گذری بر ادعاهای بیاساس پولس
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ مسیحیت کنونی بیشک محصول اندیشهها و نظریات پولس است. اگرچه در باور اندیشمندان و شواهد موجود در کتاب مقدس، نظریات وی انحرافی بوده و مسیحیت راستین را به قهقرا و نیستی کشاند، اما باید این حقیقت را پذیرفت که نام مسیحیت با نام پولس عجین بوده و برای شناخت مسیحیت کنونی بهناچار باید شخصیت پولس را نیز مورد واکاوی و بررسی قرار داد. با نگاهی موشکافانه در کتاب مقدس، این حقیقت روشن میشود که پولس در بین حواریون و مسیحیان نخستین جایگاه خاصی که اکنون دارد، نداشته است؛ این امر را میتوان از نزاعهای رخداده بین پولس و دیگر حواریون فهمید. این نزاعها تا جایی پیش رفته که پولس حواری بزرگ مسیح، یعنی پطرس را منافق خوانده است: «امّا چون پطرس به انطاکیه آمد، او را روبرو مخالفت نمودم زیرا که مستوجب ملامت بود، چونکه قبل از آمدنِ بعضی از جانب یعقوب، با امّتها غذا میخورد؛ ولی چون آمدند، از آنانی که اهل ختنه بودند ترسیده، بازایستاد و خویشتن را جدا ساخت. و سایر یهودیان هم با وی نفاق کردند، به حدّی که برنابا نیز در نفاق ایشان گرفتار شد».[1] مسئله اصلی این است که پولس شخص اول مسیحیت، چه جایگاهی در کتاب مقدس دارد.
بر اساس کتاب مقدس شاید بتوان گفت که پولس شخصیتی است که روح وی همهجا حاضر است؛ اما واقعیت این است که این ادعا تنها از جانب شخص پولس مطرحشده و دریکی از نوشتههای خود چنین آورده است: «زیرا که من هرچند در جسم غایبم، امّا در روح حاضرم؛ و الآن چون حاضر، حکم کردم در حق کسی که این را چنین کرده است».[2] آری روح وی در همهجا حاضر است و بر همین اساس هم حکم داده و داوری کرده است. تمجید یک شخص از خود بدون هیچ دلیل و سند و مدرکی، آیا میتواند در حق دیگران حجت باشد و دیگران وی را تأیید کنند؟
وی در ادامه ادعای دیگری کرده که نشان از بالا رفتن ادعاهای بیدلیل وی است. وی در باب پنجم از كتاب اول قرنتیان از روی غیب و از آن جهت که روح وی در همهجا حاضر است، بر انسانها داوری میکند؛ و در باب ششم مدعی است که بر موجودات غیبی یعنی فرشتگان هم داوری میکند: «چرا وقتی با یکدیگر اختلافی پیدا میکنید، به دادگاه میروید و به یک قاضی بیایمان مراجعه میکنید؟... آیا نمیدانید که ما حتی فرشتگان را داوری خواهیم کرد؟ پس باید بتوانید بهسادگی مشکلات روزانه خود را حلوفصل کنید».[3]
در باب بعدی همین کتاب وی بر قوت ادعاهای خود افزود و میگوید که این حکم را خدا نمیگوید بلکه من میگویم: «و دیگران را من میگویم نه خداوند که اگر کسی از برادران، زنی بیایمان داشته باشد و آن زن راضی باشد که با وی بماند، او را جدا نسازد».[4] وی خود اقرار میکند که چیزی را که خدا نمیگوید، او میگوید. راستی منظور و مفهوم وی از این حرف چه بوده است؟ آیا وی از خدای خود بیشتر میداند؟ یا خدای او حکمی را فراموش کرده که او آن را بیان میکند؟ یا در خوشبینانهترین حالت این حکم را از لابهلای آیات دیگر برداشته کرده که دیگران قادر به فهم آن آیات نبودند؟ چرا پولس حمکی را بیان میکند که حتی خدا بیان نکرده است؟
از سیر صعودی این ادعاهای عجیبوغریب و غیر مستدل پولس، شاید بتوان فهمید که ادعای بعدی وی چه خواهد بود. پولس شخصی است که هرگز مسیح را در زمان حیاتش درک نکرد. وی هرگز جزء حواریون نبوده و حتی پس از یهودای اسخریوطی نیز وی جای او را نگرفت. پولس شخصی که در بین حواریون جایگاه برجستهای نداشته و در همه حال با آنها در حال نزاع بوده و انواع توهینها و تهمتها را نثار آنان میکرده است، این بار در ادعای دیگر که هیچکدام از بزرگان مسیحیت چنین ادعایی را به زبان نیاوردهاند، مردم را به اقتدا بر خود فراخوانده و به آنان میگوید: «ای برادران، باهم به من اقتدا نمایید و ملاحظه کنید آنانی را که به حسب نمونهای که در ما دارید، رفتار میکنند».[5] آیا میتوان از این ادعاهای بیاساس تبعیت کرده و بر اساس آن عمل کرد؟ آیا هر شخصی اگر درباره خود ادعای بیدلیلی کند، از وی پذیرفته میشود؟ راستی ای برادران، پولس که بود؟ از کجا آمده بود؟ چرا تا به این حد در نزد مسیحیان جایگاه ویژهای دارد؟
پینوشت:
[1]. ترجمه قدیم کتاب مقدس، غلاطیان 2: 11-13
[2]. ترجمه قدیم کتاب مقدس، اول قرنتیان 5: 3
[3]. ترجمه تفسیری کتاب مقدس، اول قرنتيان 6: 1 ـ 3
[4]. ترجمه قدیم کتاب مقدس، اول قرنتيان 7: 12
[5]. ترجمه قدیم کتاب مقدس، فيليپيان 3: 17
افزودن نظر جدید