کدام نظام سیاسی، قلمرو ایران را از دست نداد ؟
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ کنگرهی وستفالی در ایجاد و تأسیس دولت مدرن امروزی نقش بسزایی ایفا نموده است. بهطوریکه بسیاری از دانشمندان علم سیاست، زمان برگزاری این کنگره را آغاز تولد دولت- ملت میدانند. بنابراین از سال 1648 تحولی مهم در مفهوم دولت به وقوع پیوست. از این پس مرز و قلمرو بهعنوان شاخصی مهم در تعریف یک دولت دارای اهمیت شد. بگذریم از اینکه حتی پیش از این نیز برمبنای عِرق و غیرت سیاستمداران و مردمانی که در یک کشور میزیستند، خاک و قلمرو یک کشور دارای اهمیت فراوانی بود. تا حدی که قلمرو را با ناموس مقایسه مینمودند.
حال بر این اساس، آنچه در مرکز نوشتار حاضر قرار دارد، میزان قدرت حکومتهای ایرانی معاصر در حفظ مرزهای جغرافیایی است. اگر بخواهیم به سال 1648 میلادی (1027ش) بازگردیم، به سدهی آخر حکومت صفویه میرسیم. اما میتوان محدودهی بحث را فروکاست و بحث را از بعدِ صفویه و حتی بعد از افشاریه و زندیه آغاز کرد. بر این اساس، در نگاهی مقایسهای میان سه نظام سیاسی اخیر که در ایران به قدرت رسیدند، میتوان به اهمیت مرز جغرافیایی و میزان پاسداری از آن پرداخت. بر این اساس، میبایست این سؤال را مطرح نمود که میان سه نظام سیاسی اخیر حاکم بر ایران، کدامیک بیشتر مدافع و محافظ مرزهای جغرافیایی کشور بوده است؟ با نگاهی کاملاً توصیفی و تطبیقی به جنگها و توافقات بینالمللی میان سه نظام سیاسی قاجاریه، پهلوی و جمهوری اسلامی با دول دیگر، بهخوبی میتوان جایگاه قلمرو و مرزهای جغرافیایی را در دوران جمهوری اسلامی دریافت.
در واقع جمهوری اسلامی در میان سه نظام سیاسی اخیر، تنها نظامی است که کوچکترین بخش از خاک سرزمینی که وارث آن بوده را از دست نداده است. در مقابل اما دو نظام سیاسی قبل از آن، هریک بهنوعی بخشهایی از خاک ایران را واگذار کردهاند. بر این اساس، ادامهی این مطلب نگاهی تاریخی به برخی توافقات پس از جنگ و یا روابط صلحآمیز میان ایران و کشورهای همسایه یا امپریالیست دارد.
حکومت قاجار و سرزمینهایی که از دست رفت
حکومت قاجار، خاک ایران را طی چند معاهده از دست داد. برخی از این معاهدات از شهرت بیشتری برخوردارند و برخی کمتر. آنچه مهم و لازم به ذکر است اینکه خاک ایران در این برهه، بهوسیلهی دو کشور استعمارگر روس و انگلیس جدا شد. در این میان، تصرف قلمرو ایران برای روسیه از اهمیت بیشتری برخوردار بود، زیرا جدا از اینکه به قلمرو این کشور میافزود، این دولت را هرچه بیشتر به سواحل خلیج فارس و آرزوی دیرینهاش یعنی دستیابی به آبهای گرم و تلاش برای تصرف هند، نزدیک میکرد. مهمترین قراردادهایی که روسها بهوسیلهی آن به بخشهایی از خاک ایران دست یافتند، عبارتاند از: معاهدهی گلستان، معاهدهی ترکمانچای و پیمان آخال.
سرزمینهایی که توسط روسها از ایران جدا شد
1. معاهدهی گلستان
عهدنامهی گلستان که در یازده فصل و یک مقدمه و با وساطت سفیر انگلیس نگاشته شده است، بخشهای زیادی از خاک ایران را به روسها واگذار نمود:
«فصل سوم: پادشاه ایران برای ابراز دوستی و وفاق نسبت به امپراتور روسیه، تمامی ولایات قرهباغ و گنجه و خانات موشکی و شیروان و قبه و دربند و باکو و هرجا از ولایات طالش را که بالفعل در تصرف دولت روسیه است و تمامی داغستان و گرجستان را تا دریای خزر، مخصوص و متعلق به دولت امپراتوری روسیه میداند.»[1]
2. معاهدهی ترکمانچای
در عهدنامهی ترکمانچای نیز بخشهایی از خاک ایران به روسها واگذار گردید. در فصل سوم این عهدنامه آمده است: «اعلیحضرت شاهنشاه ایران از طرف خود و اخلاف و وراث خود، خانات ایروان را که در دو طرف رود ارس واقع است و نیز خانات نخجوان و ایروان را به ملکیت مطلقه به دولت روس واگذار میکند...» در فصل پنجم این معاهده نیز ذکر شده است: «ممالک و جزایری که مابین خط تحدید فصل اخیر (فصل چهارم معاهده که دربارهی سرحدات دو کشور است) و تیره جبال قفقاز دریای خزر است و همچنین اهالی بدوی و غیره، متعلق به دولت روسیه میباشد.»[2]
3. معاهدهی آخال
دربارهی پیمان آخال و چشمپوشی ایران از ترکستان، کمتر در نوشتارهای تاریخی صحبت شده است؛ شاید بدین دلیل که این واگذاری بدون جنگ و درگیری انجام شد. در دورهی ناصرالدینشاه، اوضاع دولت مرکزی چنان وخیم بود که حتی نیروهای دفاعی کشور توان ایستادگی در برابر راهزنانی که از قسمت ترکستان وارد ایران میشدند را نیز نداشتند. از همین رو، ازبکها و ترکمنها بارها و بارها جان و مال مردم خراسان را مورد هجوم و حمله قرار میدادند. در این میان، روسها بدون توجه به سلطهی ایران بر ترکستان، این سرزمین را فتح کردند و در سفر دوم ناصرالدینشاه به فرنگ، زمانی که او در روسیه توقف کرد، خواهان صرفنظر کردن ایران از ادعای مالکیت بر این منطقه شدند. جالب اینکه ناصرالدینشاه از تقاضای روسها خوشحال شد و برای اینکه از حملهی ترکمنها به ایران جلوگیری کند، با این پیمان موافقت کرد!
به موجب پیمان آخال که در 21 سپتامبر 1881 (1299ق) میان وزیر خارجهی ایران و روسیه امضا شد، ایران از کلیهی دعاوی خود دربارهی ترکستان و ماوراءالنهر صرفنظر کرد و رود اترک مرز میان دو کشور شناخته شد. در مقابل روسها نیز متعهد شدند از هجوم ترکمنها به ایران جلوگیری کنند؛ امری که هرگز محقق نشد.[3]
سرزمینهایی که توسط انگلیسیها از ایران جدا شد
انگلیسیها برخلاف روسها، با خارج کردن بخشهایی از خاک ایران، منافع غیرمستقیمی حاصل میکردند. این کشور در تلاش بود تا از خاک ایران بهعنوان مانعی استفاده کند تا مستعمرهی هند از گزند قدرتهای آن زمان همچون فرانسه و بهطور ویژه روسیه در امان باشد. از این رو، به نوعی استراتژی متوسل شد که بعدها بازی بزرگ نام گرفت. براساس این استراتژی، این دولت از ایران بهمثابهی حائلی سود میجست تا بتواند در مقابل دشمنان خود بایستد. اگرچه گاهی از این خانِ کرم میبخشید. بهعنوان مثال، چون مقابله و ایستادگی کامل در برابر روسها را نشدنی دید، ترجیح داد ایران را تحت فشار بگذارد تا طی قرارداد گلستان و ترکمانچای از بخشهایی از خاک خود بگذرد؛ بهطوریکه روسها نیز احساس ناکامی نکنند و خرسند از این نبرد خارج شوند. قراردادی که انگلیسیها بهطور مستقیم به ایران تحمیل نمودند از این قرار است:
معاهدهی پاریس
وقتی سیاستمداران قاجاری در بازی روسها (که خواهان باز شدن راه افغانستان برای حمله به هند بودند) گرفتار آمدند و به افغانستان حمله کردند، قسمتی دیگری از خاک ایران از دست رفت. ظاهر ماجرا این بود که محمدیوسفخان امیر جدید هرات، در مقابل قوای دوست محمدخان از ایران تقاضای کمک کرد. حرکت ایران به سمت افغانستان به تصرف هرات بهوسیلهی ایران منتهی شد. انگلیسیها از ترس به خطر افتادن هندوستان از راه افغانستان، به ایران اعلان جنگ دادند و بوشهر، خرمشهر و اهواز را به تصرف خود درآوردند. ترس ایران از پیشروی انگلیسیها به امضای معاهدهی پاریس انجامید که به موجب آن، افغانستان و هرات از ایران جدا شد.[4]
غیر از موارد ذکرشده در دورهی قاجار، آنچه لازم به یادآوری است اینکه حتی بعدها و در بحبوحهی مشروطه، وقتی شعلههای جنگ جهانگیر اول زبانه کشید، ایران عرصهی تاختوتاز دو طرف جنگ قرار گرفت. از یک طرف نیروهای عثمانی وارد کشور ما شدند و از طرف دیگر، روس و انگلیس به ایران لشکر کشیدند و در کل این دوران، دولت مرکزی ایران هیچکاری نتوانست انجام دهد. جالب آنکه حتی پیشتر از این، زمانی که دولت ایران تن به اصلاحات مورگان شوستر داد، روسها که با وی مخالف بودند، با تهدید ایران به حرکت به سمت تهران، توانستند زمینهی اخراج شوستر از کشور را فراهم آورد. این نشاندهندهی نظامی سیاسی بود که هیچگونه استقلالی نداشت.
دولت پهلوی و ماجرای بحرین
حکومت پهلوی اول مدعی بود که ارتش ایران را به سبک جدید سازماندهی کرد. جالب اینکه همین ارتش شانزده سال پس از روی کار آمدن رضاشاه، نتوانست حتی یک روز در مقابل هجوم شوروی و انگلستان مقاومت کند و بدین ترتیب تنها کمتر از سه دهه پس از پایان جنگ جهانی اول و اینبار در جنگ جهانی دوم، خاک ایران به دست قوای متفقین افتاد. نظام سیاسی وقت ایران در مقابل این حمله بهطور کامل منفعل بود. در کل دورهی حضور متفقین در ایران، نیروهای انگلیسی، روسی و آمریکایی از منابع کشور ما استفاده میکردند. ارزاق کشور را در جهت سازماندهی نیروهای خود از کشور خارج مینمودند و از راههای شوسه و آهن کشور برای حملونقل سود میجستند.
اگر از ماجرای آذربایجان و کردستان که آن هم توسط قوای روس ایجاد شد بگذریم، آنچه بهعنوان تجزیهی بخشی از خاک کشور ما مطرح است، با جدایی بحرین از ایران رقم خورد. همانطور که میدانید، جدایی بحرین از ایران برپایهی جنگ نبود. آنچه در عالم واقع رقم خود، بهنوعی توافقی بود که میان ایران و انگلستان به وقوع پیوست. در سال 1971، انگلیسیها پس از سالها حضور فعال در خلیج فارس، تصمیم به خروج از این مناطق گرفتند.
اینگونه بود که برخی از کشورهای عربی خلیج فارس همچون امارات متحدهی عربی و قطر تأسیس شدند. اما بحرین سرزمینی بود که از دیرباز جزئی از خاک کشور ما محسوب میشد. ایران تا پیش از این هرگز استقلال بحرین را به رسمیت نمیشناخت. حتی در فاصلهی دو جنگ جهانی، دو بار بهشکل رسمی ادعای خود دربارهی مالکیت بر بحرین را به جامعهی ملل تحویل داد. حتی ایران هرگز قرارداد تحتالحمایگی انگلیس بر بحرین را که در سال 1868 نگاشته شد، به رسمیت نشناخت. جالب آنکه زمانی که نمایندهای از بحرین در مجامع بینالمللی حاضر میشد، ایرانیها به حالت اعتراض به ترک آنجا اقدام میکردند، اما بهیکباره ورق برگشت. محمدرضاشاه ناگهان تصمیم گرفت جهت جلب دوستی کشورهای محافظهکار عرب منطقه و جلب حمایت انگلیسیها برای داشتن جزایر سهگانه، از بحرین بگذرد.[5]
بنابراین محمدرضاشاه برای نشان دادن حسن نیت خود در برابر جهان سرمایهداری که سالها پیش با یک کودتای خارجی او را به اریکهی قدرت بازگردانده بودند، حاضر شد که مسئلهی استقلال بحرین را نه بهوسیلهی حتی رفراندوم (که با مخالفت شیخ بحرین مواجه شد)، بلکه بهوسیلهی «مراجعه به طبقات مختلف و اصناف»، توسط هیئتی از سازمان ملل مشخص کند.[6] مراجعهای که پیش از انجام، نتیجهی آن مشخص بود. شیوخی که تا پیش از این زیر سیطرهی انگلیسیها به اهداف و مطامع خود میرسیدند، چگونه حاضر بودند تا زیر لوای ایران به حیات خود ادامه دهند؟
از آنجا که این معامله کاملاً ضرر بود، با سپردن جزایر سهگانهی تنب کوچک، تنب بزرگ و ابوموسی، تلاش شد تا کمی از تلخی آن کاسته شود. بدینترتیب بخشی دیگر از خاک ما که از سدهها قبل به ایران تعلق داشت (و جالب آنکه برخلاف دیگر سرزمینهای جنوبی خلیج فارس، بیشتر ساکنانش شیعه بودند)، از ایران جدا شد.
جمهوری اسلامی و هشت سال جنگ تحمیلی
قبل از اینکه دربارهی هشت سال جنگ تحمیلی به بحث بپردازیم، باید به جنگهای داخلی اشاره کنیم که در وضعیت نوپای نظام سیاسی جمهوری اسلامی، میتوانست ایران را تجزیه کند. اتفاقی که به همت نیروهای مردمی و پاسدار انقلاب اسلامی هرگز رخ نداد. طبیعی است که در شرایط انقلابی، کشور از ثبات سیاسی برخوردار نیست. دولت مرکزی ضعیف است و توان ادارهی مرزها را ندارد، اما واقعیت این است که حتی در این شرایط نیز تمامیت ایران بهوسیلهی نیروهای انقلابی حفظ شد. از جمله دشمنان نظام سیاسی نوپای ایران، گروههای قومیتی و چپ در مناطقی همچون گنبد و کردستان و... بودند. این نیروها که بهوسیلهی معاندان انقلاب اسلامی حمایت مالی و تسلیحاتی میشدند، سرانجام شکست خوردند.
طولی نکشید که جنگی طولانیتر و عمیقتر علیه ایران اسلامی آغاز شد. جنگ ایران و عراق اگرچه با شعارهای بعثیها شکل مقابلهی عرب-عجم به خود گرفته بود، اما در واقع حکایت از رویارویی با یک گفتمان داشت. عراق با وعدهی تصرف و مالکیت بخشهایی از خاک ایران، تشویق شده بود که انقلاب اسلامی را از پا درآورد. بنابراین هدف فراتر از تصرف مرزهای ایران و مقابله با یک گفتمان رقیب بود. انقلاب اسلامی بهمثابهی گفتمانی بود که معادلات شرقی و غربی را برنمیتابید و درصدد صدور انقلابی با محوریت اسلام به ملتهای منطقه و حتی فراتر از آن خطاب به ملتهای مستضعف بود. از آنجا که بسیاری از دولتهای منطقه در مقابل این گفتمان ماهیتی وابسته و حامی-پیرو داشتند و مقابله با غرب بهمنزلهی مقاله با آنها بود، از حملهی عراق به ایران حمایت نمودند. ایران در طی سالهای 1359 تا 1367 تنها با کشور عراق نجنگید، بلکه با طیف وسیعی از کشورهای شرقی و غربی که برای مقابله با گفتمان جدید به جنگ با جمهوری اسلامی آمده بودند، در جنگ بود. جنگ ایران با کشوری تا دندان مسلح بود که تسحیلات خود را از آمریکا و شوروی و دیگر دول قدرتمند دنیا تهیه میکرد. این کشور به دلارهای نفتی عربستان و کویت نیز وابسته بود و جالب اینکه در میان اسرای جنگیشان سربازان دیگر دول عربی همچون مصر، تونس، سودان، اردن و... نیز یافت میشد.
نکته اینکه کشوری که با چنین پشتوانههایی به ایران حمله کرد، پیش از پایان سال سوم جنگ، حاضر بود با دستاوردهای اندک خود جنگ را تمام کند و طرح صلحهای شورای امنیت را بپذیرد. این کشور با آن همه حمایت، در پایان هشت سال جنگ، تنها به لطف ورود مستقیم آمریکا به جنگ و حمله به هواپیمای مسافربری ایران و اسکلههای ایرانی، فشارهای بینالمللی به ایران، تحریمهایی که علیه کشور ما وجود داشت و... توانست بدون سقوط، جنگ را به پایان برساند. همانطور که میدانیم، یکی از شروط ابتدایی ایران برای پایان جنگ، برکناری صدام حسین بود.
ایران اسلامی در پایان هشت سال جنگ تحمیلی عراق علیه این کشور، بیش از 190 هزار شهید را تقدیم کرد،[7] اما هرگز از قطعهای کوچک از خاک خود نگذشت. همهی آنچه گفته شد، میتواند نشان دهد که کارآمدی کدام نظام سیاسی برای حفظ مرزهایش بیشتر بوده است. قطعاً روحیهی انقلابی و عدم توجه صرف به عوامل مادی، بخشی از دلایل پیروزی ایران اسلامی بر دشمنان مستکبر بوده است. حال با توجه به این گفتهها، میتوان قضاوت نمود که آیا جمهوری اسلامی براساس آموزههای اسلامی خود در حفظ قلمرو و مرزهای ایران موفق بوده است یا حکومت پهلوی که سخن از آموزههای ملیگرایانه و ناسیونالیستی به میان میآورد؟
پینوشت:
[1]. علیاصغر شمیم، ایران؛ در دورهی سلطنت قاجار، تهران، نشر زریاب، 1390، چاپ ششم، ص 92.
[2]. همان، ص 102-103.
[3]. علیرضا امینی، تاریخ روابط خارجی ایران از قاجاریه تا سقوط رضاشاه، تهران، خط سوم، 1382، ص 120.
[4]. همان، ص 108-111.
[5]. هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، تهران، نشر البرز، 1375، چاپ سوم، ص 363.
[6]. همان، ص 365.
[7]. جنگ تحمیلی عراق علیه ایران از نگاه آمار و ارقام، کلیک کنید...
منبع: برهان
افزودن نظر جدید