مبانی نادرست پائولو در تصویر معنای زندگی
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ پائولو کوئلیو چند سال پس از رهایی از بیماری روحی که از آن رنج میبرد، تصمیم میگیرد تجربههای خود را بنویسد. در این زمان بود که او با برخی از فرقهها آشنا شد و با سفر به نقاط گوناگون جهان، با فرهنگها و آیینهای اقوام نیز آشنا گشت. او با این تجربهها در پی درمان روح بیمار خود بود و سرانجام گزیدهای از نسخههای معنوی را در اختیار گرفت. آنچه پائولو کوئلیو دوست دارد به منزلۀ راه رهایی خود به مردم جهان پیشنهاد کند، این است که در زندگی نباید در پی شناخت و پاسخ به مسائل بنیادین بود. این پرسشهای بیپاسخ، بیشتر ذهن را خسته و آشفته میکند. هرکس باید آماده باشد برای خودش زندگی کند. هرکس با دیگری تفاوت دارد و راه زندگی به تعداد رؤیاهای اشخاص پرشمار است. در نگاه او، باید در گرو ندای دل زیست تا زندگی در کام شیرین شود.
بیشک، اگر پائولو به جای گریز از مسئلۀ شناخت معقول جهان، خدا و انسان، در پی راهی برای پاسخ منطقی به آن بود یا دست کم پاسخهای ادیان و فرقههای دیگر را به این مهمترین پرسشها بررسی کرد، به چنین نتایجی نمیرسید. بسیاری از نتایجی که او به آنها رسیده، ناشی از ضعف در شناخت و خداشناسی و تصویر نادرست وی از انسان، جایگاه او و استعدادهایش است. به نظر میرسد همۀ اینها ناشی از اصرار او بر ضرورت نداشتن شناخت و خردورزی است. در معنویت راستین میتوان هم ایمان عاقلانه داشت و هم لذت ایمان را در دل چشید. نخست باید عاقلانه راه را شناخت و سپس عاشقانه راه را پیمود. با کمی تأمل آشکار میشود که اگر سرشت انسانها و خدا، هردو یگانه است، راه کمال و تعالی به سوی او نیز یگانه است و هرکس باید بنا به ظرفیت خویش آن را طی کند.
پائولو چون به نسخهای اصیل از دین دست نیافته است، دین را حاصل قرارداد اجتماعی و انباشت سنتها میداند. پائولو معتقد است هیچکس نمیتواند وجود خدا را اثبات کند و بهتر است از این پس به جای خدای نرینه، خدای مادینه پرستیده شود که مهرش عشق بیشتری در نیایش برمیانگیزد. از آنجاکه پائولو خدا را آنگونه که باید نشناخته و انسان و کاستیهای علم و عقلش را خوب مطالعه نکرده است، انسان را از نوبت بینیاز میداند. نبی زندگی او، ندای دل است؛ غافل از آنکه چه بسا ایندل، انسان را به اسارت و ذلت بکشاند. او غافل از این است که انسان خودخواه شایستگی نوشتن قانون برای همنوعانش را ندارد. انسان باید بداند جهان هستی خدایی دارد که همۀ صفات کمال را دارد. خدای حکیم است و عادل و در عین عدالت و حکمت، مهربان است. الهههایی که برخی از صفات کمال را دارند، سزاوار پرستیده شدن نیستند. خدایی پرستیدنی است که زیباساختۀ دست خود را رها نکرده و جامع همۀ کمالات است. این خدا خود نقشۀ راه را نشان میدهد و منتظر نمیماند که انسانها خود با وجود همۀ محدودیتهایشان، مناسکی ساختگی برای راهبری بسازند.
پائولو انسان را از شناخت مبدأ و مقصد بینیاز میداند و معتقد است بدون شناخت نیز میتوان حرکت کرد، اما توجهی نداشته است که بدون شناخت آغاز و انجام راه نمیتوان در آن گام نهاد. او توجهی نداشته است که بدون شناخت آغاز و انجام راه نمیتوان در آن گام نهاد. او زندگی را تنها بر پایۀ رؤیاهای انسان پیش میبرد و توجهی نداشته که چنین زندگیای هرگز هدفمند نیست و جهتی خاص ندارد. او زندگی را برای امروز میداند؛ غافل از اینکه زندگی امروز برای فرداست و فرصت آنقدر محدود است که وقتی برای آزمون و خطا وجود ندارد.
پائولو سکس،[1] رقص، [2] عشق،[3] رؤیا [4] و دعا [5] را راه نیایش، اتحاد با خدا و دیدار او میداند، اما هیچگاه توضیح نمیدهد این امور مادی و فرودست، چگونه انسان را به خدای فرادست میرساند. حقیقت این است که نیافتن همۀ حقیقت و معنویت، مرام پائولو را به پذیرش بیبندوباری و دنیاگرایی کشانده است. برای رسیدن به رؤیا نمیتوان به هرزگی تن داد و بهبهانۀ عشق نمیتوان از سکس سر درآورد. سکس و دلبستگی به لذتهای دنیوی، انسان را از تعالی معنویاش باز میدارد. در هر گامی انسان باید خود و هدف نهایی خویش را بسنجد و ببیند در کجای راه است. اگر عشق نیروی خوبی است، باید در مسیر تعالی و قرب به خدا از آن استفاده شود.
مبانی نادرست پائولو در تصویر معنای زندگی و انسانشناسی موجب شد تا هدف زندگی انسان در نظر او تنها کامجویی شهوانی از عشق و لذت رسیدن به رؤیاهای هرچند بیارزش باشد. حال آنکه آفرینش برای این دو هدف بیارزش، پوچ و بیهوده است. پائولو با تفسیر نادرست از زندگی، آن را تنها به همین دنیا خلاصه کرده است و معنویتش شاید بتواند تنها برخی از اضطرابها و آشفتگیهای این دنیا را برطرف کند. پائولو غافل شده است از اینکه عالم معنا جای دیگری است و لذتهایش آنقدر گسترده و فراخ است که در این دنیا نمیگنجد. مشغول شدن به این دنیا بهبهانۀ رهایی از رنج امتحان، محروم شدن از آن لذت پایدار و خسارتی بزرگ است. خدای حکیم، دورنمای راه را در همه نهادینه کرده و شریعت را یادآور و هشداری برای بیداری ساخته است.
پینوشت:
[1]. بریدا، پائولو کوئلیو، ترجمه آرش حجازی و بهرام جعفری، تهران، کارون، 1383، ص 191.
[2]. کنار رود پیدرا نشستم و گریستم، پائولو کوئلیو، ترجمه آرش حجازی، کارون، تهران، 1384، ص 157.
[3]. بریدا، پائولو کوئلیو، ترجمه آرش حجازی و بهرام جعفری، تهران، کارون، 1383، ص 103.
[4]. کیمیاگر، پائولو کوئلیو، ترجمه آرش حجازی، کارون، تهران، 1388، کارون، تهران ، 1387، ص 25.
[5]. قصههایی برای پدران، فرزندان و نوهها، پائولو کوئلیو، ترجمه آرش حجازی، ص 131.
برای اطلاع بیشتر مراجعه کنید به: شریعت رؤیا، حامد حسینیان، موسسه امام خمینی (رحمهالله)، قم، ص 445.
افزودن نظر جدید