غرور صوفیانه
پايگاه جامع فرق، اديان و مذاهب_ صاحب کتاب معراج السعاده ملا احمد نراقی، اهل غرور و غفلت را به چند گروه دستهبندی نموده است، و صوفیه را بهعنوان یکی از این گروهها نامبرده است. در اینجا به چکیدهای از آنها اشاره میشود: «گروه اول: کفّار و صاحبان مذاهب فاسد. که شیطان آنان را بهغفلت و تکبّر انداخته و با شبهات بیپایه آنها از راه حق بیرون کرده است. و آنان خود را حقدار میپندارند. گروه دوم: فساق و معصیتکاران که برخی از آنان گمان میکنند دنیا نقد و آخرت نسیه است با فرورفتن در شهوات و لذتهای دنیایی نفس و جان خویش را دچار مرض روحی میکنند. گروه سوم: دانشمندان و خردمندان که عمر خود را صرف علوم و اختلافات فکری و علمی میکنند، ولی عقاید حقه را مطرح نمیکنند، از بیشتر دانشها آگاهاند ولی در معرفت خدا گمراهاند، آنان با طرح شبهات و پندارهای ساختگی با اعتقادات مردم بازی میکنند با این خیال فاسد مغرور و از علوم دینی که سرچشمه سعادت دنیوی و اخروی است، بازمانده و در تهذیب اخلاق و اصلاح نفس نمیکوشند و در برابر هجمههای فراگیر به دین و بدعتها سکوت اختیار میکنند و در نظامهای شیطانی و دولتهای کفر جانب حق را نمیگیرند. پس به دانستههای خود مغرورانه مینگرند.
گروه چهارم: خطیبان و واعظان که از احوال نفس و صفات آن از خوف و رجا و توکل و رضا و صبر و شکر و... سخن میرانند و انتظار تحول درونی از عموم مردم دارند، درحالیکه خود از صفات ظاهری پیشرفتی ندارند. چهبسا مطالبی خلاف واقع و قصّههای ساختگی برای خوشایند دل مردم میبافند، ولی بدون شکّ اینان از شیاطین انس هستند و خود گمراهاند و دیگران را هم گمراه میکنند. گروه پنجم: اهل عبادت و ریاضت که در مواظبت بر اجرای عبادت و مستحبات و طهارت بسیار دقت و وسواس به خرج میدهند تا نظر پروردگار را بهدست آورند، اما چون پای مال و شکم که به میان میآید به هر دلیلی آن را حلال و مباح نشان میدهند، گاهی در لباس و خوراک و مسکن به اندک چیزی قناعت میکنند و گمان میکنند که در زهد و دوری از دنیا به مرتبه کمال رسیدهاند ولی دلشان از حب ریاست و شهرت در آفاق و انفس پرشده است. اینان به گستردگی عملهای عبادی مغرور میشوند و از مسائل پیرامون و آثار بر جامانده، غافل میشوند.
گروه ششم: اهل تصوّف و درویشان که با رفتار و کردار زاهدانه، به درویشی و گدایی در بین مردم میپردازند و با قیافههای عجیب و غریب و اذکار و اوراد و ابزار و آلات مخصوصی به جذب و دوستی با خلق، روزگار میگذارنند. اینان میپندارند که با این حرکات تارک دنیا و درویش میشوند و به درجات اهل توحید و عرفان ترقی میکنند و داخل صف زاهدان و دوستان خدا میگردند و گاهی عبادت و مناجات را کنار میگذارند و میگویند: نفس ما به تکامل رسیده است و دیگران محتاج طاعتاند. و مرتبه خود را از پیامبران و اولیای الهی بالاتر میبرند و صاحب مرام و مذهب جدید و مدعی الوهیّت و نبوّت و امامت و کشف و شهود و عرفان نو میگردند. حکایت این طایفه بسی اندوهناک است. این گروه در نزد خدا و ارباب یقین و بصیرت از احمقان و جاهلاناند و از آنچه به غرور ادّعا میکنند، از حق دورتر میگردند.
گروه هفتم: حاکمان و سلاطین که دارای حکم و دستورند و مدعی عدالت و داوری بهحق در میان مردماند و در حکومت و سلوک اجتماعی خود را دارای مقام و منصب خدمتگزاری و نیکنامی میپندارند و از مردم توقع مدح و ستایش و عدالت منشی و دادگری دارند، ولی در عمل با رشوهگیری و چاپلوسی همفکران و تضییع حق مردم با سلطه شیطانی خود کسب قدرت میکنند. اینان خودخواهانه فریفته قدرت و مقام پوشالی و اهریمنی شدهاند و آخرت خویش را نابود ساختهاند.
گروه هشتم: ثروتمندان و مالداران که بهواسطه مال و ثروت مادی دیده حقیقت و بصیرت آنان پوشیده مانده و کثافتهای دنیوی در نظرشان اهمیّت دارد. این دسته مکنت مالی را نتیجه تقرب به خدا میدانند و خود را بر فقرا ترجیح میدهند. مال را مایه مباهات و افتخار میدانند و فقر و تنگدستی را عامل بدبختی میپندارند؛ پس غرور، آنان را از مرتبه و منزلت در نزد خداوند پایین آورده و در زمره ابلهان و کافران قرار میگیرند.»[1] بنابراین مؤمنان و متّقیان حقیقی از صفات فوق منزّهاند و به درگاه خداوند کمال عشق و امید را دارند.[2]
نمونه ای از غرور صوفیانه سخنان بزرگان این فرقه است که به برخی از آنها اشاره میکنیم. «یکی به بایزید گفت: چرا نماز نمیکنی؟ گفت مرا فراغت نماز نیست، من گرد ملکوت میگردم و هر کجا افتاده است، دست او میگیرم، کار در اندرون میکنم.»[3]
از بایزید میپرسند درباره عرش و کرسی و لوح و قلم و ابراهیم و موسی و عیسی و جبرئیل و میکائیل و اسرافیل، او در جواب میگوید: «آنهمه منم» و نیز آنقدر در تکبر اوج گرفت که گفت: «پرچم من در روز قیامت از پرچم محمد صلی الله علیه و آله بزرگتر است.»[4] شیخ ابوالعباس قصاب، زهد فروشی را به جایی رسانید که گفت: «من فخر آدم و قرة العین مصطفی ام. آدم فخر کند که گوید این ذریت من است. پیغامبر را چشم روشن گردد که گوید این از امت من است و گفت وطاء من بزرگ است. ازو باز نگردم تا محمد در تحت وطاء من نیارد، این آن معنا است که شیخ بایزید گفته است: «لوائی اعظم مِن لواء محمد».[5] ابونصر سراج گفته است: «هر جنازه که پیش من بگذارند مغفور بود و بهحکم این بشارت، اهل طوس جنازهها را پیش خاک وی آورندی و زمانی بداشتندی و آنگاه ببردندی.»[6]
پینوشت:
[1]. نراقي ملأ احمد، معراج السعادة، صص 492- 513، صفت بیست و سوم: غرور
[2]. انصاريان حسین، تفسیر و شرح صحیفه سجادیه، ج11، ص 42
[3]. عطار محمد بن ابراهیم، تذکره الاولیاء، نشر پیامبر، 1390 شمسی، ص ۱۴۱
[4]. همان، ص ۱۴۳
[5]. همان، ج ۲، ص ۱۴۸
[6]. جامی نورالدین عبدالرحمن، نفحات الانس من حضرات القدس، مصحح محمود عابدی، سخن، 1390 شمسی، ص ۲۸۴
برای مطالعه بیشتر در این زمینه ر.ک به: معراج السعاده ملأ احمد نراقی و تفسیر و شرح نهجالبلاغه حسین انصاریان و تذکره الاولیاء عطار.
افزودن نظر جدید