ظهور لاابالیگری در تصوف
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از اشکالات عمدهای که منتقدان تصوف به این دسته وارد میکنند، لاابالیگری دینی است. کسانی که همواره دم از وصول به حق و حقیقت میزنند، حداقل نباید به این نوع اتهامات متهم شوند. اما میبینیم که در مکتوبات اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم صوفیه چنین مساله ای در مورد ایشان بیان شده است، که این امر نشاندهنده وجود چنین تمایلاتی در برخی از فرقه صوفیان آن زمان بوده است و این تمایلات توسط عده دیگر از صوفیه که مخالف لاابالیگری بودند، به باد انتقاد گرفتهشده است.
مفهوم شناسی اباحی گری
فرقه اباحیه، سر باز زدن از قوانین و مقررات و واجبات دینی را جایز میشمارد و خود را از انجام واجبات و فرمانهای دینی و خودداری کردن از گناهان و کارهای حرام ناتوان میداند. [1] همچنین به جماعت ملحدان که چیزی را حرام و ناروا ندانند، اباحیه گفته میشود. [2] اباحی به کسی گویند که به اباحیه باور داشته باشد و برای خویش و دیگران، انجام کارهای ناشایست و ترک واجبات را جایز بداند. [3]
برخی از فرقههای اباحیه در اسلام
الف: مرجئه
«ارجاء» در لغت معانی گوناگونی دارد که مهمترین آن به تأخیر انداختن است. [4] در اصطلاح، به معنای تأخیر انداختن حکم مرتکب کبیره است. در متنهایی که از فرقه مرجئه در دست است، ارجاء به معنای تأخیر انداختن حکم مرتکب کبیره تا قیامت است. ایشان اموری را که بر آنها مشتبه است یا مدعیاند نمیتوانند درباره آنها داوری آشکاری داشته باشند، به روز قیامت واگذار میکنند تا خداوند درباره آن امور تصمیم بگیرد. [5] پیروان این فرقه، جزو نخستین کسانی بودند که خود را از آشوبها و فتنههای روزگار عثمان کنار کشیدند و پس از قتل او، با معاویه و امام علی (علیه السلام) بیعت نکردند و در جنگهای صفین و جمل و نهروان حاضر نشدند و هیچ یک از طرفهای درگیر را یاری نکردند. در این رخدادها، عبدالله بن عمر بن خطاب میگفت: «در این فتنه با کسی نمیجنگم و هر کس پیروز شد، پشت سر او نماز میگزارم». اسامه بن زید حارثه کلبی میگفت: «من با گوینده لاالهالاالله هرگز نمیجنگم.» حرمله غلام اسامه میگوید: «اسامة مرا نزد علي (علیه السلام) فرستاد و گفت ایشان را سلام برسان و بگو اگر در کام شیر بودی، هر آینه دوست داشتم من نیز به کامش درآیم، ولی در این پیش آمد با تو همراهی ندارم».
از دیگر کسانی که از فتنه عثمان کنار کشیدند و به ارجاء باور داشتند، گروهی از جنگجویان بودند. این گروه، به دلیل جنگ از مدینه بیرون رفته بودند و پس از کشته شدن عثمان بازگشتند و در این ماجرا، موضعی بیطرفانه گرفتند. اینان و گروهی دیگر، نماینده نخستین مرجئه در صدر اسلام به شمار میآیند. ایشان کار مردم را به روز رستاخیز حواله میکردند و داوری درباره اعمال بندگان را تنها به خداوند وا مینهادند. این اندیشه، آرام آرام رشد یافت و پایههای فرقه مرجئه را بنیان نهاد. [6]
باور مرجئه درباره جانشین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) این بود که پس از برگزیدن امام بر اساس اجماع، باید هرچه او میگوید، اطاعت کرد و فرمان او را واجب شمرد. مرجئه، عصمت امام از خطا را لازم نمیدانست. از این رو، حضور فرقه مرجئه، کاملاً به سود معاویه و نوادگان او تمام شد. [7] به دنبال این موضعگیری سیاسی، بسیاری از پیروان مرجئه بر این باور بودند که ایمان چیزی بهجز تصدیق قلبی نیست و هرکس قلباً ایمان بیاورد، مؤمن به شمار میآید. برخی از آنها، ایمان را تصدیق به قلب و اقرار به زبان میدانستند، ولی همگی بر این باور بودند که عمل در مرتبهای پسازایمان قرار دارد و عمل را رکن ایمان نمیدانستند. ازاینرو، مرتکب گناه کبیره را نیز مؤمن میدانستند. از سویی ایمان را تجزیه پذیر و دارای مرتبههای گوناگون نمیدانستند و بر این باور بودند که اهل ایمان در ایمانشان بر یکدیگر هیچ برتری و فضیلتی ندارند. بنابراین، هرکس به اسلام قلباً ایمان آورد، خواه از خوارج باشد یا بنی امیه و خواه شیعه، همگی دین دارند و ازنظر ایمانی، بر یکدیگر برتری ندارند. از این رو، هیچ کس را نباید کافر و همیشه در دوزخ دانست.
از نتایج تعالیم مرجئه در رابطه با ایمان به اینکه ایمان تصدیق قلبی است و عمل در آن راه ندارد، توسعه دایره مؤمنین میباشد. بدین گونه که هرکس ایمان به خداوند و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بیاورد مؤمن میباشد، اگرچه مرتکب گناهان کبیره نیز باشد از این روی ممکن است مرتکب کبیره، بدون عقاب وارد بهشت شده و یا مدتی عذاب و سپس وارد بهشت شود. این نظریات مرجئه را بعدها، اهل سنت اقتباس نمودند. [8]
ب: صوفیه
در قرن چهارم هجری یک گرایش قدیمی یعنی لاابالیگری به زندگی و حتی به دین و آیین، در تصوف مجال ظهور یافت.
ابن حزم میگوید: «برخی از صوفیان گویند هر که خدا را شناخت، حکم شریعت از او ساقط شود و برخی میافزایند که به وصال میرسد. در این زمان صوفیای در نیشابور هست که ابوسعید ابوالخیر لقب دارد، گویند گاه پشمینه و گاه حریر که بر مرد حرام است میپوشد، گاه شبانهروز هزار رکعت نماز میگزارد و گاه از واجب و مستحب هیچ نماز نمیکند و این کفر محض است و به خدای از گمراهی پناه میبریم...» و در جای دیگر مینویسد: «بالاتر از این برخی صوفیه گویند کسی باشد از اولیاء خدا که از همه پیغمبران و فرستادگان برتر است و نیز گفتهاند هر که به نهایت ولایت برسد تکلیف روزه و نماز و زکات و غیره از او برخیزد و شراب و زنا و مانند آن او را حرام نباشد و زن دیگران او را مباح شود و نیز برخی صوفیه گفتهاند که ما خدای را میبینیم و با او سخن میگوییم و هر جه در دل ما بیاید حق است.»[9]
هجویری مینویسد: «گویند که چون حال حقیقت کشف گشت شریعت برخیزد و این سخن قرامطه است و موسویان ایشان»، قشیری به نقل از شیخ ابوعبدالرحمن سلمی از ابوالقاسم دمشقی روایت میکند که ابوعلی رودباری را پرسیدند: چگونهای در حق کسی که به لهو گوش فرا دارد و گویند این مرا روا باشد که واصل شدهام به پایه ای که گونه گونی احوال را بر من اثر نبود؟ پاسخ داد: آری واصل شده باشد لیک به دوزخ!»[10]
با رجوع به مکتوبات اواخر قرن سوم و چهارم تصوف، درمییابیم که در میان صوفیان آن زمان عدهای بودهاند که قائل به اباحی گری دینی و اخلاقی از رهگذر صوفیه بودهاند به این معنی که مقام خود را آنگونه توجیه میکردند که قلم تکلیف از ما برداشته شده است و هر کاری که انجام دهیم در مقابل آن عذاب و عقاب نخواهیم شد، و این تفکر همچنان در میان صوفیه ادامه داشته است تا جایی که همانند دیگر مشربها، با گذر زمان، شاهد توسعه در معانی آن خواهیم بودهایم. درنتیجه باید دید لاابالیگری صوفیه که در قرن چهارم آنچنان بوده است، امروزه دچار چه افتضاحاتی شده است؟
پینوشت:
[1]. فرهنگ لاروس، ج 1، ص 12
[2]. علی اکبر دهخدا، لغتنامه دهخدا، تهران، مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، 1372، چ 1، ص 220
[3]. فرهنگ لاروس، ج 1، ص 2
[4]. همان، ج 1، ص 119
[5]. رسول جعفریان، مرجئه؛ تاریخ و اندیشه، قم، خرم، 1371، صص 17 و 18
[6]. حسین عطوان، فرقههای اسلامی در سرزمین شام در عصر مولوی، ترجمه: حمیدرضا شیخی، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1371، چ 1، صص 17 ـ 20
[7]. محمّدجواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1372، چ 2، ص 405
[8]. احمد امین، ضحی الاسلام، بیروت، دارالکتاب العربی، چ 3، ج 3، صص 324 و 325
[9]. ابن حزم، الفصل، ج 4، صص 188 و 226
[10]. متز آدام، تمدن اسلامی در قرن چهارم، مترجم علیرضا ذکاوتی، امیر کبیر، 1388، صص 327 و 328؛ به نقل از کشف المحجوب، ص 499؛ قشیری، ص 26، برای مطالعه بیشتر در این زمینه نگاه کنید به:
- جوان حمیدرضا، تکلیف مداری و اباحیگری، قم، دفتر عقل، ۱۳۸۸
- متز آدام، تمدن اسلامی در قرن چهارم، مترجم علیرضا ذکاوتی، امیر کبیر، 1388
- هجویری علی بن عثمان، کشف المحجوب، سروش، مصحح محمود عابدی، 1390
- محمّدجواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، 1372
افزودن نظر جدید