نقد تعلیم ترک تعصبات بهائیت
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از تعالیم به ظاهر بدیع بهائیت، مسأله ترک تعصبات میباشد. حسینعلیبهاء در اینباره میگوید: «آن که تعصب جنسی، تعصب دینی، تعصب مذهبی، تعصب وطنی، تعصب سیاسی، هادم بنیان انسانی است و تعصب، مخرب اساس نوع بشر است؛ از هر قبیل که باشد. تا آنکه این تعصبات زایل نگردد، ممکن نیست عالم انسانی راحتی یابد و برهان بر این که هر حرب و قتالی و هر عداوت و بغضایی که در بین بشر واقع شده، یا منبعث از تعصب وطنی بوده و یا منبعث از تعصب سیاسی...»[1]
نقد و بررسی:
حسینعلیبهاء میگوید باید ترک تعصب کرد؛ چرا که هادم بنیان انسانی است؛ ولی این مطلب جدیدی نیست که او فرزندان و پیروانشان، خود را مبدع آن میدانند. 1400 سال پیش دین مبین اسلام، جاهلیت را که همان تعصب نارواست، سرزنش کرده البته اسلام همچون آیین خرافی بهائیت کلیگویی نکرده و بعض تعصبات را سرزنش کرده و بعض دیگر را نیکو دانسته و مدح کرده؛ اما دسته اول از جاهایی که تعصب داشتن مذمت شده، زمانیست که تعصب جاهلانه و کورکورانه باشد، برای مثال: «إِذ جَعَلَ الَّذينَ كَفَروا في قُلوبِهِمُ الحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الجاهِلِيَّةِ فَأَنزَلَ اللَّهُ سَكينَتَهُ عَلىٰ رَسولِهِ وَعَلَى المُؤمِنينَ وَأَلزَمَهُم كَلِمَةَ التَّقوىٰ وَكانوا أَحَقَّ بِها وَأَهلَها ۚ وَكانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيءٍ عَليمًا؛[فتح/28] (به خاطر بیاورید) هنگامی را که کافران در دلهای خود خشم و نخوت جاهلیّت داشتند؛ و (در مقابل،) خداوند آرامش و سکینه خود را بر فرستاده خویش و مؤمنان نازل فرمود و آنها را به حقیقت تقوا ملزم ساخت، و آنان از هر کس شایستهتر و اهل آن بودند؛ و خداوند به همه چیز دانا است». همچنین روایات بسیاری در زمینه نهی از تعصبهای جاهلانه از معصومین نقل شده است به عنوان مثال: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «مَن کانَ فِی قَلبِهِ مِثقالُ حبَّة مِن خَردَل عَصبِیَّة بَعَثَهُ اللهُ عَزَّ وَجَلّ یَومَ القِیامَةِ مَعَ اعرابِ الجاهلیَّة؛[2] هرکس در دلش به اندازه دانه خردلی تعصبی باشد، خداوند در روز قیامت او را با اعراب جاهلیت برانگیزد». امام صادق (علیهالسلام) نیز در اینباره فرمودند: «من تعَصب عصّبه الله عزّوجلّ بعصابة من نار؛[3] هرکس تعصب بورزد، خدای عزّوجلّ در روز قیامت، دستاری از آتش بر سر او ببندد». اما در عین حال اسلام بعضی از تعصبات را نیکو شمرده است.
بیشک، خداوند در انسان نیرویی نهاده است که به کمک آن، از خانواده، مقام، نام نیک و نسب خود، دفاع میکند و این نیرو از فطرت انسانی سرچشمه میگیرد. حال اگر این نیرو در دفاع از حق به کار رود، پسندیده است (غیرت و تعصب ممدوح) و وقتی در راه باطل و بر خلاف حق به کار رود، ثمرهاش بدبختی انسان و تباهی امور زندگی وی است که ناپسند است. دین اسلام اصل تعصب را که ریشه فطری دارد، میپذیرد و استفاده نادرست از آن را رد میکند؛ یعنی استفاده از آن باید در راه برای خدا باشد و از منبع ایمان به خدا، سرچشمه گیرد؛ آنگاه اسلام به انسان اجازه میدهد به نام خدا و در راه وی، برای دفاع از خانواده، وطن و هرچیز حقی تعصب به خرج دهد. برای نمونه به چند حدیث از امامان معصوم اشاره میکنیم. پیامبر اسلام فرمود: «الغیرة من الإیمان و المذاء من النّفاق؛[4] داشتن غیرت، از ایمان است و بیبند و باری از نفاق». امام صادق (علیهالسلام) میفرماید: «إنّ اللهَ تبارک و تعالی غَیور یُحبُّ کُلَّ غیورو لغیرته حرَّمَ الفواحشَ ما ظهرَ منها و ما بطن؛[5] خداوند، با غیرت است و مردان غیور را دوست دارد و از همین رو زشتیها را، چه آشکار و چه پنهان، حرام کرده است».
علاوه بر همه سستیها و ضعفهایی که در آیین سید علیمحمد شیرازی دیده میشود، وی بسیار خشن و (متعصب) بود و به پیروانش دستور داده است هیچیک از مخالفان آیین او را زنده نگذارند. او درباره وظیفه نخستین فرمانروای بابی چنین میگوید: «لن تذر فوق الأرض اذا استطاع احدا غیر البابیین؛[6] اگر فرمانروایی بابی توانایی یافت، هیچکس جز بابیها را بر روی زمین باقی نگذارد». با توجه به این مطالب، مشخص شد که این فرقه (بابیه) خود منشأ تعصب است و سران بهائیت نیز به پیروی این فرقه، تعصبهایی ناپسند درباره خانواده خویش و دیگر افراد روا داشتهاند برای مثال، حسینعلی نوری (پیامبر دروغین بهائیان) به برادر خویش میرزا یحیی چنین میگوید: «صه لسانک یا ایها الکافر؛ صه لساانک یا ایها المشرک بالله؛ صه لسانک یا ایها المحارب؛[7] ای کافر، ای مشرک، ای محارب، ساکت شو!» آیا این همان تعصبی نیست که خود حسینعلیبهاء از آن نهی کرده است؟! البته موارد نقض بیشمار دیگری نیز درباره انواع تعصبها در متون بهائیت وجود دارد که در اینجا برای رعایت اختصار، به نقل همین مقدار بسنده میکنیم.
پینوشت:
[1]. عباس افندی، خطابات مبارکه، ج3، ص147.
[2]. محمد محمدی ریشهری، میزان الحکمه، ج8، ص3794.
[3]. همان.
[4]. ابوالقاسم پاینده، نهجالفصاحه، ح2045.
[5]. کلینی، اصول کافی، ج5، ص535.
[6]. علی محمد شیرازی، لوح هیکل، نسخه خطی، ص15.
[7]. حسینعلینوری، بدیع، ص325.
افزودن نظر جدید