تراشیدن قطب بهانه ادامه ولایت معصومین (ع)
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ محوریت طریقههای صوفیه را قطب تشکیل میدهد. بدین معنا که قطب یا پیر یا مرشد همان انسان کاملی است که سالک باید بهوسیله او و با تمسک به وی به حقیقت برسد و هیچ راه گریزی جز او نیست.
در این موضوع که دستگیری بعد از ائمه (علیهم اسلام) توسط قطب انجام میشود، با یک سؤال مواجه هستیم که پیرو آن به بحث خواهیم پرداخت.
سؤال: آیا چون "ولی" اسم خداست و تعطیلبردار نیست بعد از ائمه (علیهم السلام) این ولایت باید با قطب ادامه یابد؟
دراینباره شارح گلشن راز در ذیل شعر
پس به هر دوری ولییّ قائم است
تا قیامت آزمایشات دائم است
میگوید که «ولیّ از اسماء الهیه است و در جمیع ادوار تقاضای ظهور در مظاهر میکند و ازاینرو ولایت دائما باقی است، اگرچه نبوت بهپایان رسیده است.»[1]
این سؤال دارای دو جهت است:
جهت اول: اصل دوام و استمرار ولایت بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله) ونیز آزمایش و امتحان مردمان تا روز قیامت است که با توجه به وجود ادله قرآنی و روایی [2] تشیع هم با این مساله موافق است.
جهت دوم: این سؤال مساله ارتباط مستقیم اسم خداوند با وجود ولیّ در زمین و مساله دوام ولایت بعد از ائمه (علیهم السلام) توسط اقطاب است. این بعد مساله از چند جهت قابلبحث است:
1- خداوند متعال دارای اسمهای متعددی است و هیچ دلیلی، نه از جهت عقل، نه از جهت نقل بر اینکه اسمهای خداوند تقاضای مظاهر در زمین دارند نداریم. اما عدم تعطیلی اسمهای خداوند با وجود ذات مقدس الهی محقق است و نیازی به غیر در این جهت ندارد، زیرا خداوند بینیاز مطلق است.
اما اینکه زمین هرگز از وجود ولیّ حقیقی خداوند خالی نمیشود و وجود او در میان جامعه لازم است، به خاطر نیاز بشر به ولی و حجت خداوند است؛ چون حقیقت انسان و نیازهای واقعی او فقط برای خداوند معلوم است و اوست که راههای رسیدن انسان به کمال و منتهی شدن به سعادت ابدی را میداند و بر خداوند است که برای بندگانش –که آنان را مختار آفریده و نیروهای متضاد فطری و غریزی و نفس انسانی و حیوانی برای سیر بهسوی تقوا یا فجور در وجودشان قرار داده است، و با توجه به این که خود انسانها از یافتن راه هدایت و سعادت عاجزند- رهنما، حجت و ولیّ از نوع خود آنان مشخص و معرفی نماید. پس این بشر است که نیازمند وجود ولیّ است نه اسم خداوند که هیچ نیازی در قوام و دوام وجودی خودش به وجود ولیّ و هیچ چیز دیگری ندارد.
2- "زمان بعد از ائمه (علیهم السلام)" که در سؤال مطرح شد در مذهب تشیع معنا ندارد و با ادله متعدد ثابت است که زمانی که در آن امام و حجت خدا حضور نداشته باشد اصلاً تصور ندارد. بنابرعقیده شیعه، پیشوایان و امامان بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله) تا روز قیامت دوازده نفر هستند و توسط پیامبر (صلی الله علیه و آله) به بشر معرفی شدهاند. [3]
و آخرین ولی خدا در روی زمین حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه) است که ولایت ایشان از سال 260 هجری قمری تا زمانی که حیات داشته باشند استمرار و بقا دارد و هیچ امام و ولیّ دیگری وجود ندارد و در این مدت همگان از ولایت تکوینی و تشریعی ایشان بهرهمند هستند.[4]
3- از مطالب بالا روشن گردید که با وجود امام معصوم (علیه السلام) تا روز قیامت ازنظر زمانی نه برای اقطاب و نه هیچکس دیگر جا و محلی باقی نمیماند و زمان، گنجایش هیچ کس را به عنوان ولیّ و امام ندارد تا گفته شود بعد از ائمه (علیهم السلام) ولایت با اقطاب ادامه مییابد؛ علاوه بر این اقطاب و اولیای صوفیه هیچ سنخیتی با ائمه طاهرین (علیهم السلام) در هیچیک از جهات شخصیتی، مثل ولایت، معصومیت، شجاعت، علم و سایر ارزشهای معنوی که در انسان کامل الهی برای امامت و ولایت لازم است، ندارند. اقطاب کاملاً در جهت مخالفت ائمه طاهرین (علیهم السلام) حرکت میکنند و با این وصف ممکن نیست راه ولایت با فرض وجود زمان، خالی از امام، توسط آنان ادامه یابد.
این عدم سنخیت و نیز نقش مثبت نداشتن آنها در جامعه از سخنان شارح گلشن راز بهروشنی بهدست میآید. او حالات و وضعیت اولیای صوفیه را چنین بیان میکند: «اولیاء بهحسب حالات مختلفی که در آنان وجود دارد، به چند دسته تقسیم میشوند:
1- بعضی از اولیاء در باب سکرانه و در مستی، اسرار الهی را افشا میکنند، مثل منصور حلاج که متهم به زندیق و الحاد گردید.
2- برخی از اولیاء گوهر اسرار را در صدف مخفی نگه میدارند و هر چه میگویند شرح صدف و شریعت است.
3- بعضی از اولیاء مکاشفات و مشاهدات خود را به نحو اشارات و عباراتی اظهار میکنند که هرکسی به آن پی نمیبرد و فقط اهلش آن را میدانند.[5]
با چنین اوصافی، از چنین اولیایی هیچ کاری در جامعه نه در جهت دین و نه در هت دنیا ساخته نیست و آنان نمیتوانند با مردم در این جهات رابطه برقرار کنند.
البته منافع دنیوی و مادی و استفاده ابزاری از دیگران در مواردی روابط سودجویانه با مردمدارند که منحصر در گرفتن هدایا و نذورات و امثال اینها، آن هم با ترفند های مختص به خودشان است.
پینوشت:
[1]. لاهیجی محمد، مفاتیح الاعجاز، فی شرح گلشن راز، ص 172
[2]. سوره رعد آیه 7؛ کلینی محمد بن یعقوب، الکافی، دارالاضواء، بیروت، ج 1، ص 251
[3]. صافی گلپایگانی لطفالله، منتب الاثر، سپهر، 1419 ه.ق، ص 97
[4]. مجلسی محمدباقر، بحار الانوار، المکتبه الاسلامیه، تهران، ج 51، صص 84 و 94؛ طبری محمد بن جریری، دلایل الامامه، ص 471
[5]. لاهیجی محمد، مفاتیح الاعجاز، فی شرح گلشن راز، صص 31 - 33
افزودن نظر جدید