنج سیم و زر نثار کند، با آنکه در آن زمان انوشیروان به کمک مالى احتیاج بیشترى داشت، زیرا حدود سیصد هزار سپاهى ایران، دچار کمبود غذا و اسلحه بودند، داد و فغان از لشکریان برمى خیزد، جریان را به خود شاه مى رسانند. انوشیروان، از این وضع، پریشان خاطر مى گردد و بر فرجام خویش بیمناک مى شود. بلافاصله «بزرگمهر»، وزیر اندیشمند خود را براى چاره جوئى فرا مى خواند و دستور مى دهد هم اکنون باید به سوى مازندران رود و هزینه جنگ را فراهم کند. ولى «بزرگمهر» مى گوید: خطر، نزدیک است، باید فورى چاره کرد. آنگاه بزرگمهر، قرضه ى ملى پیشنهاد مى کند، انوشیروان پیشنهاد او را مى پسندد و دستور مى دهد هر چه فورى اقدام شود. بزرگمهر به نزدیک ترین شهرها و قصبات مامور مى فرستد و جریان را با توانگران آن محل در میان مى گذارد. کفشگرى حاضر مى شود تمام هزینه جنگ را بپردازد. فقط توقعى که دارد اینست که به یگانه پسر او که مشتاق تحصیل است، اجازه تحصیل داده بشود. بزرگمهر درخواست او را نسبت به عطاى او کوچک مى شمارد، به پیشگاه خسرو مى شتابد و آرزوى پیر کفشگر را به شاه مى رساند. انوشیروان خشمگین مى شود و به وزیر خود بزرگمهر پرخاش مى کند و مى گوید: این چه تقاضائى است که تو مى کنى؟ و این کار مصلحت نیست، زیرا با خروج او از طبقه بندى، سنت طبقات مملکت بر هم مى خورد و زیان آن بیش از ارزش این سیم و زرى است که او مى دهد. به فرمان «خسرو دادگر!!»، درم هاى مرد کفشگر را پس مى فرستند. «کفشگر بى چاره »، افسرده خاطر مى گردد و شبانگاه، دست تظلم وزارى که عادت مظلومان است، از این همه ستمکارى و حق کشى، بر درگاه داور بى پناهان بلند مى کند و زنگ عدل الهى را به صدا در مى آورد. با همه اینها، دستگاه عریض و طویل تبلیغاتى انوشیروان، وى را عادل قلمداد نموده و به جامعه ایرانى تحمیل کرده است. ولى این شاه به اصطلاح عادل، نه تنها گره اساسى را در جامعه ایران آن روز نگشود، بلکه سبب شد بدبختیهاى اجتماعى زیادى دامنگیر ایرانیان گردد. تنها در غائله مزدک هشتاد هزار و به قولى صد هزار ایرانى را زنده بگور کرد، تا به خیال خود این فتنه را از ریشه برکند! غافل از اینکه این «فتنه» ریشه کن نگردید. زیرا این گونه مجازاتها از بین بردن «معلول» است نه «علت»، به اصطلاح مبارزه بر ضد بزهکار است نه جرم!! ریشه فتنه نابسامانى اجتماع و اختلاف طبقاتى و احتکار ثروت و مقام، در دست طبقه خاص و محرومیت اکثریت قاطع مردم و مفاسد دیگرى بود و او با کمک سرنیزه و فشار مى خواست تا مردم، خود را راضى جلوه دهند. «ادوارد براون»، در مورد نسبت عدالت که به انوشیروان مى دهند، مى نویسد: «اقدامات شدیدى که بر ضد «زنادقه» به عمل آورد و موافقت و ستایش مؤبدان مجوس را جلب کرد و تواریخ ملى نیز به دست همین مؤبدان تنظیم شد.. به قول مؤلف کتاب «ایران و اسلام»، از اینها عجیب تر این است که برخى براى آنکه عدالت او را شرعى و مستند جلوه دهند، ناچار احادیثى از زبان رسول گرامى اسلام و پیشوایان اسلام در این باب ساخته اند. مانند آن حدیث «ولدت فی زمن الملک العادل» ترجمه: «من در زمان شاه دادگر چشم به جهان گشودم»

یکی از موارد بسیار مهم در زمان ساسانیان، بحث اختلاف طبقاتی هست که شامل تحصیل و آتشکده و ... نیز بوده است.

مسلمونای غرب گرا.....واقعا که شما معلوم نمیشه اصلا با خودتون چند چندین معلوم نمیشه ایرانی هستین عربین غربی هستین شرقی هستین به استطوره هاتون افتخار میکنین نمیکنین به اسطوره های دیگران افتخار میکنین نمیکنین حسرت غربی ها رو میخورین نمیخورین والا در عقل شما در شگفتم

باید تاریخ خود را بطور کامل و واضح مطالعه کرد. تاریخ تمام مثبت نیست، بلکه موارد منفی نیز دارد که همه وجهه های آن موجب تجربه و عبرت آموزی هست.

پسر کو ندارد نشان از پدر،،،،تو بیکانه خوانش، نخوانش پسر،،،،پسر وارث پدر فراوان نشان دارد از پدر

رشد فرهنگی ایران فقط در دوره ساسانی بوده است متاسفانه چندین هزار هزار کتاب از دانشمندان ایرانی موجود بود که توسط عمر علیه لعنه به آتش کشیده و به مدت چندین ماه کتابهای ایرانی را آتش زده اند،تف بر عرب

همین مزدکیان بوده اند که در ایران اختلافاتی وجود آوردند که سبب ضعف ایران شد نهایت عربها این همه جنایت کردند

چرا نمی گویند این عربها چه بلایی سر ایرانیان آوردند که تاریخ ایران همچین جنایاتی اصلن وجود ندارد

چرا از جنایات اعراب تازی سخنی به میان نمیارن بعد میگن اعراب قلمروهارا فتح کردن درحال که اعراب قلمروهارا به خاک و خون میکشیدن

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.